هنگامی که ربنس بزرگ مهارت خود را به رخ داوینچی نابغه می کشد

47 دیدگاه


هنگامی که شروع به نوشتن درباره داوینچی میکنم احساسات متضادی به سراغم می آید. از طرفی نبوغ  بی مانند او و از طرفی کارهای  عجیب و اعصاب خورد کن  او از هر دو سو به ذهنم فشار  می آورد. می توان گفت  تقریبا تمام نقاشی های مهم داوینچی از همان روزهای اول رو به خرابی رفتند تنها به دلیل اینکه داوینچی دقیقا همین پروژه ها را برای تست کردن روش های جدید نقاشی بر روی دیوار انتخاب کرده بود. به همین دلیل است که بازسازی کارهای داوینچی از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا این آثار به شدت آسیب دیده هستند.(جا دارد در اینجا یادی هم از آقای ابراهیمی هنرمند کشورمان کنیم که در حال بازسازی تابلوی شام آخر است).این بازسازی شبیه به بازسازی اثری ادبی و مهم به عنوان مثال شاهنامه فردوسی است که محققین با توجه به خیلی از جنبه ها کلمات از دست رفته یک بیت شعر را که پاک شده یا خوانا نیستند , تکمیل می کنند. اگر خاطرتان باشد در یکی از پست های قدیمی درباره ملاقات رافائل و داوینچی نوشتیم که در آن یکی از نقاشی های داوینچی در حال از بین رفتن بود.

حال می خواهم همین اثر را به شما نشان بدهم و از بازسازی آن توسط ربنس خبر دهم .

جنگ آنگیاری اثر داوینچی

The Battle of Anghiari (copy of a detail1503-05

.Drawing.Galleria degli Uffizi, Florence

اثر بالا به سفارش دولت جدید فلورانس همزمان به داوینچی و میکل آنژ سفارش داده شد و موضوع آن جنگی است که چندین سال قبل از آن بین فلورانس و میلان درگرفته بود و در آن فلورانسی ها پیروز شده بودند. من بسیار به دنبال اثر میکل آنژ در همین زمینه گشتم اما چیزی پیدا نکردم و حدسم این است که با توجه به روایتی که در پیوند مورد اشاره در ابتدای یادداشت برای شما آوردم میکل آنژ پس از عصبانیت از ادامه کار منصرف شده باشد.

داوینچی در این اثر صحنه ای بسیار هیجان انگیز و جالب را به تصویر در آورده که در آن حفظ پرچم به عنوان نماد فلورانس گویی از همه چیز برای سربازان مهمتر است. دو جنگجوی سمت چپی گویا فلورانسی هستند و سمت راستی ها میلانی و در زیر آنها سربازان شکست خورده دیده می شوند. جالب است بدانید این اثر 2 بار توسط بی احتیاطی داوینچی از بین رفت نه یک بار. در ادامه تصویری که ربنس از روی این اثر کپی کرده است را می آورم تا با هم مقایسه کنیم.

جنگ آنگیاری اثر ربنس

Peter Paul Rubens c. 1603. Copy of the Battle of Anghiari by Leonardover-painted with
watercolour. Louvre, Paris, France

اثر بالا جدا اثری  نفس گیر و جذاب است! به نظر من ربنس با این کار خود مهارتش را به رخ داوینچی کشیده است. شما کاملا احساسات واقعی افراد و خشم وخشونت آن را حس می کنید. حتی یک عکاس هم نمیتوانست چنین لحظه خاصی را شکار کند . صورت افراد و اسب ها با دقت تمام و ظرافت بی نظیری کشیده شده است و در جزییات از هر نظر از اثر داوینچی زنده تر جلوه می کند .

اما در این میان نیز نباید یک نکته مهم را فراموش کنیم.  به راستی چنین ترکیب خاصی که گویی تمام افراد و اسب ها در هم پیچیده شده اند اما باز هم در این میان نمادها و اسلوب نیزبه دقت رعایت شده است جز از فکر داوینچی نابغه از  کس دیگری بر می آید؟

به نظر شما آیا ربنس بدون دیدن  اثر اول می توانست چنین ترکیبی خلق کند؟حالتی که اوج نبرد را به صورتی که همزمان هم خشم و هم نفرت و هم ترسو وحشت ونیز تلاش و قدرت مردان و اسب ها را یکجا نشان دهد ؟

منابع:

http://www.abcgallery.com

http://www.wga.hu/frames-e.html?/html/l/leonardo/06anghia/1battle3.html

سایت رسمی داوینچی

تصویر بانوی پیشگوی ایرانی در نقاشی میکل آنژ

40 دیدگاه


گاهی اوقات تکه های پازل به طرز جالبی در کنار هم چیده می شوند و معماهای ذهن ما را حل می کنند و گاهی فقط یک تصویر مبهم دیگر به تصاویر مبهم ذهنمان می افزایند.

در نقاشی های کلیسای سیستین که  می دانید جزو آثار میکل آنژ است و ما تابلوی رستاخیز آن را مورد بررسی قرار داده بودیم نقاشی دیگری دیده می شود که مربوط به بانوی پیشگوی ایرانی است. پیشگوهای باستانی را اصطلاحا سیبولا یا سیبل می نامیدند. ابتدا تصویری از این نقاشی  که با زاویه ای منحصر به فرد گرفته شده می بینیم و توضیحات در ادامه می آید.

سیبولای ایرانی

«س.ک.ادی»  در توضیح سیبولا گفته است <<سیبولا  زنی  بود ملهم از جانب خداوند که وقایع و حوادث هولناک و بدبختی زا و حیرت آور را پیشگویی می کرد>>

«وارو» مورخ زمان رومیان نام 10 نفر از این سیبولا ها را نام برده و می گوید سیبولای پارس از همه قدیمی تر است.(سیبل لزوما زن نباید باشد) و استرابون گفته است  که سیبولای ایرانی به کمک آب پیشگویی می کرده است.

مری بویس می نویسد : << اهمیت بیشتر سیبل ایرانی به دلیل قدمت افسانه ای او از اینجا آشکار می شود که میکل آنژ قرن ها بعد به او احترام گذاشته و تصویر او را در راس 5 سیبل همراه با انبیای تورات در کلیسای سیستین نقاشی کرده است>>

پیشگوی ایرانی

آنطور که از تصویر مشخص است زن در حالی که کتاب پیشگویی خود را در دست دارد دیده می شود و در پشت کتاب تصویر دو فرد دیده می شوند. گویی می خواهد بگوید که این زن معنی متون پیچیده و نامفهوم مرموزی که آینده را پیشگویی کرده اند می فهمد وافرادی  که در پست تصویر هستند معنای آن متون هستند. اینکه آن دو نفر که از پی هم می آیند چه کسانی هستند یه درستی بر من مشخص نیست و حدس و گمان خود را در بخش نظرات می گویم اما امیدوارم که اگر کسی می داند که آن دو نفر چه کسانی می توانند باشند و اشاره نقاش به کدام یک از پیشگویی های  این زن است آگاه کند ممنون خواهم شد که من و خوانندگان  را هم مطلع کند.

همانطور طور که مری بویس نیز گفته  4 سیبل دیگر نیز توسط میکل آنژ نقاشی شده اند که من پیوند تصویر دو تا از آنها را در اینجا اضافه می کنم .

سیبل لیبی و سیبل دلفی

نکته جالب دیگری که در اینجا میتواند برای بسیاری از شما جالب باشد ارتباط بین این سیبولا و علایم معروف زودیاک  است. توضیح آنکه در گیتی نگاری ایرانی که توسط این سیبل مورد استفاده قرار می گرفته  جهان دارای دوران های دوازده هزار ساله ای است که بر پایه این نمادها که در پی می آید رده بندی شده است. می بینید چه شباهت جالبی با علایم زودیاک دارد؟

1) بره      2) گاو      3) دوپیکر         4) خرچنگ        5) شیر          6) خوشه          7) ترازو      8) کژدم        9) نیمسب یا کمان        10) بز

11) آبکش          12)  ماهی

پیشگویی های جالبی توسط این سیبولا و سیبولاهای دیگر معروفی که نوسترآداموس در میان آنها معروفتر می باشد شده است که البته متن آن را دارم اما به دلیل آنکه احساس میکنم در ترجمه یا ویرایش آنها دخل و تصرف صورت گرفته از آوردن آنها خودداری میکنم.

جهت اتمام یادداشت دیدن تصویر زیر که سالها پس از میکل آنژ توسط  جورجیو گیسی  کشیده شده خالی از لطف نیست.

Giorgio Ghisi (Italian, 1520/24-1582)
after Michelangelo Buonarroti (Italian, 1475-1564
)

منابع:

http://www.artic.edu/aic/collections/search/citi/category:110?page=5

http://en.wikipedia.org/wiki/Sibyl

http://schools-wikipedia.org/images/37/3764.jpg.htm

http://www.christusrex.org/www1/sistine/14-Prophets.html

شب یلدا,شب تولد ایزد «میترا», مهر ایزد پارسی گرامی باد

46 دیدگاه


سقراط خطاب به آلکیبادس اول پادشاه یونانی:

<<اگر اجداد خود را در برابر اردشیر پسر خشایارشا نمایش دهی بی گمان بر تو خواهند خندید…>>

ببل

بدون شک برای نوشتن از میتراییسم بایستی بیش از8000 سال تاریخ ایران را ورق بزنیم پس در چنین یادداشت کوتاهی نمی توان به تمام مطالب اشاره کرد .

