شب پر ستاره :یک تابلوی موزیکال

37 دیدگاه


شب پر ستاره

امشب نیامده ام تا برای شما بنویسم..امشب برای دلم مینویسم..امشب را بر من ببخشایید و خرده نگیرید وکمی اهل دلانه از کنارم گذر کنید…امشب برایم مهم نیست که این تابلوی زیبا  را چه کسی کشیده وچه هدفی داشته اما میخواهم برایتان از موسیقی زیبای این تابلو بنویسم.

چندی قبل با یکی از خواننده های وبلاگ درباره این تابلو صحبت میکردیم.هر کداممان چیزی از این تابلو شنیدیم که با هم زمین تا آسمان فرق داشت.کمی در دنیای مجازی جستجو کردم و دیدم که به راستی که این تابلو حس موسیقایی و طبع شعر خیلی ها را تحریک کرده است.بزرگانی که در میان آنها نام سرشناسانی  چون تی.اس .الیوت و دان مک لین آشناست.

شبی پر ستاره دیده میشود در منتهای آرامش…نوید دهنده و شادی بخش به روشنایی آفتابی که در پیش رو خواهد بود…بر فراز دهکده ای که مردمان شاد یا غمگینی دارد…اما هر چه هستند عاشق هستند..چون که شب آنها پر ستاره تر از شب همه آدمهاست.هر چه هستند خوشبخت هم هستند چونکه ماه آنها گرمای خاصی دارد…کلیسای آنها به نظر خیلی توی چشم است..اما به نظر بی آزار میرسد…بگذریم.

لابد شما هم صدای موسیقی را میشنوید…از میان کلبه هایی که یکی شاد و یکی غمگین است…هنوز نتوانستید بشنوید؟ پس شاید باید از الیوت کمک بخواهیم.

الیوت(1965-1888) شاعر و فیلسوف انگلیسی برای این تابلوی زیبا اینچنین گفته:

I said to my soul, be still, and wait without hope
For hope would be hope for the wrong thing; wait without love
For love would be love of the wrong thing; there is yet faith
but the faith and the love and the hope are all in the waiting.


Wait without thought, for you are not ready for thought:
So the darkness shall be the light and the stillness, the dancing

ترجمه شعر بالا بدون شک در توان من نیست چون یک شعر ادبی است اما مفهوم کلی به این صورت است:

در حالی که با خودم صحبت میکردم میگفتم به خاطر امید امیدوار باش و برای بدیها بدون امید باش…به خاطر عشق عاشق باش  و ایمان داشته باش و بدان که تاریکی خواهد رفت و به نور و رقص تبدیل خواهد شد.

پس از آن به مک لین خواهیم رسید…اون این آهنگ خود را با نام Vincent وینسنت در سال 1971 ساخت…در زیر لینک یوتیوب آن را برایتان میگذارم

http://www.youtube.com/watch?v=nkvLq0TYiwI

اما میتوانید این آهنگ آرامش بخش و زیبا را اینجا هم گوش کنید…

راستی شما چه صدایی از این تابلو میشنوید؟

متن شعر آن هم به صورت زیر است:

Starry, starry night.
Paint your palette blue and grey,
Look out on a summer’s day,
With eyes that know the darkness in my soul.
Shadows on the hills,
Sketch the trees and the daffodils,
Catch the breeze and the winter chills,
In colors on the snowy linen land.

Now I understand what you tried to say to me,
How you suffered for your sanity,
How you tried to set them free.
They would not listen, they did not know how.
Perhaps they’ll listen now.

Starry, starry night.
Flaming flowers that brightly blaze,
Swirling clouds in violet haze,
Reflect in Vincent’s eyes of china blue.
Colors changing hue, morning field of amber grain,
Weathered faces lined in pain,
Are soothed beneath the artist’s loving hand.

Now I understand what you tried to say to me,
How you suffered for your sanity,
How you tried to set them free.
They would not listen, they did not know how.
Perhaps they’ll listen now.

For they could not love you,
But still your love was true.
And when no hope was left in sight
On that starry, starry night,
You took your life, as lovers often do.
But I could have told you, Vincent,
This world was never meant for one
As beautiful as you.

