مطلب امروز یک به اشتراک گذاری کامل از یک مطلب بسیار جالب درباره فهم آثار هنری است که در وبلاگ » نگاه ریز بینانه به جهان پیرامون» نوشته شده است. من مطلب را بدون هیچ تغییری در اینجا می آورم. آدرس وبلاگ هم در اسمش لینک شده است.
—————————————————————————–
مطلب ذیل سلسله گفتگوهایی است برای پیدا کردن دید وسیع تر نسبت به هنر و آثار هنری با محوریت پدیدار شناسی توسط جناب سعید جهانیان. مباحث به صورت ساده و بدون اِطناب و شاخه های اضافی است و دیگر این که بعضی آرا و نظرات اساتید برای اولین بار در ایران در این مبحث ارائه و منتشر شده است. به امید این که مفید باشد.
سعید: میخواهم در این بحث بگویم چگونه معیاری پویا برای تمایز اثر هنری از غیر هنری میتوان داشت؟ چطور یک آفتابه موقعی آفتابه است و موقعی اثر هنری. چه چیزی در اینجا تاثیر دارد؟ مساله این است که نگاه پدیدار شناسانه (کاری با نگاه و جزئیات ساختاری ندارم و نمیگویم چون این اثر این ویژگیها را دارد هنری است و همچنین کاری ندارم با اینکه این اثر از کجا آمده و چگونه) چیست.
جعفر:در بحث قبلی من نگاه تاریخی نداشتم. می خواستم بگویم درهر دورهای برخورد مردم با ادبیات چگونه بوده و چگونه از آن استفاده میکردند، این را یک دستهبندی میدانم.
سعید: وقتی نگاهمان این است که چگونه چیزی فعلیت پیدا کرده اساسن نگاهمان تاریخی است . یعنی وقتی که بر اساس اتفاقاتی که افتاده داری حرف میزنی و نتایجی که از آن حاصل شده، تاریخی نگاه میکنی. حالا میخواهم پدیدار شناسانه حرف بزنم . یک چیز – یک پدیده اولین بحثی که در مورد آن پیش می آید فهم آن است. حالا ما میخواهیم بدانیم چه جور فهمی باعث میشود ما پدیدهای را هنری و پدیدهای را غیر هنری بدانیم. یعنی پدیده به خودی خود پدیده نیست. پدیده در پدیدارشناسی موقعی پدیده است که مورد فهم قرار گرفته باشد و اگر مورد فهم قرار نگرفته باشد یک چیز و یا یک شیء است. اما فهم، نظرات مختلفی در بارهاش هست، فیلسوفانی مانند ادموند هوسرل میگویند فهم زمانی اتفاق میافتد که تو وقتی میروی چیزی را بفمهی تمام آن پیش فرضها و برداشتهای قبلی خود را بگذاری کنار و اجازه بدهی آن پدیده آن طوری که هست خودش را در فهم تو نشان بدهد.
جعفر : دگرگونگی؟
– دگرگونگی نه. یعنی آنجوری که هست در فهم تو متبلور بشود. این پدیدار شناسی توصیفی است. اما هایدگر گفت نه. اتفاقن اگر بخواهیم درست بفمیم باید همان پیش فرض ها و پیش فهمهای خودمان را استفاده کنیم تا درست بفهمیم. نه این که بگذاریمش کنار. هوسرل آن موقع ها دنبال این بود که چیزی بوجود بیاورد که مانند علوم طیبعی بیطرفانه باشد. قضاوتهای قبلی را بگذاریم کنار و در پرانتر بگذاریم. ولی هایدگر گفت اتفاقن همین فهم قبلی ما اجازه میدهد که اینها را بفهمیم .پدیدارشناسی هایدگری پدیدار شناسی هرمونتیکی است. فهم مبتنی است بر تاویل. و همین تاویل تاکید دارد بر اینکه ما فهمهای قبلی خودمان را حذف نمیکنیم در نگاه به یک پدیده. اما فیلسوف دیگری که من کشف کردم و میخواهم از صحبتهایش اینجا استفاده کنم یعنی هرمان دویی ویرد (Dooyeweerd) (1894-1977) نوعی پدیدار شناسی دارد که من نامش را گذاشته ام پدیدار شناسی هنجاری Phenomenology) Normative ) چون آدم مذهبی هم هست و معتقد است هر جنبهای برای خودش هنجارهای منفی و مثبت دارد. شر و خیر. مثلن وقتی میگوییم جنبهی زیباییشناسانه، لذت، سرگرمی و چیزهایی مثل اینها هنجارهای خیر است برای این جنبه و کسالت، بی حوصلگی و رنج داریم که اینها شر است. از نظر او فهم، چند جنبهای Understanding) Aspectual) است، مثلن میگوید این کلید (این مثال خودش است) ۱۵ جنبهی مختلف دارد، مثلن جنبهی فیزیکی دارد: جنسی که ازش ساخته شده، جنبهی حقوقی دارد: نشان می دهد که کسی بوده و جایی را قفل کرده که دیگری نتواند واردش بشود. جنبهی زیبایی شناسانه دارد، جنبه ی اجتماعی دارد: چون نشان می دهد که یک نفر وجود ندارد، چندین نفر هستند که تعدادیشان مجاز نیستند وارد اینجا بشوند. جنبهی اخلاقی و … . در این مورد ۱۵ تا جنبه، که اگر ما پدیدهای را میفهمیم بر اساس این ۱۵ جنبه به آن نگاه میکنیم. مهم در اینجا این است که در بعضی پدیدهها بعضی جنبهها مهمتر است از بقیه جنبهها. مثلن یک شعر جنبهی زبان شناسانهاش مهمتر از سایر وجههاست. شاخص آن پدیده میشود جنبهی زبان شناختی. مثلن یک آفتابه در قرون وسطی استفاده میشده برای شستن. در آنجا جنبهی ابزاری وکارکردیاش مهم است، با اینکه همهی جنبههای دیگرش هم هست اما یکیاش فعالتر و مهمتر است، اما در دویست سال بعد همان آفتابه را وقتی به عنوان دکور میگذارندش دیگر جنبهی زیباشناسیاش مهم میشود تا جنبهی ابزاری و کارکردیاش.