مطالب زیادی در نوشته های فارسی درون اینترنت می توان پیدا کرد که برای جلوگیری از اطاله کلام از آوردن دوباره آنها خودداری می کنم.برای این منظور وبلاگ  دوست خوبم بهاک را پیشنهاد می کنم .همچنین در تکمیل مطالب این پیوند اضافه می کنم که میترا داور مردگان و بر ارابه ای سوار است که چهار اسب سپید آن را می کشند که نماینده 4 عنصر  هستی هستند.

میترا سوار بر ارابه 4 اسبه

بایستی دقت کرد که این ایزد را با ایزد آناهیتا نباید اشتباه گرفت .آناهیتا نیز بر ارابه ای چهار اسبه سوار میباشد که اسبها نماینده باد و باران و تگرگ و ابر هستند. ونیز گفتنی است که در هنگام ظهور دوباره میترا و آناهیتا در روز رستاخیز هر دو سوار بر یک ارابه هستند.عکس زیر که از وبلاگ راییکا برداشته شده می تواند» تجلی» چنین نمادی در دوره مادها باشد هر چند که در واقع در توضیحات آن اشاره ای به میترا و آناهیتا نشده است.

درباره ارتباط بین ادیانی که منشا آنها میتراییسم است صحبت های زیادی شده است.فهرست وار به چند مورد اشاره میکنم که تاثیرات مهمی از میتراییسم ایرانی گرفته اند:میترای یونانی ,زرتشت, مسیحیت, یهود, اسلام, هوروس خدای آفتاب مصر,بودا و  تائوی چینی که در صورت لزوم برای رفع شبهه در کامنتها پاسخ گو خواهم بود.

در این میان به جالب ترین بخش ها اشاره میکنم:

زرتشت سوم در زمان گشتاسب هخامنشی ظهور کرد.گشتاسب قبل از کوروش بزرگ میزیست و یکی از حکام محلی به حساب میامدکه در عهد عتیق از او با عنوان «داریوش مادی» اسم برده شده است.گشتاسب از پذیرفتن دین زرتشت خودداری کرد  اما در همان هنگام 4 اسب سوار سبز پوش به حمایت از زرتشت از آسمان فرود آمدند و این باعث شد که گشتاسب در گسترش دین زرتشت بکوشد.(در اینجا نمادهای تکراری فرود خدایان(سفینه ها) و نیز 4 اسب میترا جالب است).

این زرتشت را از دو زرتشت قبلی که یکی مزدایی و دیگری زروانی است متمایز می کنند و میترایی می نامند.هدف از این روده درازی این بود که دین رسمی مهر را همین زرتشت در زمان هخامنش آورد و بر سه پایه ی «اهورا, میترا و آناهیتا» قرار داد که در گذر زمان به «پدر, پسر و روح القدس» تحول یافت.میترا پس از آن تبدیل به مسیحیت شد وهمزمانی ولادت عیسی و میترا نیز تاییدی بر این فرضیه است.

به سنگ نگاره دوره هخامنش زیر که تصویری از آناهیتا و میتراست نگاه کنید:

سنگ نگاره از میترا و آناهیتا از دوران هخامنشی

فیثاغورث در سیاحتنامه ی خود در صفحه 67 در توضیح آیین های ویژه مهرپرستی ناخودآگاه «شام آخر» را تعریف می کند:

<<زرتشت وظایف پیشوایی را به جای آورد(…)هر یک نانی خوردند و ظرفی آب نوشیدند و این نشا نه ورود به حیات جدید بود(…)یک روحانی (…) تاجی آویخته به نوک تیغ به آنان تقدیم کرد (…) و گفت مهر تاج من است>>

شباهت های این دو دین بسیار زیاد است و البته درباره چگونگی انتقال این دین به اروپا افسانه ای است که چندان صحیح به نظر نمی رسد ولی صحیح ترین روایت این است که با ازدواج دختر زرتشت به نام آناهید (آنائیس) با توما قیصر روم باعث انتقال میترا به روم و نهایتا ایجاد میترای رومی شد.

