همه ی شما داوینچی را می شناسید و احتمالا تعداد زیادی از شما آلبرشت دورر را هم می شناسید. آلبرشت دورر یکی از بهترین گراورسازان تاریخ هنر است. علت اینکه امروز بحث وبسایت درباره این دو نفر است این است که یک کتابی پیدا کرده ام در حدود 40 صفحه و در این کتاب نکات بسیار جالبی درباره کار مشترک این دو هنرمند بزرگ نوشته شده است. اما از آنجا که امکان ترجمه کامل آن در اینجا نیست سعی می کنم در یک یادداشت و یا حداکثر در دو یادداشت نکات جالب این متن را برایتان بنویسم و بعد با هم درباره آن صحبت کنیم.

از ویکیآلبرشت دورر (۲۱ مه ۱۴۷۱ –۶ آوریل ۱۵۲۸) (به آلمانی: Albrecht Dürer) نقاش، حکاک و ریاضی‌دان آلمانی دوره نوزائی است. بزرگ‌ترینگراورساز عصر خویش بود و با حکاکی روی چوب و فلزات آثار بی‌همتایی آفرید که در سراسر مغرب‌زمین دست به دست چرخید و نفوذ دامنه‌دار خود برروی هنر سدهٔ شانزدهم اروپا را تثبیت کرد.

چند وقت پیش دوستی لوگوی زیر را به من نشان داد  و از من پرسید چرا باید نماد یک سازمان شمع و سیم خاردار باشد آن هم با زنگ زرد؟  آن هم برای سازمانی که به دنبال حقوق بشر و آزادی های انسانی است. سوای اینکه هدف این سازمان یا طراحی آرم چه بوده است، حقیقتش را بخواهید من جوابی نداشتم… در واقع برای من چندان معنادار نبود این نماد… هر چند که می شود آن را به نوعی تفسیر کرد اما برایم قانع کننده نبود…

لوگوی سازمان عفو بین الملل

تا اینکه به طور اتفاقی یکی از گاورهای سری آکادمی داوینچی اثر آلبرشت دورر را دیدم که تصویر آن را با هم در پایین می بینیم..(که البته متاسفانه نتوانستم تصویر با کیفیتی از آن در اینترنت پیدا کنم و به ناچار عکس گرفتم(

دخمه پرپیچ و خم و برج

 

همانطور که میبینید شباهت خیره کننده ای بین دو تصویر وجود دارد ویلیام لتبای lethaby آرشیتکت معروف قرن 19 میلادی  اینطور از فردی به نام دیدرون نقل قول می کند که:

به نظر می رسد که این انسان توسط یک فضای گناه آلود از همه طرف احاطه شده و هیچ راه فراری ندارد  و چیزی جز کمک الهی و نمیتواند او را از این فضای پر پیچ و خم نجات بدهد!!!

اینکه دید مذهبی جناب دیدرون  باعث شد که کاملا بر عکس دیدگاه من و احتمالا  حداقل نیمی از شما خوانندگان برداشت کند باعث گیج شدن من شد. حداقل من تصورم این بود که فرد از بیرون وارد شده و به بالا رفته نه اینکه از وسط به بیرون بخواهد بیاید…

همین  جناب لتبای در جای دیگر اشاره می کند که  پس از اختراع لابیرنت در علم معماری یا همان راه های پرپیچ و خم … شبکه های عنکبوتی ساخته میشد که هر کدام با دیگری تفاوت داشت و  خیلی از وقت ها جز یک نفر راه حل آن را نمیدانست.  او همچنین می گوید: فردی که در بالای برج می ایستد به همه چیز اشراف دارد و از آن بالا همه راه ها را می داند و همچنین می تواند» در یک نظر» بفهمد که مسیری که فرد داخل لابیرنت انتخاب کرده است به کجا ختم می شود. ( در واقع نقشی خدای گونه دارد.)

همانطور که گفتم این آثار » یک سری» می باشند از گراورهایی همگی با مضمون راه های پر پیچ و خم و شکلهای دایره ای (ماندالایی) که در یکی از آنها که تصویری از بالا می باشد اسم آکادمی داوینچی نوشته شده است. که این  نکته را به ما یاد آوری می کند که معمار این راه پر پیچ و خم بر بالای این برج ایستاده است و نظاره گر تلاش افراد مختلف است.

به اسم آکادمی لئوداردو داوینچی در مرکز دقت کنید

وضعیت خطوط و تقاطع ها یک حالت «سه بعدی مفهومی» برای بیننده می سازد. بعد اول شامل صفحه سیاه دایره ای پس زمینه است که نماد زمین ، بعد دوم شامل 4  گوشه این گاور است که نشان دهنده4 جهتی است که انسان می تواند دانش خود را گسترش بدهد و دیگری مرکز دایره ای که بر قله قرار می گیرد و سفید رنگ است و به عنوان بعد سوم تمام کننده دو بعد دیگر است. بالاتر به حالت عنکبوتی این راه ها اشاره کردم که با توجه به حالت نمادین عنکبوت نقش معمار اول که در مرکز ایستاده است روشن تر می شود.  عنکبوت تنها به کمک یک مایع چسبناک که نمادی از خرد و دانش اوست حرکتی دایره وار دارد و بعد از تمام شده شبکه خود طبق افسانه ها به حشرات می گوید به اتاق نشمین من بیا… و بعد حشرات را ناشنوا می کند و بعد با طمانینه پیله خود را به تن آنها می تند. حشراتی که یا به اشتباه یا به دلیل فریب خوردن از زیبایی شبکه در دام آن می افتند و عنکبوتی که سرنوشت آنها را با وجود تقلای زیادشان می داند.

طرح داونیچی (عکس دوم) چیزی نیست جز طرحی از جهان هستی بر پایه شعر دانته:

بازسازی جهان توسط کسی که بر بالای قله است و ذراتی به دور خود جمع کرده است. ذراتی که در پست ترین مکان جهان به نسبت خالق او ایستاده است و در میان آنهادرخت بیدی سربرافراشته که هیچگاه آسیب نمیبیند.

دانته این شعر خود را از انجیل جان  12:32 الهام گرفته است که در آن از  » طناب طلایی» صحبت شده است  که بر اساس آن میتوان بدون تاثیر پذیرفتن از شهوت و نفس اماره به اداره جهان پرداخت

و البته این طناب طلایی الهام گرفته شده از » زنجیر طلایی» زئوس است که از انوار طلایی آفتاب می آید و به کمک آن می تواند موجودات را خلق کند و در اشعار هومر به آن پرداخته شده است. که معروف است به زئوس گفتند که چطور می توان همزمان هم یکی بود و هم مستقل؟ و او زنجیر طلای خود را به دور دنیا پیچاند . زنجیر طلا نمادی از روح و روان همه انسانهای به دور دنیای فانی است.

نقشی که پله ها در لایبرینت داوینچی و احتمالا زنجیر در لوگوی عفو بین الملل ایفا می کند.

گمانه های زیادی می توان زد بر اساس شخصیت خاص داوینچی…اما ترجیح میدهم این گمانه ها باشد برای بخش نظرات و اینجا فقط همین مطلب خام را بیاورم