در واقع آن چیزی که شما به آن قصه میگویید شبیه نمایش و تعزیه اینها پدیدههایی است که جنبههای اجتماعی، ایمانی و اخلاقی درش مهم است ولی داستان جنبهی زیبایی شناختی و زبانشناسی در مورد آن مهمتر است نسبت به بقیه جنبهها اینها مهمترند. حالا اگر پدیدهای چرخید و جنبهی مسلطش عوض شد ممکن است از یک پدیدهی غیر هنری تبدیل شود به پدیدهی هنری. پدیدههای هنری پدیدههایی هستند که جنبهی زیبایی شناسانه و زبان شناسانهی آن ها نسبت به سایر جنبهها در آن مسلطترند نسبت به سایر جنبهها. البته هیچکدام از جنبهها حذف نمیشوند یا به دیگری فرو کاسته نمیشوند. اصلن معتقد است فهمی که درونش جنبه هایی ندیده گرفته شدهاند فهم درستی نیست و به همین دلیل نگاه انتقادی نیز دارد. یعنی معتقد است که ما میتوانیم فهم را نقد کنیم برخلاف هایدگر که میگوید فهم وقتی به دست آمد همین مهم است. ولی او می گوید فهم را میشود نقد کرد که مثلن تک جنبهایست یا فقط دارد دو جنبه را میبیند. یا بقیه را به یکی فروکاسته است.
– منظورتان از فروکاستن چیست؟
– یعنی جنبههای دیگر را از زاویه دید و بر اساس یک جنبه بررسی کنی. مثلن جنبهی سیاسی یا اخلاقی را میگیری و بقیهی جنبهها را بر اساس آنها تفسیر میکنی و منطق این جنبهها را بر دیگر جنبهها تحمیل میکنی. هر جنبهای منطق مخصوص به خودش را دارد .
جنبهها هویت مستقل دارند اما با یکدیگر هم در ارتباطند، ما نمیتوانیم تقلیلش دهیم یا نادیده بگیریم یا فرو بکاهیمش. یا تقدمی بدهیم بر یک جنبه نسبت به سایر جنبهها. گاهی ما جنبهای را بر اساس جنبهی دیگر تفسیر میکنیم . مثلن روانشناسی را بر اساس جامعه شناسی بررسی میکنیم یا بر عکس. اینها تقدم تاخر یا تقلیل دادن یکی بر دیگری است. میگویند تقدم معرفت شناسانانه.
– کاوه کم رنگ چایی بریز!!؟
خلاصه رسیدیم به اینجا که اگر پدیدهای جنبههای زیباییشناسانه و زبانشناسانهاش برجستهتر باشد آن اثر هنری است و اگر جنبههای اجتماعی، ایمانی و اخلاقیاش برجسته باشد آن اثر غیرهنری است ولی در عین حال جنبههای زیباییشناسانه و زبانشناسانه هم همچنان حضور دارند اما برجسته نیستند. این نکته را باید در نظر گرفت که همهی جنبه ها همیشه فعالند همان مثال آفتابه را در نظر بگیرید. همه ی جنبهها در آن فعال است اما یکی دو تا از جنبهها در دوران قرون وسطی برجسته است. در عین حالی که آن ها هم به زیبایی آن فکر می کند، به طرحش اما جنبهی ابزاریاش جنبهی شاخص(Qualifying Aspect)، جنبهی توصیفگر(زیبایی شناسانه نیست) ولی امروز که آفتابه در موزه هست بقیه جنبهها هم هستند. ما میفهمیم که این زمانی ابزار بوده میفهمیم که جنسش چیست و سایر ماجرا ولی امروز جنبهی زیبایی شناسانهاش برجسته است.
اثر هنری اثری است که در یک دورهی زمانی به گونهای فهمیده میشود که جنبهی زیباییشناسانه و زبانشناسانهاش برجسته است نسبت به دیگر جنبهها. البته ما برای اثر هنری جنبهی ابزاری هم قائل میشویم اما جنبهی ابزاری در آن برجسته نیست.
– ما در این دوران می بینیم که بعضی آثار هنری صرف تولید است.
– این طبق تعریف، فهم درستی از اثر هنری نیست. فهم، تک جنبهای نمیتواند باشد. اگر شد این فهم یک فهم سرکوب شدهای ست. اینجا دویی ویرد برای من با ارزش شد که از فهم انتقاد میکند. در حالی که هایدگر این کار را نمیکند. دویی ویرد چارچوبی دارد که می گوید اگر فهم تک جنبه ای بود یا دو سه جنبه را در نظر میگرفت این فهم سرکوب شده ایست و باید کاری کرد که بقیهی جنبه ها در آن وارد شود.
– در مورد تولید یک اثر هنری من خودم این حس تولید را ندارم. فکر میکنم جزیی از زندگیم است.
– ببینید در پدیدارشناسی فهم پدیده اهمیت دارد. کاری با این نداریم که تو کیستی. وقتی داریم تاریخی نگاه میکنیم میگوییم خوب کسی بوده که اثری را ایجاد کرده در زمان خاصی. این که آدم خاصی در جای خاصی چیزی را بسازد تاریخی است. ما اینجا پدیدهای داریم و کسانی که آن را میفهمند. حالا ممکن است تو این پدیده را بوجود آورده باشی ولی تو هم کسی هستی که دارد این پدیده را میفهمد مثل همهی دیگران. حالا اینجا میشود فهمید که مرگ مولف یعنی چه. مرگ مولف، مرگ یک آدم تاریخی خاص که چیزی را ساخته نیست. به معنی اینست که در اینجا ما همه در مقابل پدیده فهمندهایم. حالا چه سازنده باشیم یا چیز دیگر.
حالا آثاری هستند که جنبهی برجستهی زیبایی شناسانه در آنها دوام میآورد و همواره یک اثر هنری باقی میمانند. گاهی هم اینها به هم تبدیل میشوند و اثر هنری به غیر هنری تبدیل میشود یا برعکس. این نکته خیلی مهم است. آفتابه ای را ساخته اند در یک دورهای با فهم ابزاری و بعد بدون اینکه کسی دست درش ببرد فقط به خاطر تغییر فهم، آن تغییر ماهیت داده و تبدیل شده به اثر هنری.
نکتهی مهمتر دیگر اینست که این فهم آگاهانه نیست. فهم متاثر از آن چیزهایی هست که از قبل در من هست. این چیزها ریشههای فرهنگی سنتی و دینی دارد و من را دارد به صورت ناخودآگاهانه پیش میبرد. به همین دلیل فهم عمومی که بوجود میآید از یک اثر هنری زایدهی آگاهی هیچ کس نیست. این نکته را مهم است بدانیم که اینطوری نیست که بیاییم و بگوییم خب حالا این یک اثر هنری است. به خاطر اینکه پیشفرضها و پیشفهمها نقش مهمی در فهم دارند بر خلاف هوسرل که میگفت اینها را آگاهانه بگذاریم کنار، این پیش فرض های جمعی و مشترک همه نقش دارند. اینجا نظر لاکان پیش میآید که معتقد است ناخودآگاه، جمعی است چون خصلت زبانی دارد و زبان جمعی است. پس هیچ ناخودآگاه فردی شخصی تنهایی نداریم.اصلن ناخودآگاه به قول خودش، گفتمان دیگران است. یعنی جایی است که دیگران درش حضور دارند، حالا این ناخودآگاه بستر تحقق فهم هم هست به همین دلیل اینگونه نیست که مثلن نسلی آگاهانه تصمیم بگیرند یک اثری را هنری قلمداد کنند.
(تا دقیقهی ۲۲)
برای مطالعه در مورد فلسفه هرمان دویویرد مراجعه شود به :
Dooyeweerd, H. (1969). A new critique of theoretical thought (Vols. I-IV). The Presbyterian and Reformed Publishing Company, USA. (Original work published 1953-1958).
The Dooyeweerd Pages(The Dooyeweerd Pages is a growing website designed to aid scholars in understanding the philosophical framework of the late Herman Dooyeweerd), http://www.dooy.salford.ac.uk/
این مطلب در وبلاگ نویسنده (بازیهای روانی- زبانی) نیز درج شده است.
سپتامبر 19, 2012 @ 11:05:05
سلام به همه
با جرات میگم که:
به جان سه تارم، اگر من از این گفتگوی افلاطونی چیزی فهمیده باشم:دی
البته اون قسمت «کاوه کمرنگ چایی بریز!» ش رو فهمیدم!
.
مفهوم اثر هنری بین هنرمند و یک فرد عامی متفاوته. اما به نظر من قشنگیش به اینه که اگر ده نفر مثلا به یک تابلو نگاه کنن، شاید ده تا برداشت داشته باشن. اینکه هنر آزادی فکر میده؛ چیز ارزشمندیست.
از مقاله ی خوب و بازتابش در اینجا هم ممنونم.
سپتامبر 21, 2012 @ 18:00:53
سلام به همه
راستش من از مطالعه مطلب هم لذت بردم ، هم جا خوردم. لذت بردم چون مطلب بسیار متفاوت و چالش برانگیز بود و جا خوردم چون سیاق نگارش این مطلب بسیار متفاوت با سیاق و سبک رایج در این وبسایته( بحث عادت کردن به سبک خاص نیست).
جناب سلطان من کاملا موافق آغاز مباحث زیبایی شناسی و فلسفه هنر هستم اما نه اینطوری.مطلب ارزشمند فوق در صفحه ای میتونه اینگونه که هست مطرح بشه که پیش زمینه و پیش آگاهی در سرفصلهای مورد بحث قبلا مطرح شده باشه.
با اینکه من خیلی با چالشهای اینچنینی موافقم اما قرار دادن مطلب فوق به این صورت رو به منزله جدا کردن حلقه ای از زنجیر میدونم.
امیدوارم از انتقاد من ناراحت نشید جناب سلطان اما رویه ارائه مطلب رو شخصا نپسندیدم و در عین حال بسیار علاقه مند مطرح کردن مباحث اینچنینی هستم.
ممنون و روز و روزگارتون خوش
سپتامبر 21, 2012 @ 18:53:38
اما نظر من:
1-» …وقتی نگاهمان این است که چگونه چیزی فعلیت پیدا کرده اساسن نگاهمان تاریخی است . یعنی وقتی که بر اساس اتفاقاتی که افتاده داری حرف میزنی و نتایجی که از آن حاصل شده، تاریخی نگاه میکنی…»
در مورد این بخش اضافه میکنم که وقتی در مورد تولید یا پدیده ای در گذشته حرف میزنیم خواه اقر ادبی یا هنری) در واقع داریم اونو به زمان حال حاضر میکشونیم و با معیار های حال حاضر که لزوما در تطابق با معیارهای زمان ایجاد اثر نیست اونو بررسی میکنیم. بنابراین نه تنها دیدگاه ما تاریخیه ،بلکه معاصر نیز هست( با مفهوم وجود معیارهایی متفاوت از معیارهای زمان خلق اثر)
2-«…حالا اگر پدیدهای چرخید و جنبهی مسلطش عوض شد ممکن است از یک پدیدهی غیر هنری تبدیل شود به پدیدهی هنری. پدیدههای هنری پدیدههایی هستند که جنبهی زیبایی شناسانه و زبان شناسانهی آن ها نسبت به سایر جنبهها در آن مسلطترند …آثاری هستند که جنبهی برجستهی زیبایی شناسانه در آنها دوام میآورد و همواره یک اثر هنری باقی میمانند. گاهی هم اینها به هم تبدیل میشوند و اثر هنری به غیر هنری تبدیل میشود یا برعکس.»
این بخش بسیار زیباست. به نظر من هم تمام جنبه های یک پدیده باهم در ارتباطند ولی به نظر من اگر در یک زمان واحد هم اثری رو در معرض فهم مردمی از مکانهای متفاوت قرار بدیم ( بر اساس تفاوتهایی که در ناخوداگاه جمعی دارند) نه تنها فهم متفاوتی خواهند داشت، بلکه لزوما خنبه برتر اثر را جنبه زیبایی شناسانه یا زبانشناشانه در نظر نخواهند گرفت (تاکیدم بر زمان واحد است)که در متن اینطور به اون اشاره شده :»…فهم متاثر از آن چیزهایی هست که از قبل در من هست. این چیزها ریشههای فرهنگی سنتی و دینی دارد و من را دارد به صورت ناخودآگاهانه پیش میبرد…»
3-«…حالا این ناخودآگاه بستر تحقق فهم هم هست به همین دلیل اینگونه نیست که مثلن نسلی آگاهانه تصمیم بگیرند یک اثری را هنری قلمداد کنند.»
این درست اما اونچه که اثری رو برچسب هنری میزنه در وهله اول نسلی از انسانها نیستند بلکه منتقدان و مجریان راس امور اینچنینی هستند که این وجهه رو به اثر میدند و در دید عامه مردم اثری هنری و اثری دیگه غیر هنری قلمداد میشه بر اساس ملاکهای تعیین شده از سوی همون گروه. از سوی دیگه هر فردی با توجه به تجارب و روحیات و شرایطی که در لحظه رویارویی با اثر در خود داره، برداشت حسی منحصر به فردی از اثر خواهد داشت. در متن فوق به » مرگ مولق» اشاره شده که من خیلی با اون موافق نیستم درسته که»…در اینجا ما همه در مقابل پدیده فهمندهایم. حالا چه سازنده باشیم یا چیز دیگر.» اما وجه دیگر ماجرای رویارویی با اثر اینه که مخاطب همیشه تا مرحله فهمنده بودن پیش نمیره و به لحاظ روحیات متفاوت ممکنه صرفا به ادراک حسی ( به معنای شناخت حسی که در برخورد با اثر در او بوجود اومده) بسنده کنه و با این واسطه به درک جدیدی از خود و در خود برسه که جرقه اون توسط اثر زده شده. بنابراین ما همه در مقابل پدیده فهمنده نیستیم. ممکنه صرفا پذیرنده ی حسی کاملا شخصی باشیم که اثر در ما بیدار کرده ( حسی نادیده گرفته شده که وجود داشته ، و نه لزوما حسی نوین) بنابراین صرف فهم نیست بلکه تجربه یا یادآوری هم ممکنه باشه.
سپتامبر 27, 2012 @ 21:25:13
پروانه جان درباره سبک و سیاق مطلب که باید عرض کنم همانطور که در ابتدای نوشته گفتم نویسنده من نیستم اما به قول شما چون مبحث جالب بود دیدم خوب است که بچه های ما هم نصیبی ببرند.
نکاتی که درنظر دوم گفتید بسیار جالب بودند و فکر میکنم جناب سوم شخص مطالب خوبی از اون خارج کنند اما برای من چند سوال پیش اومده
یکی اینکه چرا مسئولین امور را جزو انسانها قرار ندادید؟
دوم اینکه آیا شما موافق این نظرید که باید هنری بودن اثر رو کاملا به مخاطب واگذار کرد؟اگر خاطرتان باشد قبلا در همین وبلاگ درباره کوزه هایی نوشتیم که قبلا فقط ابزار بودند و امروز به عنوان اثر هنری پذیرفته می شوند… مشکل من با این قضیه این است که اگر فرض رو بر این بگیریم که » سوژه » هنری میتونه » هنری» محسوب بشه به شرط اینکه مخاطب اون رو هنری فرض کنه پس جایگاه هنرمند در این میان چیه؟ در حال حاضر چالش من اینه که چطور یک اثر هنری محسوب میشه در صورتی که خالق اون اثر صرفا قصدش تولید ابزار یا هرچیز دیگری بوده است.؟؟؟
سپتامبر 22, 2012 @ 18:45:10
درود فوسکا جان. امکانش هست یه تحلیلی هم درباره این نگاره بنویسی؟ سپاس:
http://en.wikipedia.org/wiki/Wanderer_above_the_Sea_of_Fog
سپتامبر 22, 2012 @ 20:30:46
با سلام خدمت پروانه خانم
راستش اجازه بدهید کامنت شما رو با دقت بخونم تا بتونم نظرم رو بگم
سلام بافومه جان..خوشجالم که هنوز یادی هم از این طرف ها می کنی
چشم حتما اون تابلو رو هم مینویسم
سپتامبر 29, 2012 @ 13:16:10
سلام جناب سلطان
از توضیحتون ممنونم.
1- «یکی اینکه چرا مسئولین امور را جزو انسانها قرار ندادید؟»
مسوولین امور جزو انسانها هستند اما متفاوتند. مشخصا منتقدان و کارشناسان هنری هستند ( البته نه در ایران عزیز _ استثنا ها یی رو که همیشه مستثنا هستند هم در نظر دارم). مسوولین امور این مزیت را دارند که به تمامی جنبه های اثر هنری نگاه کنند و آنرا با بستره اجتماعی و تاریخی اش بنگرند و نیز واسطه بین اثر هنری و مخاطب هستند. آقای عبد الحسین زرین کوب در کتاب «نقد ادبی» خود آورده ا ند:»برای شناسایی هر چیز، خاصه اگر ترکیبی ابداعی باشد بیش از هر امر دیگری فهم تحلیلی لازم است.» و نقد » سعی و مجاهده ایست عاری از شائبه اغراض و منافع تا بهترین چیزی که در دنیا دانسته شده است یا به اندیشه انسان درگنجیده است شناخته گردد و شناسانده آید.»
بنابراین با نظر این گروه منتقدان است که اثری » درجه قبول یا داغ رد برپیشانی » میپذیرد.با اجازه جناب سلطان و پوزش از طولانی شدن مطلب، بخشهایی از کتاب » تاریخ هنر جنسون» رو عینا ارائه میدم:
» » چرا باید این را اثری هنری بدانیم؟» بارها چنین پرسشی را از دهانها شنیده ایم _ و یا خود آنرا به زبان رانده ایم_ هنگامی که در برابر یکی از آن آثار نا مانوس یا آشوب انگیزی که امروزه در بیشتر موزه ها و نمایشگاههای هنری یافت میشود ، قرار داشته ایم.در این پرسش معمولا اندکی خشم نهفته است، زیرا مفهومش اینست که ما آنرا یک اثر هنی نمیدانیم، بلکه هنر شناسان _ یعنی منتقدان و موزه داران و نویسندگان تاریخ هنر_ اند که بر آن نام هنر نهاده اند…بیشک ملاکهای سنجش ایشان با ملاکهای ما تفاوت کلی دارد و ما در فهم آثار هنری حیرانیم و دست طلب به سویشان دراز میکنیم که با چند قانون ساده و روشن راه را به ما بنمایند … که بفهمیم از چه رو آن چیز هنر شمرده میشود اما هنر شناسان از اینگونه قانونهای درست و قاطع وضع نمیکنند… تا چندی قبل چنین نیازی نبود که هنر شناس و فرد عامی با یکدیگر ارتباط فکری داشته باشند، زیرا عامه مردم درباره مطالب هنری حق اظهار نظر نداشتند …اکنون هر دو گروه بر نفاقی که میانشان هست آگهی دارند…به نظر من زیانبخش ترین همه فرضیات این است که گمان کنیم مجموعه قوانین ثابتی وجود دارد _ یا باید وجود داشته باشد_ که بکمک آن بتوان هنر را از غیر هنر تمیز داد و سپس بر اساس همان قوانین ارزش و منزلت هر اثر هنری را به دقت درجه بندی کرد. تشخیص اینکه چه چیز هنر محسوب میشود ، و سنجش ارزش هر اثر هنری، دو موضوع جدا از هم است….. ما نباید آفرینش یک اثر هنری را با مهارت دستی یا استادکاری یکی و یکسان بدانیم . برخی کارهای هنری نیاز فراوان به حد اعلای نظم و دقت فنی دارند، و پاره ای دیگر ندارند.اما حتی اثری را که با کمال مهارت و کوشش صنعتگری ساخته شده است نمیتوان هنر دانست] مگر آنکه جهشی از تخیل در آفرینش آن بکار رفته باشد.»
سپتامبر 29, 2012 @ 13:44:45
2-» دوم اینکه آیا شما موافق این نظرید که باید هنری بودن اثر رو کاملا به مخاطب واگذار کرد؟»
خیر جناب سلطان. من مخالف این نظر هستم.در دنیای امروز که هنرهای نوینی مثل عکاسی، چیدمان، اینستالیشن ، رخداد و … به رده بندی هنرها اضافه شده ، وجود منتقد اثر هنری برای ارتباط اثر و مخاطب لازمه چون منتقد با دانش و دیدگاه خودش میتونه به قول آقای زرین کوب به » آن کسانی که جز التذاذ و تمتع از اثار ادبی ( هنری) هدف و غرض دیگری ندارند، توجه دهد که از این آثار چگونه میتوان لذت کامل برد و از هر اثری چه لطایف و فوایدی میتوان توقع داشت»
جناب سلطان 2 خط فکری متمایز وجود داره:
اول اینکه اثر مورد بحث جزو آثار هنری کهن محسوب میشه که قبلا جنبه کاربردی داشته و امروزه به دلیل تغییر دیدگاه ، هنر محسوب میشه
دوم اینکه اثر مورد بحث از آفرینشهای متاخر یا معاصره
«…اگر فرض رو بر این بگیریم که ” سوژه ” هنری میتونه ” هنری” محسوب بشه به شرط اینکه مخاطب اون رو هنری فرض کنه پس جایگاه هنرمند در این میان چیه؟ »
به شرط اینکه قععا مخاطب هنرمند باشه. یعنی دارای زاویه نگرش متفاوت، دارای ایده ای نوین برای بیان به واسطه شیئ به ظاهر معمولی، و بهره مند از تکنیک بیانی و اجرایی لازم .تنها در این صورت هست که از قالب شیئ معمولی آفرینش بوجود میاد . مثل » سر گاو نر» جناب پیکاسو که چیزی نیست جز زین و دسته دوچرخه ای کهنه… و این جایگاه هنرمنده.چیزی رو میبینه که من ِ عامی ندیدم یا اگر دیدم به اجرا در نیاوردم. پس نقش هنرمند نه تنها دارا بودن زاویه دید و تخیل نوینه، بلکه به اجرا درآوردن اون تخیل یا ایده ذهنی هم هست.البته این بیشتر در مورد هنرهای نوین مصداق داره.
هنر های کهن اصولا در زمان خودشون صناعت محسوب میشدند و اگر اشتباه نکنم جناب میکل آنجلو بود که پایگاه و جایگاه هنرمند رو از صنعتگر برای همیشه جدا کرد و هنرمند رو همراستا و معاشر نخبگان سایر هنرهای تثبیت شده هفتگانه قرار داد.
سپتامبر 29, 2012 @ 21:55:49
سلام پروانه خانم
ضمن ابراز نارضایتی همایونی از عدم شرکت دوستان در بحث دنباله صحبت شما رو اینطور باید بنویسم:
در کامنت اول بحث جالبی رو باز کردید. اینکه » عده ای » هستند که «صلاحیت » تشخیص هنری بودن یک اثر رو دارند نکته چالش برانگیزی است.
در واقع هنوز » تعریف » هنر یکی از مبهم ترین تعریف ها محسوب میشه ولی در واقع هیچ خط کشی وجود نداره که بگیم بر اساس این خط کش این اثر هنری است یا نه.
از طرف دیگه با توجه به اینکه بخش مهمی از عالم هنر مربوط به روان انسان میشه ، این باعث میشه قضیه کمی پیچیده تر باشه…
مثلا مثل همون قضیه معروفی که بگیم فلان کار خوب یا بد است… اونوقت سوال اینه که بر اساس چه مبنایی این کار خوب یا بد؟ اگر جواب این سوال این باشد که فلان روحانی گفته است که این کار بد است پس ما بد فرض می کنیم، آنوقت این سوال پیش می آید که یک روحانی در چه جایگاهی است که بتواند تشخیص خوب و بد را بدهد…من فکر میکنم همین اشاره کافی باشد برای اینکه منظورم را بفهمید.
اینجا هم مشکل همینه.
مثلا اگر شما به گالری ملی بریتانیا در لندن تشریف ببرید یک تلویزیون گذاشته اند و در این تلویزیون یک فیلم چند ساعته پخش می شود که در آن دیوید بکهام فوتبالیست معروف در خواب است.
واقعا معیار پذیرش این فیلم به عنوان اثر هنری چیست؟ و یا اینطور بپرسم: معیار رد این فیلم به عنوان اثر هنری چیست؟
—————
اما درباره نظر دومتان
این موضوع از دو جنبه برای من چالش بر انگیز است. یکی اینکه ایا ما باید هنرمندی مثل پیکاسو که در هنرمندی او شکی نیست را همچون شعر مولانا دریایی فرض کنیم که من بیننده در مقابل اون همچون کوزه ای هستم که ظرفیت محدودی از درک دارم و یا میشود حرکت او را ( منظورم حرکت نوعی است و نه این مورد خاص) به عنوان یک شوخی از جانب یک فردی که می داند در موضع محکم ایستاده است و میتواند کمی در این موضع شیطنت کند در نظر گرفت؟؟؟
سپتامبر 30, 2012 @ 06:26:21
جناب سلطان بحث » عده ای» در واقع حکم شمشیر دولبه رو داره. این عذه میتونن در حق اثر هنری یا ادبی اجحاف هم بکند و نمونه تاریخی اون هم کم نیست، مثلا دوره ویکتوریایی که ملاک خوب بودن اثر ، پدیرفته شدنش در سالن بود.این مورد هم فراز و نشیب خاص تاریخی خودش رو داره. از طرفی اگر منتقد واقعی نباشه هنر ممکنه بشه عرصه » گزافه گویان و دکانداران» ( مثلا در ایران این روزها خیلی شاهد رواج هنر بازاری و مهجور موندن هنر ارزشمند هستیم).
مشخصا در مورد خوب یا بد بودن اثر حکم دادن کار منتقد امروز نیست. اما منتقد مطلع قطعا میتونه تعیین کنه که چه کاری قابل بررسی و کنکاش بیشتر هست و آیا بارقه خلاقیت حرف نو و نگاه متفاوت در اون هست یا نه. این به هیچ وجه قطعی نیست و اختمال اجحاف هنری باقی خواهد موند.( البته بازهم با ایران تطابق ندید چون رشته تحصیلی نقد هنری و زیبایی شناسی در ایران خنوز وجود نداره و هنر مند هم پایگاه اجتماعی مستقل نداره)
در مورد اثری که در موزه بریتانیا بهش اشاره کردید، در رده بندی ویدیو آرت معیار پذیرش این فیلم میتونه نگاه و حرف فیلم باشه مبنی بر قرار دادن فردی با اون ویژگی در وضعیت خوابیدن، برای اینکه با رسانه ،در برابر رسانه هایی که آدمها رو بزرگتر از حد طبیعی شون قرار میده، مقابله به مثل کرده باشه. شاید به نظر من که در قرهنگی متفاوت زندگی میکنم و مکان متفاوت، اون اثر هنر محسوب نشه اما منتقد با در نظر گرفتن مکان جغرافیایی، زمان و فرهنگ اون جامعه و همینطور با در نظر گرفتن ویژگیهای آفرینشی و همینطور خلاقیتی که از اثر انتظار میره، اون اثر رو هنری میدونه و نقشش اینه که اون نگاه متفاوت رو به من نشون بده و پوسته کار رو برای من کنار بزنه.این معیار قطعی نیست چون هنر جاریست و زنده. از این دیدگاه خیلی از آثار_ مثلا رئالیستی_ که در زمان خودشون نسبت به جریانهای ماقبل پیشرو بودند، در دوره بعد با اون سبک کار کردن رونق و رواجی نداشت.اینجا بازهم 2 ویژگی مد نظره :
1- سبک بیان حرف جدید
2-تعریف حرف جدید در هر دوره
باز هم تاکید میکنم معیار قاطع در کار نیست چون بستره تاریخی هر کشور و فرهنگی در حال تغییره و هنر بازتاب جامعه اس و دقیقی به همین دلیل من به منتقد و ارزیابی او تاکید دارم ( در نظر داشته باشید که منظور منتقدی که در جایگاه حمایت دولتی باشد ، نیست بلکه باید مثل هنرمند جایگاه مستقل داشته باشد و توان نقد بر اساس مکاتب مختلف نقد را داشته باشد)
سپتامبر 30, 2012 @ 06:33:38
در مورد دوم:
بسیار خوب که هر دو جنبه رو در نظر گرقتید . مورد» شوخی» هم محتمل است اما علاوه بر تمام موارد ، اثر هنرمند با توجه به زندگی شخصی او هم قابل تعبیر است و حتی اگر هم شوخی باشد بازهم شوخی فردیست که دارای» نبوغ» است .در عین حال چه بسیار هم شده که اثری از هنرمندی معروف ، ضعیف قلمداد شده چون شاید در حیطه همین شوخی قرار داشته. واقعیت هم اینست که تمام آثار یک شخصیت برجسته از نظر کارشناسان قابل قبول نیستند.
اکتبر 07, 2012 @ 19:40:01
جناب فوسکا درود
از این که از درباریان گاه کردید باید بگم تا حدودی حق با شما بود ولی دلیل اینکه خود بنده تا حالا کامنت نذاشته بودم این است:(شاید این شامل حال دیگران هم باشد)
1:مطالب دارای اطاله کلام بود و از آن سبک و سیاق همیشگی و کلام مختصر و مفید که ویژگی و جذبه این سایت است خبری نبود
2:در وهله اول که مطلب را خواندم به نظرم خیلی از مطالب پیش پا افتاده و بدیهی میامد یعنی در کل چالشی برای من به وجود نیاورد.بر خلاف سایر پست ها
در کل از اینکه خودم به شخصه کامنت مفیدی نتونستم بزارم پوزش میخوام ومنتظر پست بعدی که حتما جذاب خواهد بود هستم
اکتبر 08, 2012 @ 20:34:48
دوستان توجه کنید این مطلب نوشته من نیست و منبع را در ابتدای نوشته آورده ام… این کامنت را امشب آپدیت خواهم کرد و پاسخ دوستان را خواهم داد
اکتبر 07, 2012 @ 20:41:56
و اما تعریف شخصی بنده من از هنر و هنرمند
تعریفی که من از هنر دارم بسیار جنرال و ساده هست:
اگر چیزی را ندید بلکه نگاه کردید،یا نشنیدید و گوش کردید و از آن لذت بردید.میشه گفت شما یک اثر هنری را دیدید یا شنیدید.
مثلا اگر وقتی توی یک رستوران به جای اینکه بعد از خوردن غذا بلافاصله دستمال را بردارید تا دست ها و دهان خود را پاک کنید لحظه ای در نوع چینش یا رنگ ان دقت و درنگ کنید و لذت ببرید میشه گفت شما یک اثر هنری را پیش رو دارید .
البته خلق اثر هنری در این تعبیر می تواند هوشمندانه و عامدانه باشد و یا ناخواسته و بدون دلیل باشد.
و یا وقتی به یک تابلو از استاد فرشچیان نگاه می کنید و یا یک قطعه فاخر موسیقی گوش می دهید ان هم هنری است که شاید بتوان گفت در قله هرم هنر واقع شده.
به هرحال این تعریفی است که من بهش رسیدم نمی دونم تا چه حد موافق یا مخالف هستید.
اکتبر 12, 2012 @ 21:57:37
جناب فوسکا ما منتظریم کامنت های همایونی هستیم ها
اکتبر 23, 2012 @ 15:48:20
سلطان به سلامت بادا
خدمت پروانه خانم هم عرض سلام دارم
دیدم کامنتهائی که گذاشتید ، اونقدر عمیق و جذاب هست که لازمه بذارم سر فرصت بخونمشون
الان آنچه از خود پست به ذهنم رسید عرض میکنم(میترسم برم سر کامنتها و آنچه به ذهنم رسیده یادم بره!!!)
.
من اساسا با این مخالفم که آفتابه دویست سال پیش که الان روی دکور یا توی موزه است ، یه اثر هنریه
اینجا باید بین اثر آنتیک و اثر هنری تفاوت قائل بشیم
اون آفتابه ؛ به خاطر این توی موزه است که یه شی ء قدیمی و عتیقه محسوب میشه
وگرنه ممکنه اون آفتابه رو (با فرض مسی بودنش) بدیم به یه استاد قلمزن ، که از اون یه اثر هنری خلق کنه
مطلب دوم در مورد بررسی یک اثره
من اعتقاد ندارم که هنگام بررسی ، نباید پیش فرض داشت ، اما قویا معتقدم که نباید «پیش داوری» داشت
پیش فرضها میتونن به فهم اون اثر کمک کنن
البته میخوام یه تفاوتی هم قائل بشم بین فهم و درک
به نظر من ، فهم یک اثر از بررسی اون بوجود میاد
اما درک اون اثر از احساس کردنش ناشی میشه
در خصوص اثر هنری هم ، اعتقاد دارم «خلق » اثر هنری ، (بجای تولید اثر هنری) کلمه مناسبتریه
همیشه هم فروکاستن بخشی از وجه های اثر بد نیست
مثل زمانی که داشتیم اون توالت فرنگی که برعکس کار گذاشته شده بود رو به عنوان یه اثر هنری بررسی میکردیم (کدوم پست بود؟!!!)
حتی اگر امروز ، یه هنرمند خوش ذوق بیاد و یه آفتابه رو قلمزنی کنه ، موقع بررسی اونو به عنوان یه آفتابه بررسی نمیکنیم. درسته؟
.
فعلا تا همین جا بسه !!!
شاد باشید
اکتبر 24, 2012 @ 09:56:37
سلطان به سلامت بادا
جسارتا و خوشبختانه اینم از اون پستهائی شد که کامنتهاش پربارتر از خود پست شده
.
پروانه گرامی
من فکر میکنم برای اینکه اثری رو بشه هنری تشخیص داد و هنرمندانه نقد کرد ، باید به یه چیز دیگه هم دقت کرد
مخاطب
بعضی از آثار هنری هستند که مخاطب عام دارن
هر کسی به اندازه درک خودش از اون میفهمه و لذت میبره
مثلا اشعار حافظ یا سعدی
حتی لازم نیست سواد خوندن داشته باشی ، همینکه شعر رو بشنوی ، با هر سطح از دانش و معارف که باشی ، میتونی ازش لذت ببری
یا همون طور که روبیک عزیز گفت ، وقتی به یه قطعه موسیقی فاخر گوش میکنی ، در هر سطحی از درک و فهم که باشی ، ازش لذت میبری
اما این موضوع در مورد تمام رشته های هنری صادق نیست
مثلا در مورد سبکهای جدید نقاشی
تابلوهائی از ونگوگ یا پیکاسو که در همینجا مورد بررسی قرار گرفت
آیا میتونیم بگیم که هر کسی ، به هر سطحی از درک و دانش ، میتونه از تابلوی گرونیکا لذت ببره؟
تابلوی گرونیکا برای کسی که کوبیسم رو میفهمه یه اثر هنریه ، نه برای همه
یا اون تابلوی ونگوگ که همه از توش صدای موسیقی میشنیدن رو یادتونه؟
اخیرا یه مطلب بسیار جالب در مورد این تابلو و شخص ونگوگ خوندم
اینکه جناب ونگوگ ، اساسا کوررنگ بوده و طیفهائی از آبی و سبز رو تشخیص نمیداده
وقتی با فیلتر کور رنگی ای که مطابق با بینائی ونگوگ بوده از همون تابلو عکس گرفتن ، نتیجه کار فوق العاده بود
تابلوئی که ونگوگ کشیده بود ، اساسا با آنچه ما میبینیم متفاوت بوده
خب
حالا اگر تابلو رو همون طور که ونگوگ کشیده ببینیم ، بازم همون موسیقی ازش به گوش میرسه؟
.
اما در مورد آثاری که تاریخچه اون مورد بررسی قرار میگیره
به نظر من ، ممکنه اثری ، در گذشته هنر به حساب میومده ولی الان هنر به حساب نیاد
اما برعکسش صادق نیست
مثال میارم
امیدوارم خدا قسمتتون کنه و تشریف ببرید مثلا به معبد آناهیتا یا به هلیوپولیس تشریف ببرید، خواهید دید که ستونهای سنگی بسایر بزرگی افراشته شدن و روزگاری سقفی رو بالای خودشون نگه میداشتن
با تکنولوژی و صنعت امروزه اگر بخواهیم بررسی ، برافراشتن اون ستونهای سنگی ، با یه جرثقیل قدرتمند ، کار یک ساعته و هیچ هنری نداره
اما
دوهزار سال پیش ، قطعا هنر بوده
هواپیمائی وجود داره به نام هرکولس که بال اون به قدری بزرگه که برادران رایت ، اولین پرواز خودشون رو میتونستن در محفظه داخل بال انجام بدن
اما
اون پرواز برای برادران رایت هنر محسوب میشده ، ولی قاره پیمائی هرکولس ، هنر به حساب نمیاد
.
خیلی زیاد شد
اما متاسفانه تموم نشده!!!
.
شاد باشید
اکتبر 24, 2012 @ 10:40:44
سوم شخص مفرد عزیز
به نکته خوبی اشاره کردیدو توضیح کاملی دادید.
همونطوری که خود هنر تعریفش و سبکها و جایگاهش مرتب در حال تغییر بوده،مخاطب هم دائما در حال تغییر بوده.
در دوره های کهن و باستانی هنر ،جهت تزیین اشیا کاربردی بکار میرفته و یا تزیین دیوارها (به صورت دیوارنگاره) ،مخاطبش هم انسانهایی بودند که از اون اشیا استفاده میکردند یا در او مکانها زندگی یا عبادت میکردند.
در دوره رنسانس که هنر اصولا از مرتبه «صناعت» تغییر جایگاه داد و به مرتبه «هنر» به مفهوم مستقل، و در زمره هنرهای هفتگانه ی اون دوران قرار گرفت، مخاطبانش شدند اعیانی که کار رو سفارش میدادند و هنرمند اثری رو می افرید که یا مطابق سلیقه سفارش دهنده (مخاطب اولیه) بوه یا نبود. مثل بعضی کارهای کاراوادجیو که سفارش بودند اما جنجال بپا کردند و صاحب سفارش نپسندید. در این دوره و از این دوره به بعد مخاطب 2 دسته شد: خاص(کسی که سفارش میداد ولی حق دخالت در نحوه اجرا نداشت) و مخاطب عام( مردمی که اثر رو میدیدند. لذت میبردند یا نه، حق ابراز نارضایتی علنی و جدی نداشتند. چون جایگاه هنرمند تغییر کرده بود و حالا دیگر در زمره نخبگان بود)
این تقسیم بندی در دوره های هنر نوین خیلی پر رنگتر شد چون انواع مختلفی از هنر ها بوجود اومده بودند و با سرعت در حال رشد بودند. جوری که مخاطب عام خیلی به دشواری قادر به درک هنرهای جدید میشد و خیلی سخت با اون ارتباط برقرار میکرد. اینجا (البته نه در ایران) جایگاه سومی بوجود اومد که جایگاه منتقد بود. قبلا هم ارزیابی کننده و منتقد وجود داشت اما او هم جایگاه مستقل نداشت و کارشناسی اش عاری از حب و بغض نبود. مثلا در دوره ویکتوریایی( اواخر قرن 19 ، اگر اشتباه نکنم)ملاک خوب بودن و ارزشمند بودن اثر ، پذیرفته شدنش در «سالن» بود. نتیجه اش هم از بین رفتن خلاقیت و تکراری شدن اثار بود که البته اوایل قرن 20 تخطی از سلیقه «سالن» باعث بوجود امدن سبکهای نوین شد.
به دلایلی که عرض کردم امروزه حتی مخاطب خاص و نیز مخاطب عام، هر دو با نظر منتقد میتونن به درک بهتری از اثر برسند (در وهله اول) و این مهمه چون وقتی ذهن و احساسشون در معرض دانشی که اثر بر اساس اون آفریده شده ، قرار بگیره ان وقت بهتر و موثرتر میتونند با اثر ارتباط حسی برقرار کنند و همینطور شناخت بهتری از خودشون داشته باشند.(بر مبنای تاثیر حسی که اثر هنری در اونها گذاشته)
پ.ن
به دوستی گفتم از بیسبال خوشم نمیاد، گفتند چون قوانین و اصولش رو نمیدونی، بدونی و با اگاهی دنبال کنی احتمالش هست که خوشت هم بیاد.
پ.ن2
سوم شخص عزیز اگر لینک تصویری که با فیلتر کررنگی از کار ونگوگ عکس گرفته رو داشته باشید و به اشتراک بگذهریر ممنونتون میشم
اکتبر 24, 2012 @ 12:09:01
پروانه عزیز
سلام
دهن مهنم صاف شد تا دوباره اون مقاله رو پیدا کردم!!!
اما چون با فیلتر شکن پیداش کردم ، نتونستم آدرس مستقیمش رو دربیارم
شما هم اگر با این روش پیش برید میتونید به مقاله برسید
با یه فیلتر شکن وارد سایت ایرانیان انگلستان بشید
http://www.iranianuk.com
در قسمت جستجو در ایرانیان اننگلستان ، کلمه «کور رنگی» رو تایپ و جستجو کنید
مقاله ای رو براتون میاره به نام «وضعیت رنگ در دنیای کور رنگها»
متاسفم که نتونستم لینک مستقیم بذارم
شاد باشید
.
پی نوشت:
متاسفانه هنوز حرفهای من در مورد این پست تموم نشده !!!
برمیگردم
اکتبر 24, 2012 @ 14:28:31
سلام جناب سوم شخص
مقاله رو دیدم و یک دنیا ممنون.
خیلی جالب بود.
روز و روزگار خوش
اکتبر 24, 2012 @ 22:39:45
با تشکر از جناب سوم شخص مفرد
اگرچه هنوز به این نتایج اطمینان قلبی ندارم ولی این هم لینک مسقیم مقاله یاد شده
http://isna.ir/fa/news/91060804216/%D8%AF%D9%86%D9%8A%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%DA%86%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AF-%D9%83%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%86%DA%AF-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AF%D9%8A%D8%AF%D9%87-%D9%85%D9%8A-%D8%B4%D9%88%D8%AF
اکتبر 25, 2012 @ 06:29:39
friend عزیز
سلام
ممنون از لطفی که کردی و آدرس مستقیم رو برای سایر دوستان گذاشتی
دوست من
قصد من این نبود که بگم این مقاله مو به لای درزش نمیره
داشتیم در مورد بررسی آثار هنری بحث میکردیم
یکی از پستهای این وبلاگ ، بصورت اخص در مورد همین تابلوی ونگوگ بود که بسیاری از دوستان ، با دیدن اون تابلو ، نوائی از موسیقی در ذهنشون تداعی میشد(که در ذهن من نمیشد!!!)
من میخواستم بگم ، اگر به به یک اثر هنری ، از دریچه خالق اون نگاه کنیم ، شاید ادراک و احسلاسی کاملا متفاوت از برداشت اولیه خودمون بهمون دست بده
عرضم این بود که اگر فرض کنیم ونگوگ واقعا کور رنگ بوده و تابلو رو اون طور که توی این مقاله نوشته ، ترسیم کرده و میدیده ، آیا دوستانی که کور رنگ نیستند ، با دیدن تابلو از دریچه چشم ونگوگ کور رنگ ، بازهم همون موسیقی رو میشنیدند؟
من با ذکر این مثال میخواستم ، به تفاوتی که گروه و سطح مخاطب در درک اون اثر ایجاد میکنه اشاره کنم
در پستهای قبلی ، یکی از دوستان بسیار بسیار خوب و دقیق به نام فرید (که نمیدونم چرا دیگه نمیاد) مطلبی رو تحت عنوان خلق معنی و درک معنی عنوان کردند که بسیار بسیار جالب بود
اینکه بعضی وقتها ممکنه ما از تابلو چیزی رو درک کنیم که ممکنه واقعا خاق اثر تعمدی در ایجاد اون نداشته باشه
یکی از اساتید دانشگاه (فکر کنم دکتر شاه مرادی بودند) میگفت ، چه اصراری دارید که برای تمامی ابیات و غزلهای حافظ ، تعابیر لاهوتی و عارفانه بتراشید؟ مگه حافظ نمیتونسته شعر درج دو و سه بگه؟
جناب فوسکا ، در این وبلاگ ، تابحال تابلوهای بسیار زیادی از جناب داوینچی معرفی و بررسی کردند
یکی از سوالهائی که در بررسی تمامی تابلوها همیشه پیش میومد( در بخش کامنتها) این بود که از کجا بدونیم داوینچی واقعا چنین منظوری داشته؟
خیلیها اعتقاد داشتند که خیلی از این برداشتها ، به خاطر افراط در بررسی تابلوهای داوینچی ایجاد میشه که باز هم مستقیما برمیگرده به مخاطب اثر هنری
.
نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه؟
.
شاد باشید
.
پی نوشت:
قومی متفکرند در وذهب و دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آنکه بانگ آید روزی
ای بیخبران ، راه نه آن است و نه این
اکتبر 29, 2012 @ 11:24:05
بخش دوم این مطلب آماده شده… دوستان ترجیح میدن در یک پست جداگانه آن را بیاورم یا در ادامه همین پست و یا در بخش نظرات؟
اکتبر 29, 2012 @ 13:36:13
سلطان به سلامت بادا
اگر به احاظ محتوا ، با این پست قابل تفکیکه ، به نظرم در یک پست مجزا بیارید
منتها اجازه بدید آخرین پستی که گذاشتید ، از آب و گل در بیاد !!!
شاد باشید
قلم عالی مستدام
اکتبر 29, 2012 @ 14:29:30
قابل تفکیک که هست وزیر جان…
پس چند روز بعد میزارم
اکتبر 29, 2012 @ 20:21:20
سلام
بحث خیلی البی هست و البته تا حدودی فنی!
کلا بحث پدیدار شناسی که شما ربطش دادید با نبه تاریخیش خیلی مفصلتر از اینهاست!
در مورد اون فیلسوفی که کشفش کردید و اینکه نظرش این هست که در فهم یک اثر (یا بقول شما پدیده یا بهتره همون اسطلاح انگلیسیش رو بگیم) باید تموم نبه ها رو بصورت موازی پیش برد بای اینکه روی یک نبه خاص تمرکز کرد خیلی قابل تامله!
البته من زیاد با اینکه بگیم در زمونهای مختلف نبه های یک اثر برسته تر میشه زیاد موافق نیستم!
هر چند در واقعیت این اتفاق میفته!
ولی شما اینطور فکر کنید که فهم یک اثر در حقیقت منظور خالق اون اثر هست از خلق همون اثر!
و این نمیتونه تغییر کنه!
زیاد پرحرفی نکنم!
با بهترین آرزوها …
یاحــق
اکتبر 29, 2012 @ 20:48:30
سلام حسین جان
خوشحالم از دیدنت
شما همون حسین سابق خودمان هستید ؟؟