درباره انتقال میترا به مصر نیز باید به «آخن آتون» فرعون مصری  که مادرش از نژاد آریایی بود  نیز همسرش «نفرتی تی» که از آریای های میتانی بود باید اشاره کرد.»برتلو» عقیده دارد که ریشه آیین مصری آتون از معتقدات مزدایی ایرانیان پیش از زرتشت است و نیز فروید نیز آنها را متاثر از گاتهای زرتشت می شناسد.در این میان عکسی را که در کتاب پیدا کردم برایتان می گذارم که تصویر خود نیازی به توضیح ندارد و انتقال اسطوره های پارسی را به مصری نشان می دهد.با مقایسه دو تصویر شباهت های زیادی پیدا می کنید:

اما درباره اسطوره های میتراییسم مطالب زیر خالی از لطف نیست:

نخستین زوج انسانی در اسطوره های ایرانی «مشی و مشیانه » نام دارند و آشکار نبود که کدام نر و کدم ماده هستند و بر خلاف زرتشت که انسان اول را کیومرث میدانست میتراییسم کیومرث را فردی می داند که در رستاخیز در حالی که مشی و مشیانه به پهلوی چپ و راست او چسبیده اند ظهور می کند.تشخیص مرز بین زرتشت اول و میتراییسم چندان ساده نیست اما در زرتشت پسین سروش بخشی از وظایف میترا را بر عهده گرفته است.

میترا با قربانی کردن گاوگویای آرزویی است برای یک زندگی روحانی که به انسان اجازه می دهد بر عواطف حیوانی بدوی چیره شود و به آرامش دست یابد.

منابع:

کوته نوشت از کتابهای:

پیامبر آریایی نوشته امید عطایی

انسان و سمبولهایش نوشته کارل یونگ

اسطوره های سنتی نوشته جی سی کوپر

سیاحتنامه ی فیثاغورث

معرفی هنرمندان ایرانی: آیدین آغداشلو و احد حسینی

26 دیدگاه


آدیدن آغداشلو نقاشی که بنا به گفته خوش بیشتر از خود آموزی فرا گرفته است و در زمینه مینیاتور و خوشنویسی نیز تبحر دارد. درباره بیوگرافی ایشان می توانید به سایت شخصی او و نیز ویکی پدیای فارسی  مراجعه کنید.به شخصه از کارهای این هنرمند که هم اکنون ساکن تهران می باشد لذت می برم و کارهای ایشان جای  تفسیر بسیاری دارد.

سقوط فرشته اثر آیدین آغداشلو

مثلا در تصویر بالا  مردی را می بینید که از شدت شکنجه پوست او کنده شده اما با در زیر پوست او هنوز نقش و نگارهای زیبایی که در تضاد کامل با پوست تیره و تار او می باشد دیده می شود.این می تواند به این معنی باشد که افکار یک فرد را با زور نمی توان عوض کرد . احتمالا شما هم با دیدن این تصویر که چهارمین تصویر از یک سری نقاشی است احساسهای مختلفی خواهید داشت. با توجه به نگارگری زیر پوست  به من این احساسی دست داد که این برداشت را کردم که گویی هنر در سرزمین ایران سالهاست که زیر فشار تازیانه حوادث در طی سدها(دقت بفرمایید که همان سد درست است)  سال هنوز هم در زیر پوست شلاق خورده خود افکاری زنده و روشن دارد و با وجود تن نحیف و نزار خود سر پا ایستاده است . در خود سایت ایشان می توانید نقاشی های دیگری را نیز ببینید.

هنرمند دیگری که نام بردم به نام آقای احد حسینی مجسمه سازی هستند که در زیر اثر «نترس» را می بینید:

"نترس" اثر احد حسینی موزه آذربایجان تبریز

عکس بر گرفته از وبلاگ راجر درهام می باشد.شخصا خودم تعجب کردم که چنین مجسمه سازی در ایران وجود دارد و هیچ خبری از ایشان  نمی باشد.

طبق نوشته ویکی فارسی ایشان از شاگردان پرویز تناولی هستند و هم اکنون در تبریز اقامت دارند.

این اثر به زیبایی ترس عریان افرادی را نشان می دهد و همچنین این افراد چندان مشابهتی با هم ندارند . به این معنی می تواند باشد که ترس در همه افراد وحود دارد اما در کنار این حالت نام تابلو و خالی بودن سمتی که باعث ترس شده است نشان دهنده این است که منشا خیلی از ترسها پوچ است.مثل ترسی که یک بچه از تاریکی دارد و همه می دانیم که در صورت روشنایی ترس او فرو خواهد ریخت. گویا می خواهد این را بگوید که ترس ما ناشی از جهالت و نادانی ما می باشد نه چیز دیگر.

دوستان تبریزی احتمالا این توفیق را دارند که این اثر را از نزدیک ببینند.

معصومیت آسیب پذیر یک کودک

37 دیدگاه


تابلویی که امروز مورد بررسی قرار می دهیم اثر گویا هنرمند اسپانیایی است که با کمی جستجو اطلاعات زیادی درباره  این هنرمند یافت می شود.مطلب امروز ترجمه ای است از توضیح موزه متروپولیتن درباره این تابلو به قلم  ریچارد مولبرگر می باشد و در نهایت مطالبی که خود اضافه می کنم:

نام کامل تابلو:دن مانوئل اوسوریو مانریک

دن مانوئل اوسریو

Francisco de Goya. Don Manuel Osorio Manrique de Zunica. c. 1792. Oil on canvas. The Metropolitan Museum of Art, New York, USA.

گویا  هنگامی که به سمت معاون مدیر فرهنگستان سلطنتی سن فرناندو مشغول به کار بود از سوی کنت آلتامیرا  سفارشی برای کشیدن تابلوی فرزندش که در بالا می بینید دریافت کرد.او پسر را در وسط بوم قرار داد با لباسی که در آن دوره مد بود ترسیم کرد و حالتی عروسک گونه به او بخشید.در کنار پسرک قفسی پر از پرندگان سهره وجود دارد و نیز کلاغی که با نخ در دستان پسرک اسیر است.پشت سر کلاغ 3 گربه است که آماده جستن هستند و یکی از آنها که درپشت قرار دارد فقط چشمانش مشخص است.

در زمان گویا رسم بود که اندرزهای اخلاقی را در قالبی نمادین  بیان کنند و احتمالا هدف این بوده است که با ترسیم گربه های شرور و پرندگان آسیب پذیر  نشان دهد که معصومیت همواره از سوی طبیعت بی رحم تهدید می شود. نقاش برای ایجاد دو فضای برابر از گربه ها و قفسه پرندگان در دو سمت  کودک بهره گرفته است و با این کار مفهوم اسارت و آزادی را در مقابل هم قرار داده است.کلاغ نیز کارتی در منقار دارد که امضای نقاش بر روی آن می باشد  و بیانگر فروتنی و وفاداری او نسبت به حامی اش(کنت) می باشد.

امضای گویا بر روی کارت

مطالبی که در بالا آمد همان ترجمه توضیح موزه بود.در ادامه با توجه به جو نمادگونه تابلو  می توان موارد زیر را هم اضافه کرد:

کلاغ: استفاده از کلاغ آنهم در دست کودک به عنوان یک بازیچه بسیار عجیب است.شاید در آن زمان کلاغ به عنوان یک حیوان خانگی نیز استفاده می شده!!! به هر حال کلاغ نمادی است از شر و بدخواهی و نگرانی است که البته هنگامی که با سفیدی باشد همانند این تابلو به سمت تعادل می رود مثل نماد یین و یانگ.نظر شخصی من این است که نقاش می خواسته بگوید بازیهای دوران کودکی باعث نگرانی است و البته هم منشا خوبی می تواند باشد و هم بدی .

گربه: نمایانگر هوس و آزادی است.نماد شیطان و تاریکی و شهوت نیز می باشد.البته این در نماد های مسیحیت است که می تواند درباره این تابلو مصداق پیدا کند و در قوم های مختلف معانی دیگری دارد.

سهره:Goldfinch: در هنر مسیحی تصویرگر رنج مسیح است و نقش منجی بودن مسیح را بیشتر مد نظر دارد.فکر می کنم اگر نقاش با هدف خاص این سهره ها رو کشیده باشد معنایش این می تواند باشد که آن چه که کودک را از دست این اهریمنان اطرافش نجات می دهد همان مسیح است.

ریسمان: نخی که در دست کودک است کارکردی دوگانه دارد .هم نماینده اسارت و هم نماینده آزادی است که می توان انسان را به سرنوشتش گره بزند.

نکته دیگری که جلب توجه می کند استفاده از عدد 3 می باشد.سه گربه…اگر اشتباه نکنم 3 سهره و کلا سه گروه حیوانات  داریم.سه نخستین عددی است که در برگیرنده مفهوم همه است پس در اینجا هم منظور نقاش می تواند مثلا از 3 گربه به عنوان نماد همه ی بدی ها باشد.از طرفی سه بیان کننده سه حالت تولد زندگی ومرگ است که می تواند منظور این باشد که انسان در همه مراحل زندگی خود هم تهدید می شود و هم حمایت می شود.در ضمن 3 عدد آسمانی است در مقابل 4 (خود کودک) که مظهر بدن است.

Older Entries