جواهر کبود رنگی در دنیا وجود دارد که نام آن » جواهر امید » است. این الماس زیبا رنگ سرگذشت پرماجرایی در طول زندگی چهارصد ساله ی خود داشته است. این سنگ زیبا در ابتدا متعلق به مردمانی در هند بود که آن را در نزد خدای خودشان قرار داده بودند و متعلق به همه بود. تا اینکه روزی تاجری فرانسوی این الماس را دزدید و به دربار پادشاه خود برد تا گامید» صاحبی مشخص داشته باشد. از آن پس نفرین این الماس گریبان صاحبان خود را گرفت و آنها را نابود کرد. در جریان غارت قصر پادشاه این الماس هم ناپدید شد تا اینکه چند ده سال بعد دوباره «صاحب» پیدا کرد. اما باز تاریخ برای آنها تکرار شد تا آنکه نهایتا پس از خون های زیادی که به پایش ریخته شد به موزه اهدا شد و متعلق به » همه » شد و دست از خون ریزی برداشت…!
بد نیست امروز به طور تصادفی به بررسی تابلوی « امید» اثر گوستاو کلیمت اتریشی بپردازیم.

Gustav Klimt painted Hope II on canvas in 1907/8 using oil paints, gold, and platinum. It's 43.5x43.5" (110.5 x 110.5 cm) in size. The painting is part of the collection of the Musuem of Modern Art in New York.
تا کنون زنان زیادی در تابلوی های نقاشی به تصویر کشیده شده اند اما معمولا باردار نیستند. این تابلوی قابل تامل و عجیب تکه های جالبی را همانند پازل در کنار هم قرار داده است. زنی باردار با سینه هایی برهنه و البته آماده تغذیه برای کودک در راه، با سری پایین، چشمانی بسته و دستی نمادوارانه در حالت تعادل. در زیر پای او سه زن دیگر تعظیم کرده اند و هر سه آنها حالتی مشابه زن ایستاده دارند. جمجمه ای از کنار شکم در نزدیکی جنین دیده می شود. به جز آن هاله نور مادر و نقش نگارهای روی شنل زن که برای ترسیم آن از طلا و نقره استفاده شده است جلب توجه می کند.
زن ایستاده حالتی شبیه به عبادت، مراقبه یا خلسه دارد. هر سه حالت می تواند درست باشد چرا که هنوز کودک متولد نشده و کار به انجام نرسیده است و برای امنیت کودک متولد نشده باید مراقبت کرد. اما در هر سه حالت اراده ای استوار از صورت او استنباط می شود که هنگامی که آن را در کنار حالت ایستاده و مصمم او قرار می دهیم حالت «عمل آگاهانه» از آن دریافت می شود. عملی که با وجود خطراتی که ممکن است داشته باشد باز هم پذیرفته می شود. سه زنی که در پای او تعظیم کرده اند حالتی مشابه با زن ایستاده دارند جز اینکه حالت احترام آنها بیشتر است. حالتی آمیخته به درک و فهم از موقعیت که زن باردار در آن قرار دارد. نقش و نگارهای روی شنل ما را به یاد رفتار اسپرم و تخمدان می اندازد ولی در نهایت اسکلتی که در کنار بچه است ما را از خوش باوری بر حذر می دارد. حضور اسکلت در واقع تلنگر وجود خطری است که هم برای مادر وجود دارد و هم برای کودک متولد نشده. زایمانی که هم میتواند منجر به زندگی شود و هم مرگ.
نقش و نگار و رنگ های شاد این تابلو هر چند ما را به شعف وا میدارد اما همواره در کنار دنبال کردن رنگ ها ناخود آگاه گریزی به اسکلت خاکستری می زنیم و با نگرانی به آن نگاه می کنیم. اما این فلسفه ی زندگی است. زندگی با امید جلو می رود و نه با ترس از مرگ. مادر با وجود اینکه به خوبی از خطرات زایمان آگاه است ولی » امید» خود را از دست نمی دهد. پیوستگی بین اجزای تابلو به یاد ما می آورد که همه چیز در این دنیا از هم تاثیر می گیرد. اسپرم ها، رحم، زمین، زندگی ، آدمهای کنار ما و تغییری که از یک جزء (اسپرم) شروع می شود، نطفه ی آن در تخمدان و رحم ساخته می شود و در نهایت پس از یک پروسه ی طولانی و دردناک به دنیا می آید. پروسه ای که بدون امید به انتها نخواهد رسید.
در انتها شاید بد نباشد بدانید که گفته می شود که گوستاو کلیمت اتریشی نقش و نگارهای کارش را از فرش ایرانی الهام گرفته است.
آخرین نظرات داده شده