فقر و خوشبختی در کنار هم

48 دیدگاه


نمی دانم! شاید من اشتباه می کنم. اما تاکنون به یاد ندارم که تابلو یا اثری هنری دیده باشم و در آن عناصر «دلداری دهنده» پیدا نکنم. شاید باید این را درک کنیم که شرایط زندگی انسان هرچقدر که سخت باشد باید کسانی باشند که انسانها را دلداری دهند و هنرمند ناخودآگاه این وظیفه را به عهده گرفته است.

سوژه امروز ما هم درباره  «فقر» است  که امروز بیش از هر روز دیگری به ما نزدیکتر است. می توانیم سطرها و صفحه ها درباره مشکلات و وضعیت ناهنجار و دردناک جامعه بنویسیم و داغ شما را تازه کنیم و سیاستمداران را به چالش بکشیم ( که البته این آخری را بعید می دانم!) ، یا می توانیم یک اثر «دلداری دهنده» خلق کنیم و مخاطب خود را تسکین بدهیم و امید به آینده را در او تقویت کنیم. همانند یک  شاخه گل لطیف در انبوه جنگل سیمان و آهن!

پس سعی می کنم با دیدی باز و مثبت به تابلوی زیر که اثری از «کارل اسپیتزوگ» CARL SPITZWEG می باشد بپردازیم. او هنرمندی آلمانی و متعلق به قرن 19 میلادی است.او جزو دسته ی هنرمندان نمادپرداز است.

Date :1835 Technique :Oil on canvas, 155 x 221 cm Type :genre Form :painting Location :Neue Pinakothek, Munich

در این تصویر شاعری را می بینید که در اتاق محقر خویش دراز کشیده است . اتاقی که زیر شیروانی قرار دارد و با نور شمعی کم جان روشن شده است و سرما را از همین فاصله می توانیم از آن حس کنیم. یک بخاری خاموش ، شیشه های شکسته ، ظرف روشویی و البته کتابهایی که به نظر گرانقیمت می رسند! در واقع اتاقی است که شاید لوازم ضروری زندگی را ندارد اما پر از اجزای غیر ضروری است. گویا مرد فقیر به این نتیجه رسیده است که نباید با زندگی مبارزه کرد و بایستی خوش بود. به حالت آسوده و بی خیال او در تخت بنگرید. او در کمال فقر و فشار زندگی آسوده و خوشبخت است. نه غصه ی آینده دارد و نه غم گذشته و در حالی که پر خودنویسی خود را به دندان گرفته در حال فکر کردن به قافیه شعری است که شاید باید همانند بقیه اشعارش آنها را لوله کند و درون بخاری بیاندازد.

این همان پیام «دلدارانه ی » تابلو است که از آن می گفتم. فردی که هنوز نمی داند شام شب دارد یا نه ، دست از مبارزه کشیده است و با کتابهایی که مورد علاقه اش است و البته در زندگی واقعی ارزشی ندارند سر می کند. این شاید کاری باشد که اگر به شما بگویند فقط یک روز به پایان زندگی خود دارید انجام بدهید. یعنی دست کشیدن از همه چیز و انجام کار مورد علاقه خود تا لحظه مرگ!

شاید «دکتر» به من راست می گفت که ما به فقرا کمک می کنیم نه خاطر آنها. بلکه به خاطر خودمان! این البته نشان دهنده خودخواهی ماست!

همانطور که گفتم این تصویر پر از نمادهاست. یک تفسیر آن از نظر «فرویدیسم» این است که  «چتر باز شده» ، «عصا» ، «کلاه» و «قلم پر»  نمادهای جنسی مردانگی هستند و «مرکب» ، «پارچه »  و «بخاری» که البته خاموش است نماد زن هستند و شاید نشان دهنده ی آن است که مرد برای خوشبختی خود نیاز به زنی دارد که آن را کامل کند.

از نگاهی دیگر چتر نمادی برای حمایت از بالاست.همانطور که می بینید دقیقا بالای سر او قرار دارد و گویی می خواهد بکپگوید هر انسانی از جایی ناشناخته حمایت می شود. چتر شبیه به سقف های کلیسایی است که نشان دهنده ارتباط  زمین وآسمان است. شمع نمادی برای جستجوی حقیقت و البته نمادی برای امیدواری است. البته نشان دهنده نور خدا در مراسم مذهبی است. بخاری و آتش از قدیمی تر ین نمادهای بشری است و نشان دهنده موهبت الهی است که آتش را به انسان هدیه می کند. تقریبا در بیشتر فرهنگ ها حرارت و آتش نشان دهنده توالی نسل هاست. در ایران هم می گویند «فلانی اجاقش کور است»

پ.ن1: دکتر شخصیتی مجازی است که شاید بیشتر از آن استفاده کنم

پ.ن 2: طبق معمول تاریخچه تابلو و هنرمند را به وزرای دربار که البته باسوادتر ازمن هستند واگذار می کنم.

هر که را این سرای آمد «دینش» دهید و از «نانش» مپرسید … !

36 دیدگاه


اگر فکر می کنید که این جمله را شیخ ابوالحسن خرقانی گفته و یا بر سر در منزل حاتم طایی نوشته اند و یا اینکه در حال مستی آن را نوشته ام سخت در اشتباهید. این جمله ای است که به نظرم برای زندگی امروز ما مناسب تر است. شاید بهتر است شما را به دیدن پوستر های «چهار آزادی» ، اثر نورمن راکول دعوت کنم. «آزادی از سخنرانی» و نه » آزادی بیان» ! … این عنوان معروفترین پوستر راکول است که در نیمه اول قرن بیستم تاثیر زیادی بر روی جامعه خود گذاشت، و دومین اثر» آزادی در مذهب» است . او [و همچنین من] بر این عقیده است که اگر این دو رکن اول به خوبی اجرا بشود آنگاه خواهیم داشت » آزادی از نیاز» که معادل ثروت است و «آزادی از ترس» که معادل آرامش است.

اما بهتر است ابتدا نقاشی را با هم ببینیم :

ROCKWELL_Norman_Freedom_of_Speech

خوب! حالا به اصل مطلب می رسیم. بگذارید اینبار با آسودگی بگویم و آنچه درک می کنم و شاید به نظر شما نامربوط باشد را بگویم. این تصویر برای من حاوی یک طنز تلخ و جمیع اضداد است. عنوان تصویر به اندازه کافی ایده آلیستی است.چرا؟ چون هنوز بشر در هیچ نقطه ای از جهان به مرحله ماقبل آن یعنی » آزادی بیان» نرسیده است که بخواهد به مرحله «آزادی از بیان» برسد. آزادی از بیان یعنی اینکه همه انسانها بتوانند یکدیگر را درک کنند و بدانند هر انسانی با همه تفاوت ها  و اعتقاداتی که دارد «کاملا بر حق» است. چرا؟ چون همه ما محصول جامعه و دانش خود هستیم. همه ما اطلاعات خامی برای تصمیم گیری داریم که دیگری ندارد. اطلاعاتی که شاید قادر به بیان آن نیستیم و حتی شاید قادر به یادآوری آن نیستیم.  مجصول یک جامعه سالم ، یک جامعه متنوع است که می توانند یکدیگر را در کنار هم تحمل کنند. چند سال پیش فضاپیمایی به آسمان فرستاده شد که قرار است تا بینهایت برود و دیگر هیچگاه به زمین بازنگردد. از مردم خواستند تا یادداشتی به زبان خودشان در آن بنویسند تا شاید موجودات فضایی این متن را بخوانند. یک مرد از یکی از کشورهای کمونیستی نوشت <<اینجا بزرگترین نعمتی که داریم «تنوع» است… آیا شما هم با یکدیگر فرق دارید؟>> طنز نهفته (تنوع و کمونیست) را فراموش کنید و شباهت آن را با تابلو در نظر بگیرید. حتما  راکول نمی دانست که بعد از او در قرن بیست و یک، یک  دنیای مجازی خواهد آمد که دیگر چهره ها وجود ندارند  تا با یکدیگر با زبان بی زبانی حرف بزنند. شبیه به چهره هایی که در تابلو می بینید. مردی که در قامت یک سخنران ایستاده  و در چشمانش برق شعفی پیداست که  آن را به اطرافیان خود انتقال می دهد. نکته اینجاست که اطرافیان او نمی دانند  او چه می خواهد بگوید اما هر کس بنا به اسنتباط خود چیزی را درک می کند که باعث شعف و هیجان خودش می شود و این رازی است که در «رهایی از بیان» می بینیم. چیزی که متاسفانه در فضای اینترنت دستیابی به آن غیر ممکن است.

اما بدتر از آن تلاشی است که در میان همه ادیان و نیز در میان آتئیست ها وجود دارد… و آن تلاشی است که در جهت «جذب مخاطب» خود به عقیده خودشان دارند. دقیقا مشکل همینجاست که فکر می کنیم باید مخاطبمان مثل ما فکر کند . از نظر خیلی ها ادیان قابل توهین هستند. خیلی ها به کمک » عدم توهین» به ادیان جلوی آزادی بیان را می گیرند و من به شما می گویم که نتیجه چیست. نتیجه همان است که بر سر این تابلو آمد. تابلویی که برای آزادی بشر ساخته شد اما به کمک این پوستر توانستند 130 میلیون دلار  در نیمه قرن بیستم اسلحه بخرند تا جنگ را پیروز شوند…! این همان عاقبت بشر پر مدعاست… تکرار و تکرار و تکرار

سخنرانی کافیست... اسلحه بخرید...!!!

شما نظرتان چیست؟ به نظر شما آینده روشن است؟ آیا بالاخره بشر می تواند مرز خود را بشناسد؟آیا اینترنت مانع از آزادی بیان است؟

درباره تابلو های دیگر صحبتی نمی کنم اما می توانید آنها را در این پیوند ببینید.

بدون شرح یا باشرح؟

شباهت جالب بین یک اسطوره ایرانی و معراج پیامبر مسلمانان (ارداویراف نامه)

150 دیدگاه


یادداشتی که درباره پرسفونه نوشتم مرا به این فکر واداشت که شاید بهتر باشد درباره اسطوره های ایرانی بیشتر بنویسم.در این یادداشت می خواهم درباره اسطوره ای کمتر شناخته شده بنویسم که شباهت های جالبی بین آن و معراج وجود دارد و گردش اسطوره ها را نشان می دهد. طبق معمول از اظهار نظر شخصی خودداری می کنم و فقط «خام نویسی » می کنم و نتیجه گیری را به عهده شما می گذارم.
[ارداویراف] :چون اسکندر اوستا و زند را سوزانید ، پس مردم ایرانشهر در شک افتادند و برای بازیافتن حقیقت دین ارداویراف را برگزیدند تا به جهان دیگر رود و از پاداش عمل مردم خبر آورد. ارداویراف را «می و منگ» گشتاسبی خوراندند و روان او از «چینود پل» گذشت.(پل صراط)(نقل از اسطوره های ایرانی تالیف دکتر مهرداد بهار)
سروش و ایزد آذر، دست او را گرفتند و از همستگان گذرانیدندو از طبقات بهشت تا به پیشگاه هرمزد.و از آنجا به دیدار دوزخ و درکات آن رفت.

محمد:سپس محمد با جبرئیل بالا می‌روند تا به آسمان دنیا صعود می‌کنند، در آنجا فرشته‌ای به نام اسماعیل که مسئول دفع شیاطین با شهاب است را ملاقات می‌کنند. و پس از معارفه محمد به وی توسط جبرئیل اجازه صعود توسط فرشته صادر می‌شود و فرشته در را باز می‌کند، محمد به او سلام می‌کند او نیز به محمد سلام می‌کرد و برای یکدیگر استغفار می‌کنند.

جبرییل به جای سروش و اسماعیل که قدرت کنترل آتش را دارد به جای ایزد آذر البته با اختیارات محدود تر.

[ارداویراف] : پس سروش پرهیزکار و ایزد آذردست مرا فراز گرفتندو مرا جای جای فراز بردند. دیدم امشاسپندان و دیدم دیگر ایزدان را. دیدم فروهر کیومرث و زردشت و کی گشتاسب و فرشوشتر و جاماسپ و دیگر نیک کرداران.(همان)

محمد در آسمان دوم فرشتگان را می بیند و در آسمان سوم یوسف و در آسمان چهارم ادریس و در آسمان پنجم  هارون برادر موسی و در آسمان ششم موسی و در آسمان هفتم ابراهیم را می بیند.

Miraj by Sultan Muhammad.Persian, c.1540.

Mohammed meets the prophets Ismail, Is-hak and Lot in paradise. From the Apocalypse of Muhammad, written in 1436 in Herat, Afghanistan (now in the Bibliotheque Nationale, Paris).

 

[ارداویراف] : روان زنی دیدمکه ریم و چلیدی مردمان را تشت تشت برای خوردن به وی می دادند. پرسیدم این تن چه گناه کرد که روان چنان پادافره برد؟ سروش گوید که این روان آن زن در وند است که به هنگام دشتان از مرد دوری نجست و داد نداشت و به آب و آتش رفت. [همان]  (یعنی در هنگام قاعده گی با مردی نزدیکی کند و خود را پاک ندارد)

محمد می گوید :زنی رادیدم که دست وپاهایش برعکس باهم بسته بودند و مارها وعقربها به اونیش می زدند. زنی که وضومی گرفت درحالی که بدنش از جنب وحیض ونجس بود ونماز را سبک می شمرد.

[ارداویراف]:روان زنی را دیدم که زبانش از حلقوم کشیده شده و در هوا آویخته بود. پرسیدم این روان از کیست؟ سروش گفت این از آن زن در وند است که به گیتی شوی و سالار خود را حقیر شمرد و نفرین کرد و دشنام داد و پاسخ گویی کرد.

محمد:جبرئیل به محمد پیامبر در شب معراج جهنم را نشان می‌دهد که در آن شیطانی سبز رنگ نگاهبان زنانی است که در نتیجه دروغ گفتن به شوهرانشان و خارج شدن از خانه بدون اجازه آنان، با قلابهایی از زبان آویزان شده و در میان شعله‌های آتش میسوزند و بدین‌سان عذاب می‌بینند.

(مینیاتور ایرانی متعلق به قرن ۱۵ میلادی)

 

[ارداویراف]: روان زنی را دیدم که به پستان خویش کوهی را می کندو سنگ آسیابی را چون لشتی بر سر می داشت و پرسیدم این چه گناهی کرده؟ سروش گفت آن زن است که به گیتی کودک حویش را در شکم نسا و تباه کرد و بیفکند.

محمد:محمد سوار بر براق به همراه جبرئیل در شب معراج جهنم را می‌بیند که در صحنی از آن شیطانی سرخ، نگاهبان زنانی است که به دروغ، فرزندان حرامزاده‌شان را به شوهرانشان منتسب نموده‌اند و برای عذاب دیدن با قلابهایی از سینه آویزان شده و در میان شعله‌های آتش می‌سوزند.

مینیاتور ایرانی متعلق به قرن ۱۵ میلادی

 

این  یادداشت که به نوعی گشت گذار در جهنم به سبک شرقی بود ، دست چین شده ای از دو اسطوره بود که دو دلیل برای این انتخاب ها داشتم. یکی برای هر شرحی تصویری موجود باشد و دیگر اینکه درباره زنان باشد. با خواندن هر دو آیین و اسطوره متوجه می شوید که جرایم این زنان جنسیتی بوده است تا عملی. بعنی زنان به واسطه جنسی که داشتند مستحق عذاب شدند در صورتی که مردان به واسطه عملی که انجام دادند. جهت توضیحات  بیشتر می توانید به مقاله زن در ارداویراف نامه نوشته انی کاظمی مراجعه کنید.

این اسطوره قبل از آن هم هم در یهودیت و هم در مسیحیت توسط اشعیا و پولس قدیس تکرار شده است اما به نظر می رسد قدیمی ترین آن مربوط به کرتیر ایرانی باشد.یادتان باشد هرگاه به نقش رجب رفتید این نگاره سنگی همان کرتیر است که به آسمانها رفت و خبر آورد.


%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: