در همین ابتدا تاکید می کنم که کماکان هیچگونه ارتباطی بین گروه های فراماسونری و انجمن اخوت وجود ندارد اما از آنجا که این اشتباه همه گیر شده است آنها را با هم آورده ام تا بتوانم اصلاح کنم.
در ادامه بحث قبلی باید توضیحاتی را درباره مریم مجدلیه Mary Magdalen اضافه کنیم ; اول اینکه اشاره های زیادی در 4 انجیل مورد تایید کلیسا به او شده است و در 7 لیست از 8 لیستی که از زنان برتر یاد می کند نام او در ابتدا آورده شده است و از او با عنوان «زن اول » نام می برد. البته کتاب مقدس همیشه برترین زن را در مسیحیت به مریم مقدس بخشیده است و در این مورد شکی نیست. اما درباره اینکه می گویند مریم مجدلیه فاحشه بوده است در واقع هیچ دلیل و ندرکی وجود ندارد، در این مورد فقط و فقط در انجیل لوک می خوانیم آن هم به این صورت که می گوید<< زنی از شهر بود که گناه کار و فاحشه بود>> و هیچ اسمی برده نمی شود.
حالا در این میان باید پرانتزی باز کنیم: اگر مریم مجدلیه همان جام مقدس استکه فرزند عیسی را حمل می کند، پس کسی که عیسی را مصلوب کرده استبه دنبال او هم خواهد آمدپس او مجبور است دارالسلام را ترک کند. طبق یکی از داستان ها او به مصر مهاجرت کرد به همراه عموی مریم مقدس یا یوسف Josef of Armatheia و آنها به اسکندریه رفتند و در آنجا مردمان یهودی بیشتری دیدند! مریم مجدلیه دخترش سارا را در آنجا به دنیا آورد. وقتی سارا 12 ساله شد به همراه مادرش و یوسف (سال 42 میلادی ) به جنوب فرانسه رفت. امروزه کلیسایی در جنوب فرانسه وجود دارد که تاریخ ساخت آن به قرن 9 میلادی بازمیگردد و همه ساله مهمانی یادبودی به مناسبت این سفر برگزار می کند. این کلیسا برای دو چهره مقدس وقف شده است. 1) مریم یعقوب Mary Jacoby خواهر مریم مقدس و 2) مریم سالومه Mary Salome مادر دو تن از قدیسین به نامهای سنت جیمز و سنت جان.
طبق اسناد کلیسایی هر دو مریم به همراه کاروان یوسف و مریم مجدلیه از مصر به فرانسه مهاجرت کردند !
همانطور که در تصویر می بینید آنها در حال دور شدن از صلیب های عیسی هستند که در بالای تپه قرار دارد و مریم مجدلیه با دو بال بر روی دوشش در حال پارو زدن است و یوسف در طرف دیگر قایق نشسته است.
در همین کلیسا در یک اتاق ، مجسمه ای وجود دارد که یک دختر سیاه پوست را نشان می دهد که با نمادهای مذهبی به همراه تاجی بر سر تزیین شده است. به آن » سارای مصری » می گویند…!
حالا قبل از هر پیشداوری بهتر است به ادامه داستان بپردازیم. باید به انگلستان برویم. جایی که صومعه ای مرموز مربوط به قرن 12 میلادی در آن وجود دارد و گفته می شود که یوسف عموی مریم مقدس برای نگه داری جام مقدس برای اولین بار قبل از احداثش به آنجا رفت ، ولی آیا مریم و سارا به همراهش بودند؟
در ساخت صومعه گلاستنبری John Of Glastonbury از نمادهای جالبی استفاده شده است. قلعه ای که در بالای تپه وجود دارد راهی به زیر زمین دارد ، جایی که یوسف به همراه جام مقدس به آنجا رفت. بلافاصله پس از ورود به حیاط یک آبراهه به رنگ مایل به قرمز می بینید که کنایه می زند به خون مقدس عیسی کهاز جام مقدس سرازیر شده است.
این چشمه از چاهی سرچشمه می گیرد که به آن «جام مقدس عشای ربانی » The Chalice Well می گویند. هرچه می گذرد این راز پیچیده تر می شود. آیا مونالیزا برای این لبخند می زندچون راز این داستان را میداند؟ آیا فرشته ای که در مدونای صخره ها است نسبت به مریم حالتی تهدید آمیز دارد؟
همه می گویند که داوینچی و یارانش عقاید ضددینی داشتند که امکان بیان آن در ملاعام میسر نبوده است. در این میان نشانه های کافرانه که در کلیسا دیده می شود و قبلا در این باره صحبت کرده بودیم را بیاد بیاورید. به این موارد می توان به اوزیریس Osiris اشاره کرد که کلیسا از آن تاثیر گرفته است. او می میرد و در آخرالزمان دوباره زنده خواهد شدو قضاوت به عهده اوست و خدایی زنانه به نام ایزیس Isis دارد که یادآور داستان مریم مجدلیه و عیسی است.
تا اینجای کار به این صورت است که سه گزینه برای جام مقدس داریم :
1) جامی که عیسی در آخرین شام خود از آن نوشید.
2) مریم مجدلیه که فرزند عیسی را در خود حمل می کند.
3) مدارکی که نشاندهنده خاندان عیسی است.
اما داستان به این سادگی هم نیست . در میانه قرن 13 و 14 میلادی فرقه ای در جنوب فرانسه رشد کرد که عقاید مخالف بسیاری با ارتودکس ها داشت و به آنها Cathar می گفتند . این فرقه هیچگاه در «راز داوینچی » و نوشته های مربوط به جام مقدس آورده نمی شود. زیرا همانند گروه » چوپانها « است که درباره آن صحبت کردیم. اابته نه از نظر عقاید بلکه از نظر سواستفاده که از عقایدشان شد.
آنها زنان را مساوی مردان می دانستند و در غاری که عبادت می کردند یک پنتاگون یا ستاره پنج پر حک شده بود که در درون این ستاره یک پنج ضلعی قابل مشاهده است. همان شکل هندسی که داوینچی مرتبا در نقاشی هایش به آن اشاره می کند و در این یادداشت نشان دادم که در بیشتر آثارش آن را لحاظ کرده است.این فرقه ی مسیحی توسط سربازان مسیحی فرانسوی قتل عام شد.
حالا می توان نتیجه گرفت که داوینچی عضو این گروه مخفی است؟ پاسخ من به شما این است که » نه!!! «
بله او در آثارش ستاره های پنج ضلعی به کار برده و جام مقدسی مخصوص در نقاشی اش استفاده کرده زیرا اگر در تابلوی شام آخر دقیق بشویم می بینیم که هیچ جامی بر روی میز وجود ندارد.
به جای جان John مریم مجدلیه را می بینیم که نزدیک عیسی نشسته استو شکل V را می سازد که یکی از نمادهای قدیمی زنانه است.
اما جریان به همین سادگی هم نیست. داوینچی همانند هر نقاش دیگری نمادهایی را در آثار خودش قرار داده است اما توجه کنید که در آن دوران نقاشی های زیادی درباره شام اخر ترسیم شده است که در بیشتر آنها «جان» در کنار عیسی قرار دارد و با چهره ای زنانه ترسیم شده است. همچنین درباره نماد V ، چرا باید فکر کنیم که این نمادی زنانه است؟ منتقدان بر این باورند که این نماد ناچارا به وجود آمده است و ناشی از تحرک و پویایی تصویر است. اگر این حالت تشکیل نمیشد مسلما تقارن تصویر بهم می خورد و دیگر انسجام سابق را نداشت.
خوب ! اگر تصور کنیم که V نماد زنانه نیست ، به خصوص که نفر کنار عیسی هم » جان » است و مریم مجدلیه نیست پس چرا روی میز هیچ جام شرابی نمی بینیم؟؟
پاسخ به این سوال » ساده و دشوار » است . زیرا باید کمی به ادبیات انگلیسی آشنایی داشته باشیم. منتقدان می گویند نبودن جام مقدس مربوط به » فرهنگ آرتوری» برگرفته از ادبیان انگلیسی استو هدف تلنگری بوده برای مخاطب … خلاصه ای از نوشته ای از سایت » قهرمان درون من » کپی کرده ام می آورم تا بتوانید به خوبی به مفهوم » فرهنگ آرتوری » پی ببرید :
آرتور شاه از داستان ها و اسطوره های سلتیکی که به صورت نمادین با داستان هایی که از ایشان به جا مانده است در ذهن مردم تبدیل به یک مرد و انسان ایده آل که برای داشتن یک سرزمین و مملکت بی نظیر و زیبا و عالی ، علی رغم وجود مشکلات روی زمین و با توجه به ضعف انسان ، تلاش کرده است. در این داستان از دلقک بدین صورت یاد کرده که شخصی است که غیر ممکن را ممکن می سازد. در داستان آمده است:
آرتور شاه محافظ و نگاهبان جام مقدس ( جامی که حضرت عیسی در شام آخر از آن نوشید و بعداً یوسف ارمطی خون مسیح را در آن جمع کرد ) ، به سبب زخمی که بر ران خود داشت ، نمی توانست خود به تنهایی حرکت کند و این زخم درمان نمی شد ، همگی از درمان این زخم ناامید شده بوده و قطع امید کرده بودند .
و به علت اینکه پادشاه زخمی و رنجور و ناتوان بود ، مملکت نیز وضعیتی مشابه با حال و روز پادشاه داشت و در کشت و زرع و رویش و پرورش و باروری زمین ها تاثیر گذاشته و آن ها را تبدیل به کشت زارهای بی آب و علف و لم یزرع و خشک و بیابانی کرده بود و دیگر درختان میوه و ثمره ای نداشتند و حتی زنان آن سرزمین دیگر باردار نمی شدند و تولدی صورت نمی گرفت .
و تنها روزیِ آن ها ماهی رودخانه ای نزدیک قصر بود (ماهی نماد فردیت در عین توحید است و از آنجا که دیگر توان رشد و نموی نبوده و تولدی صورت نمی گرفته ، انگار که روزی شان را خدا می فرستاده برای آنکه آرتور شاه باید زنده می مانده) (فردیت خود را زندگی کنید ، رسالت شخصی تان را پیدا کنید که در کل شکل می گیرد و ما را به توحید و یکپارچگی که همان وحدت در کثرت است می رساند ، و بدون اصطکاک و با مصالحه بر اساس قاعده لاضرر به آن برسید زیرا هر چه بیشتر خود را جزئی از کل بدانید کمتر خود را جداشده و تنها و منفرد می بینید. شما تنها دندانه ای از چرخ هستید و قسمت و جلوه ای منحصر به فرد از کل ، یکی از همین مردم عادی و عامه ، نه فردی قرار گرفته در حصار زیبایی ها و حقوق شخصی و فردی خودمان ).
ملازمان از سرزمین های مختلف برای درمان شاه می آمدند ولیکن فایده و حاصلی نداشت. راهنمایان و پیشگویان دربار به او توصیه نمودند که مأموریت یافتن داروی علاج زخمش را می بایستی به احمق ساده لوح لوده ای بسپارد که با توجه به اینکه اهمیت مأموریت را جدی نمی گیرد و با سادگی و آرامش و لودگی به دنبال یافتن داروی مناسب حال پادشاه حرکت می کند ،توانایی این را دارد که به هدف رسیده و آزادانه و با قدرت از عهده انجام مأموریتش برآمده و باعث شفای پادشاه و آبادی مملکت گردد . این شخص روح و جانش پاک و معصوم است و بعداً نشان می دهد که محبت و همدلی او است که شاه را از آن رنج و اندوه شدید و مرگبار ، آزاد و رها می سازد .
در داستان آمده است که در حالیکه آرتور شاه تنها و غمگین بر روی تخت نشسته است ، فرد احمق و ساده لوحی از راه می رسد و از پادشاه می پرسد که آیا چیزی نیاز دارد یا خیر و پادشاه عنوان می کند که بسیار تشنه است و گلویش خشک شده است ، فرد از راه رسیده نگاهی به اطراف می کند و جامی را در کنار تخت پادشاه پیدا می کند که بلا استفاده مانده است ، در آن جرعه ای شراب که اشاره به خون مسیح دارد و نماد آگاهی می باشد ریخته و برای رفع عطش پادشاه به وی می دهد . (این سادگی نیز در کتابی به نام “Where is the rest of me” به اینصورت آمده که رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق امریکا در سال ۱۹۴۲ در فیلم King’s Row نقشی را ایفا می کند که پس از سانحه ای دو پای خود را از دست می دهد و در بیمارستان با جمله“پس بقیه من کجاست؟” به هوش می آید که نشاندهنده آن است که پس از یک روال عادی و زندگی یکنواخت ، با چنین سانحه ای به یکباره از خواب بیدار می شویم و خود را می بینیم که قسمت هایی از خویشتن خود را زندگی نکرده ایم و برای رسیدن به آن ها بیدار شده و قدم برمی داریم. )
آرتور شاه در حین نوشیدن متوجه می شود که تشنگی اش که بر طرف میگردد همزمان دردش نیز تسکین می یابد و به جام که می نگرد متوجه می شود این همان جام مقدس است و وقتی از فرد احمق می پرسد که چگونه جام را برداشته و به واسطه آن دردش را علاج کرده است ، در پاسخ فرد ساده لوح با بی توجهی می گوید شما تشنه بودید پس برایتان در این اطراف به دنبالِ جام گشتم!(کسی نمی توانسته به جام دست بزند و از آنجا که همه اطرافیان شاه جام را می شناختند و به اهمیت آن واقف بودند و یا اینکه آن را خیلی بزرگتر از آنچه هست می پنداشتند در صورت تماس دستان با جام ، دستشان می سوخته و آسیب می دیده ولی این شخص ساده لوح آن را به نوعی ساده پنداشته و در حقیقت آن را به اندازه می دیده است که در مسیر خدا شدن آن نیز ابزاری است برای شفا و تعالی ، پس آن را برداشته و موجب شفای آرتور شاه می شود.) و بدین صورت پادشاه مملکت به صورت بیرونی و درونی نجات یافته و شفا می یابد و سلطنت و تاج و تخت پادشاهی آرتور شاه را به وی برمی گرداند و حکومت وی جانی دوباره می گیرد.
تا اینجای کار هیچ دلیلی برای عضویت داوینچی در فرقه های مخفی نیست… البته اگر فکر می کنید داستان تمام شده است سخت در اشتباهید!!!
آخرین نظرات داده شده