Starry, starry night.
Portraits hung in empty halls,
Frameless head on nameless walls,
With eyes that watch the world and can’t forget.
Like the strangers that you’ve met,
The ragged men in the ragged clothes,
The silver thorn of bloody rose,
Lie crushed and broken on the virgin snow.

Now I think I know what you tried to say to me,
How you suffered for your sanity,
How you tried to set them free.
They would not listen, they’re not listening still.
Perhaps they never will…

توضیحات از ویکی پدیای فارسی:

شب پرستاره (۱۸۸۹ میلادی) اثر نقاش و طراح معروف پسا دریافتگری (پست امپرسیونیسم) هلندی، ونسان ونگوگ (۱۸۵۳۱۸۹۰ میلادی) است که وی را در بالاترین درجه موفقیت هنریش قرار داد و تا مدت‌ها این اثر، نمادی برای فرهنگ هنری مدرن اروپا به شمار می‌آمد.

ونگوگ این اثر را در بیمارستانی روانی در سنت رمی در جنوب فرانسه که خود را وقف کمک به آنجا کرده بود، به سال ۱۸۸۹ میلادی کشید. این اثر هم‌اکنون در موزه هنر مدرننیویورک نگهداری می‌شود. در شهر

آسمان در شبی پوشیده شده با ابرهایی چرخ‌چرخان، ستارگانی فروزان و هلال درخشان ماه، پس‌زمینه رویاگونهٔ این اثر را تشکیل می‌دهند. اگرچه در توصیف عناصر اثر به وضوح اغراق شده‌است اما به سادگی می‌توان با آنها عجین شد. این آسمان چشم بیننده را روی تابلو در تعقیب خطوط خمیده‌اش به حرکت در می‌آورد و دیدی نقطه به نقطه با ستارگان به وجود می‌آورد. در پایین خط افق و در زیر تپه، شهر کوچکی قرار دارد که آرامش در ساختمان‌هایش موج می‌زند. رنگهای تیره خانه‌هایی با پنجره‌های روشن. برج بلند کلیسا در مرکز شهر روی ساختمانهایی کوچک‌تر، تلقینی از مقیاس زمینی به همراه حس ثبات و خداگرایی که معمولاً در کارهای دیگر ونگوگ نیز تکرار شده‌است می‌دهد.در سمت چپ اثر، ترکیبی بزرگ، تاریک و تاحدودی مبهم دیده می‌شود که مقیاس‌ها را به هم می‌ریزد و ذهن بیننده را درگیر ماهیت آن می‌کند. حدس‌ها از کوه تا بوته‌ای بزرگ و پر شاخ و برگ، متفاوت است و شناخت به بیننده واگذار شده‌است.

منابع:

http://www.oes.org/page2/7194~Starry_Night-Vincent_vanGogh_Starry_Starry_Night_Don_McLean.html

http://m4md.wordpress.com/2008/11/13/vincent-starry-starry-night-by-don-mclean-1971/

http://blogs.princeton.edu/writingart4/2004/12/

طرح عجیب یک بشقاب دوره ساسانی

36 دیدگاه


دوست خوبم راییکا در وبلاگ عالی خود  شبهای بی سحر بشقابی از دوره ساسانی را معرفی کرده که طرح عجیب آن بسیار ذهن من را به خود مشغول کرده است.

همانطور که میبیند در این طرح زیبا عقابی عظیم جثه  که زنی را درچنگال خود گرفته و آن زن در حال غذا دادن به او میباشد و دو نفر در حال حمله هستند.

برای فهمیدن معنای این طرح تلاش و جستجوی زیادی کردم اما در هیچ کدام از وبساتهای انگلیسی یا فارسی نتیجه ای پیدا نشد.در نهایت به اجبار به کمک نماد تفسیری شخصی میکنم اما از همه دوستان و صاحبنظران میخواهم تا در صورتی که درباره این طرح اطلاعی دارند بنده هم بی نصیب نگذارند.

در نگاه اول به نظر میاید که این طرح باید بیان کننده اسطوره و افسانه ای خاص در دوران ایران قبل از اسلام باشد اما نتوانستم چنین اسطوره ای را پیدا کنم که با مضمون طرح درست در بیاید.تنها آنچه کمی شبیه به این اسطوره بود اما من را قانع نکرد همان افسانه پرواز عقاب از فراز البرز که روز به زمین نشستن او را نوروز نامگذاری کردند میباشد.

اما نتیجه ای که خودم گرفتم حاصل جمع آوری پازل ها از سایتهای  آتلیه آزاد

مجله نشان و     کلوپ ایرانیان و     ایران نامه و   زندگی در جهنم و    پرس تی وی

میباشد که برایتان میآورم:

عقاب نماد امپراتوری هخامنشی است…و همچنین نماد درفش کاویانی و کاوه آهنگر میباشد و در دوره ساسانی  به آن توجه ویژه میشده است.مثلا پرنده سیمرغ که یکی از مهمترین نمادهای آن دوره بود و ترکیبی از حیوانات مختلف است معمولا با بال و سر عقاب کشیده میشده است.بنا به اعتقاد دکتر فرخ یکی از پرچم های  دوره ساسانی طرح عقاب است.

زنی که در چنگال عقاب است شباهت بسیاری با ایزد بانو آناهیتا دارد.آناهیتا در دوره ساسانیان ایزد بانوی نگهبان آبها و باران ها و نماد پاکی و باروری و نماد عشق و دوستی بوده است….همچنین حضور پررنگ این زن در این نقش نشان دهنده اهمیت زنان در دوره ساسانیان و نیز  بقایای دوره مادرسالاری میباشد.(خارج از بحث:گفته میشود در دوره اسلامی با توجه به محدودیت هایی که برای ایرانیان برای علاقه به فرهنگ پیشین خود به وجود آمد آنها برای حفظ این نماد آن را در فاطمه دختر پیامبر مسلمین قرار دادند ..در واقع ویژگیهای فاطمه و آناهیتا از این مننظر به هم شبیه است …در واقع تلاشی برای حفظ نمادها)

پس از آن به غذایی که به عقاب داده میشود میرسیم..این غذا شبیه به انگور است..انگور در دوره ساسانی نماد حیات و صبر و تندرستی است.

موضوع بعدی گلهایی است که دو طرف عقاب را گرفته است..این گلها زنبق میباشد…زنبق در دوران ایران باستان یکی از نمادهای قوی و سلطنتی محسوب میشد.زنبق نماد بی مرگی و جاودانگی است.

اشکال باقیمانده شامل دو دیو مهاجم و شکلهایی است که دور بشقاب را احاطه کرده است.اشکال دور بشقاب بسیار زیاد است و بعضی از انها تکرار شده..اشکالی مانند کبوتر…سگ..گل نیلوفر آبی و گل زنبق و …دیو ها میتواند نماد تجاوز بیگانگان  باشد و اشکال دور بشقاب هر یک نمادی دارد که توضیح آن از حوصله این پست خارج است.


نتیجه گیری(البته همانطور که در ابتدا گفتم ممکن است این نتیجه صحیح نباشد)

عقاب به عنوان نمادی از  ایران سرزمین پهناور دوره ساسانی در حالی که از ایزد بانو آناهیتا مراقبت میکند از سوی دیوهایی که میتواند نماد خشکسالی یا تجاوز بیگانگان به مرزهایش باشد محافظت میکند..در این میان الهه زیبا روی برای تسلی خاطر حامی خود به او میوه صبر و تندرستی را میدهد و زنبق های اطراف این ترکیب شکیل نشان دهنده ی  پایندگی و جاودانی ایران است و احاطه اشکالی که هر کدام از آنها نشان دهنده یکی از نماد های باستانی است بیانگر دیرینه بودن واصیل بودن این کشور رویایی است.آری این بشقاب زیبا نماد جاودانگی ایران است.


نقاشی «جشن چهارشنبه سوری» در کاخ چهل ستون:یک فرسک ایرانی

41 دیدگاه


این نقاشی بر روی یکی از دیوارهای کاخ چهل ستون اصفهان در دوره صفویه کشیده شده است.متاسفانه شناسنامه دقیقی برای نقاشیهای کاخ چهلستون وجود ندارد و دقیقا مشخص نیست که نقاش این اثر چه کسی است.از نظر هنری آنچه در تقاشیهای کاخ مورد توجه است این است که اینها اثاری است که کم کم نقاشان ایرانی به سمت آثار غربی متمایل شدند و علت آن حضور چندین نقاش غربی از جمله یوحنای هلندی و آنجل میباشد.اما این بحث از حوصله این وبلاگ خارج است.از جمله مهمترین نقاشانی که در کارگاه این کاخ فعالیت میکردند میتوان به محمد قاسم و افضل الحسینی و معین مصور اشاره کرد.

اما درباره نقاشی:

همانطور که در تصویر میبینید 2 کانون دیده میشود..یکی آتش در بالای تصویر و دیگری دخترکانی که با لباس بدن نما در حال رقصیدن هستند..به طور کلی صدایی که از تابلو شنیده میشود صدای ساز و دف و هلهله و شادی است.به باور نیاکان ما مردگان در روزهای آخر سال برای سرکشی زندگان به زمین میامدند و مردمان با روشن کردن فانوس یا آتشی که تا صبح روشن بود به استقبال روح انها میرفتند.

اگر دقت کنید میبینید که دخترکانی که در مرکز تابلو هستند و ساز میزنند و یا میرقصند 7 نفر هستند.بنا بر فرض خودم که ممکن است اشتباه باشد این میتواند نماد هفت امشاسپندان باشد به نامهای

«هرمزد»، «وهومن»، «اردیبهشت»، «شهریور»، «سپندارمد»، «خورداد» و «امرداد»

که بنا بر رسم قدیم به  نیت این امشاسپندان 7 حلقه آتش میساختند و به شادی میپرداختند.همچنین محل آتش در محل غروب خورشید قرار دارد که نشان دهنده این است که با غروب خورشید این مراسم آغاز میشده.سرخی آتش نیز به زردی  گراییده که به معنی این است که آتش اندوه وناراحتی را از این جمع به خودش گرفته است.

دخترک سوم از سمت راست با شالی زرد رنگ دیده میشود که اشاره به رسم شال اندازی است که شال خود را پایین میاوردند تا مردمان بر روی آن آجیل چهارشنبه سوری بدهند.ظروفی شبیه بشقاب که در دستها میبینید اشاره به سنت قاشق زنی و دریافت پول و شیرینی از یکدیگر است.

از دیدگاه دیگر میتوان گفت که آتش با توجه به اینکه نماد خداوند بر روی زمین بود در این تابلو هم در بالاترین محل قرار گرفته و بندگان او در حضورش به شادی وسرور مشغولند.سورنا و شیپور که در نقاشی میبینید نماد پیروزی زندگی بر مرگ و پیروزی سرسبزی و خرمی بر تیرگی و ناامیدی است.نشان دهنده رفتن زمستان و آمدن بهار است.اما درباره دف باید استناد کنم به رقص و سماع در میان صوفیان که نمیدانم استدلال درستی میتواند باشد یا خیر.اما با توجه به قدرت و اثر صوفی گری در دوران صفویه این استنباط چندان بیراه هم نیست و آن این است که در رقصهای سماع صوفیان دف زدن نمادی از فرمان «باش» میباشد که خداوند در زمان خلقت جهان آن را صادر کرد.

نکته مبهمی که هرچه فکر کردم نتوانستم به نتیجه برسم این بود که چرا همه مردان تابلو فقط به یکی از دخترکان توجه میکنند؟مگر با بقیه چه فرقی دارد؟!؟

پ.ن:

بدون شک نیاکان ما مراسم آیینی و جشنهای بسیار زیاد و حتی پیچیده ای داشتند که همین میتواند به پایداری آنها در برابر نابودی کمک کرده باشد.میتوان به بخشی از نمایشنامه مازیار نوشته مینوی و هدایت اشاره کرد که در آن دخترک ایرانی جاسوس عرب و یهودی تبار را از آنجا که از رسوم ایرانی به درستی مطلع نبود شناسایی کرد.

از وضعیت فعلی نقاشیهای این کاخ و اینکه به طور کلی کاخ برای بازدید عموم باز است یاخیر اطلاعی ندارم اما با خبر شدم که مدتی پیش(چند سال قبل) بی خردانی بعضی از نقاشیهای بی حجاب را آسیب رساندند و با کمک ماژیک و زغال به تنشان لباس پوشاندند.

منابع:
http://madreseha.com/forum/index.php?topic=2060.0

http://www.persianhub.org/1553955-post11.html

http://www.artsemnan.ir/Default.aspx?page=7620&section=litem&id=60297

http://www.savepasargad.com/2009-May/Razani-naghashi.htm

کوروش بزرگ به ما یاد میدهد که به همه ادیان احترام بگذاریم

6 دیدگاه


روی سخن من با تمام کسانی است که در جامعه ایرانیان با هم زندگی میکنیم..چه در دنیای مجازی و چه در دنیای واقعی…حتما شما هم دیده اید که این روزها بسیار مسخره کردن ادیان و توهین کردن به اعتقادات یکدیگر بسیار باب شده است و هر کس بنا به میل خود این آتش را شعله ور تر میکند.

به طور مشخص در جامعه ایرانی چند دسته وجود دارد که بیشتر از همه شامل این حرف میشوند..معمولا اقلیتهای مذهبی مانند کلیمیان و زرتشتیان چندان علاقه ای به تفتیش عقاید !هموطنان خود ندارند..اما چند دسته که خود را طرفداران آتئیست و طرفداران اسلام میدانند در این میان شاخص تر هستند..لزومی به مثال زدن نیست..حتما شما در اطراف خود و یا در لینکهای بالاترین و یا در شبکه های اجتماعی توهین هایی از این دست که به یکدیگر میشود را بسیار دیده اید.

بدون شک نقطه مشترک همه ی  ما ایرانیان(از ترک ولر و فارس و بلوچ و گیلکی و…مسلمان و زرتشتی و بی دین و مسیحی و کلیمی و ..و) دوران حکومت کوروش بزرگ است..نه به آن معنی که قبل از آن تمدنی نداشتیم بلکه به آن معنی که همه ما به آن افتخار میکنیم اما آیا ما تاریخ را برای عبرت میخوانیم یا تنها برای فخر فروشی؟ اگر همه ی ما ادعا میکنیم که از فرزندان کوروش هستیم پس چرا پیام روشن او را که به همه ادیان هرچند بسیار مضحک بودند احترام گذاشت را درک نکردیم؟یکی از آشکار ترین آنها را مثال میزنم که در منشور کوروش هم آمده است و جای انکار آن نیست..پس از فتح بابل کوروش مردوک را که بتی بیش نبود را به رسمیت شناخت و خود نیز برای ادای احترام به آن معبد رفت در صورتی که کوروش یکتا پرست بود و حتی همانطور که در این تابلو به ان اشاره شد دانیال نبی را که با تمسخر به آن بت نظاره میکرد را مورد عتاب قرار داد.

حال چه شده است که ما بعد از این همه سال با این همه ادعایمان به جای اینکه با منطق و بدون توهین با هم بحث کنیم فقط یکدیگر را به ریشخند میگیریم جای سوال دارد.آنچه مسلم است این تحقیر و تمسخر نتیجه ای جز ظهور افکار فاشیست گونه نخواهد داشت..شاید شما با تحقیر و خندیدن دیگران به لذتی کوتاه برسید اما ممکن است نتیجه ی آن بروز خشونتی در سالهای بعد باشد که اشک را برای دیگران به ارمغان بیاورد.

<h3هنگامی که ما اشتباها و نا آگاهانه به جای نقد کردن به تمسخر یکدیگر بپردازیم نتیجه همان میشود که 30 سال پیش در همین نزدیکی خودمان اتفاق افتاد …فکر میکنید مردم در تصویر زیر به خاطر غیرت و تعصب دینی این روسپی را زنده زنده آتش زده اند و بر روی سینی میبرند..نه!! من باور ندارم…این چیزی جز فشار تحقیر نمیتواند باشد.

>پ.ن:

ناگفته نماند که البته لینکهای خوبی هم دیده میشود که بسیار با منطق و احترام عقاید یکدیگر را به چالش میکشند که جای تقدیر دارد.در ضمن برای منشور کوروش هم میتوانید به پیوند زیر مراجعه کنید.

http://www.iranianuk.com/article.php?id=35248

کولویتس(Kathe Kollwitz) یک هنرمند اجتماعی:صدای جیغ…صدای سکوت…سپس سیاهی

22 دیدگاه


مطلب امروز شامل 3 بخش است:ابتدا معرفی اجمالی هنرمند  سپس به دو بخش دیگر که بررسی تابلوها از منظر نمادشناسی و تحلیل میباشد میرسیم.

کولویتس در سال 1867 در پروس شرقی(آلمان) به دنیا آمد.او با دکتری که در یکی از محله های فقیر نشین برلین کار میکرد ازدواج کرد.تابلوهای این هنرمند بیشتر مفهوم سیاه و غمناکی دارند.علت این موضوع را میتوان در دوره ای که زندگی  میکرد فهمید.دو جنگ جهانی و ظهور دولتهای فاشیستی بسیار و فقر و قحطی عمومی از مشخصات این دوران است.تعدادی از نقاشی های او با مضمون دکتر و مطب و مریض های فقیر است که با توجه به شوهرش قابل درک است.در جنگ جهانی اول پسرش در ارتش کشته شد پس تایلوی «کودکی مرده در آغوش مادر» هم قابل درک است.نکته جالب دیگر این است که او در سال 1920 میلادی به همراه انیشتین و هنری باربیوس و تعدادی از افراد سرشناس دیگر عضو گروه»International workers Aid» یا «AID» شد و برای این گروه پوسترهای بی نظیری از جمله «روسیه کمک کن!» و «وین مرد…کودکانش را نجات دهید» را طراحی کرد.سبک نقاشی او اکسپرسیونیستبه حساب میاید.در ضمن او طرفدار عقاید سوسیالیستی  و چپ گرایانه بود و این موضوع در اثار او مشهود است.

اکنون به بخش مورد علاقه دوستان میرسیم:

قیام دهقانانKäthe Kollwitz. Aufruhr (Uprising), 1899. Library of Congress, Prints and Photographs Division, Washington, D.C.

این نقاشی جزو اولین کارهای او است که با موفقیت خوبی روبرو شد.پس زمینه ی اجتماعی این اثر کاملا مشخص است.به طور کلی نشان دهنده تمایل افراد ستمدیده به آزادی میباشد و نمادی از درد و رنجی که مردم فقیر میکشند.صدایی که از این تصویر به گوش میرسد صدای خشک و بی روح داس هایی است که به شدت بر روی زمین فرود میاید و کارگرانی که در میان آنها تک و توک کسی نایی برای فریاد زدن میابد که در میان وزش باد گم میشود.

این دوره ای است که در آن وایمار حاکم آلمان بود و زمینه های ظهور فاشیسم به چشم میخورد.تیزی و برندگی داس ها که درجاهایی به کمک خطای چشم شبیه به ابزارهایی جنگی در زمان مردم غیر متمدن  میشود و کوههای خشن در پس زمینه میتواند نمادی از پسرفت و دور شدن از تمدن باشد.این برداشت به وسیله حضور شبحی در میان ابرها که گویی با صدایی مهیب این مردمان خاموش را به سوی تباهی فرامیخواند تقویت میشود.گفتم تباهی چون پس از آن اروپا و جهان تا چند دهه به کام خون و مرگ فرو رفت وشاید اگر هنرمند عمق فاجعه رادرک میکرد تصویری بیرحمانه تر میکشید.

بعضی از مفسرین عقیده دارند که این وضعیت ترسیم کارگران تاثیر گرفته از اثار رامبراند و دامیر Daumierمیباشد.ضمنا بد نیست اشاره کنیم به پرچم سیاهی که در دستان یکی از کارگران است و به ایجاد شبح کمک کرده و تلفیق بسیار جالبی است.

به طور کلی از اثار این بانوی هنرمند صدای جیغ یا سکوتی آزاردهنده و وهمناک به گوش میرسد و انسانی ترین صدایی که شاید بتوان از آن شنید صدای گریستن کودکان است مانند زیر که برای تکه نانی گریه میکند.

در تصویر زیر یک پرتره از خودش و تابلوی «مرگ کودکان را شکار میکند» را میبینید

در سایت زیر میتوانید تعدادی از کارهای این هنرمند را ببینید.

http://www.a-r-t.com/kollwitz/images/

منابع:

http://thecicadacollective.wordpress.com/2009/01/14/kathe-kollwitz-artist-and-activist/artwork_images_421_70420_kathe-kollwitz1/

http://www.spartacus.schoolnet.co.uk/ARTkollwitz.htm

http://www.takver.com/art/art200701.htm

http://www.bethel.edu/~letnie/KollwitzNeverAgain.html

http://custombyamy.wordpress.com/2009/02/25/muse-of-the-week-kathe-kollwitz/

Older Entries

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: