Noli me Tangere
این عنوان آهنگین که به زبان لاتین نوشته شده دردسرهای زیادی برای کلیسای کاتولیگ به وجود آورده است. معنی فارسی عبارت لاتین بالایی » به من دست نزن» یا » من رو لمس نکن» می باشد. داستان از این قرار است که در انجیل john که یکی از اناجیل بدون اعتبار از نظر «کلیسای کاتولیگ» می باشد داستان زیر آمده است :
در حالی که (مدتی پس از مصلوب شدن عیسی) مریم مگدالنا در مزرعه ای در حال کار کردن بود عیسی که در حال عروج به سمت پدر آسمانی خود بود در مسیر خود او را می بیند که در حال گریستن است. از فرشته ای می پرسد که چرا او گریه می کند؟ پس از آن نام «ماری» را صدا می کند. ماری که او را قبلا با باغبان اشتباه گرفته بود ناگهان متوجه می شود که مسیح او را صدا زده است و می خواهد که او را در آغوش بگیرد اما عیسی به او می گوید به » به من دست نزن زیرا که هنوز به نزد پدر خود نرفته ام «
این خلاصه داستان بود و اما سوالهای زیادی که پیش می آید را با هم مرور می کنیم:
چرا نباید ماری به مسیح دست بزند؟ چرا عیسی عروجش اینچنین طولانی شد؟ چرا باید قبل از رسیدن به پدر حتما ماری را ببیند؟ و چرا های بیشماری که به ذهن شما هم رسیده… اما چرا تابلوی فراآنجلیکو را از میان چندین ورژن از این تابلوها که توسط نقاش های دیگر نیز ترسیم شده است ر انتخاب کردم؟ دلیل آن این است که تحلیلگران عقیده دارند که این تابلویی است که به صورت کنایه اشاره می کند که ماری همسر عیسی است.
بد نیست برای شروع همین تابلو را با نقاش های دیگر ببینیم : همین عنوان توسط تینتورتو ، گیوتو ، تیتاین ، کانو و نقاشان دیگر ترسیم شده است. همان طور که می بینید تینتورتو مثل همیشه یک اثر زیبا و البته احساسی ترسیم کرده است و در کنار آن گیوتو که البته 2 تابلو با همین عنوان دارد اثری مرموز پدید آورده که شاید ارزش بررسی در پست جداگانه را داشته باشد. همچنین کتابی تحت همین عنوان به زبان اسپانیایی نوشته شده که بسیار پرفروش است و خلاصه آن در این پیوند وجود دارد و بد نیست دوستان کتاب دوست خلاصه ای از آن را برای ما بنویسند.
و اما تابلوی فرا آنجلیکو :
ایتدا باید یادآور بشوم که شاید نتوان در یادداشت کل مطالب مربوط به تابلو را بگویم و ترجیحا در بخش نظرات به مرور مطلب تکمیل می شود. این اثر به صورت فرسک ترسیم شده است. عیسی را به صورت یک مزرعه دار یا باغبان میبینید که البته این موضوع فقط به کمک یکی از ابزارهای باغبانی (تیشه؟) که بر دوش خود گذاشته مشخص می شود. به عبارتی ظاهر سازی ناشیانه… و ماری مگدالنا در حالی که هاله ای نور به دور سر دارد با لباسی به رنگ صورتی که رنگی ابهام آمیز است ترسیم شده است. ابهام آمیز از آن جهت که ترکیب رنگ خون و سکس یعنی قرمز با رنگ بی گناهی و پاکی یعنی سپید می باشد. شاید به معنی » سکس پاک » یا همان ازدواج است !!!
در این میان حالت پاهای عیسی عجیب است.گویا در حال رقص و عدم تعادل می باشد و موضوع بعدی خانه غار گونه که ماری در کنار آن زانو زده می باشد که نمادی قوی زنانه است و در نهایت درخت نخلی که در مرکز تصویر می بینید که قبلا مفصلا درباره آن بحث کرده بودیم که داوینچی نیز از آن برای بیان عقاید گنوستیک خود استفاده می کرده است.
خوب به نظر مطلب طولانی شد…باقی بحث برای بخش نظرات…
فرهنگ نامه
سپتامبر 20, 2010 @ 16:35:42
دوست خوبم، کم پیدایی؟
دوست شما در بالاترین.
kingfoska
سپتامبر 20, 2010 @ 16:50:07
هستم عزیز… به محض اینکه فرصت می کنم میام اینجا
ممنون
مریم
سپتامبر 21, 2010 @ 10:10:03
سلام
ممنون از مطالب شما
چیزی که به نظر من رسید این بود که اون غار خانه ماری نیست. اون غار محلی است که حضرت عیسی رو بعد از پایین آوردن از صلیب در اون قرار داده بودند. البته تغییری در موضوع و مطلب نمیده.
michel
سپتامبر 21, 2010 @ 10:40:36
سلام
چرا میگی تغییر نمی ده؟؟
لطفا کامنتمو بخونین
michel
سپتامبر 21, 2010 @ 10:39:17
با سلام
لطفاً توجه بفرماييد چون این بار بسيار به خطا رفته ايد
نخست اينکه اگرمنظورتان واقعا انجيل john است، اين انجیل که همان انجیل یوحناست، مورد پذیرش همه مسیحیان اعم از کاتولیک است، هر چند این داستان به این شکل برای من تازگی دارد و مربوط به یکی از اناجیل غیر رسمی و نه انجیل john است
اما اشاره شما باید به John 20:17 و عبارت Noli Me Tangere یا همان مرا لمس مکن باشد که کاملاً مورد قبول کاتولیک و عامه کلیساهاست
ضمناً جهت اطلاع علاقه مندان این دسته conspiracy theory ها، برعکس، کلیسا گاهی متهم شده که با وارد کردن این عبارت قصد بی حرمت سازی مریم مجدلیه را داشته است
از آن مهم تر، این خانه غار مانند نیست، بلکه قبر عیساست و بنابراین فاقد رابطه با شخص مریم و در نتیجه خالی از مفاهیم رمزی زنانه است. حضور درختان هم مطلقاًفاقد ان مفهوم رمزی است. چرا که نقاش که انگار می دانسته شاید بخواهیم مفاهیمی رمزی استنتاج کنیم، هر یک از 5 درخت را از نوعی متفاوت ترسیم کرده. مسلما نمی توانیم چون می خواهیم، یکی را تفسیر کرده و باقی درختان را فاقد مفهوم بدانیم
تنها نکته غریب، بیل بر دوش عیساست که من نمی فهمم ور در همه ی Noli Me Tangere ها ترسیم شده، اما شاید چون انجیل می گوید که زنان وی را با باغبان اشتباه گرفته اند، از این نماد استفاده شده که البته هوشمندانه به نظر نمی رسد.
قربون شما
counterknowledge این روزها خار و مادر knowledge را هر روزه عروس می نماید. این وبسایت معمولا چیزهای خوبی برا گفتن دارد، پس لطفاً تلاش کنید «صحیح» باشید
مرسی
kingfoska
سپتامبر 21, 2010 @ 11:10:58
سلام
بله همانطور که شما فرمودین انجیل جان یکی از 4 انجیل مورد قبول کلیسا هستش و من اشتباه کردم(مگر اینکه دو انجیل جان داشته باشیم) و البته منظور انجیلی هستش که در این پیوند:
http://en.wikipedia.org/wiki/Gospel_of_John
معرفی شده… در پیوند زیر می بینید که درباره این داستان مختصرا توضیح داده و البته در اون نوشته که مربوط به انجیل جان هستش:
http://en.wikipedia.org/wiki/Noli_me_tangere
البته به نظر می رسد که در همان انجیل در قسمت 20:17 این داستان آورده شده و اشتباه از من بوده.
اما درباره خانه با شما موافق نیستم چون مانطور که در متن هایی که به آنها پیوند داده ام بخوانید ماری در باغ بوده است و در حال کار و همچنین وجود درخت نخل در کنار درخت سرو چندان منطقی نیست… چون از نظر آب و هوایی با هم سنخیت ندارند. ضمن اینکه من هنوز مطمئن نیستم ابزای که بر دوش عیسی است دقیقا چیست.
پ.ن: ما اینجا سعی نمی کنیم که درباره مطالب » شبه علمی» بحث کنیم… اصولا ما ادعای علم و دانشمندی نداریم. اگر هم خطایی وجود دارد به بزرگواری خودتان ببخشید.
سوم شخص مفرد
سپتامبر 21, 2010 @ 14:24:58
سلطان به سلامت بادا
اگه این نقاشی رو داوینچی کشیده بود ، میگفتم حالت دست راستش طوریه که انگار میخواد گردن مریم رو بزنه!!!! دست راست حضرت مسیح در این نقاشی حالت دست راست تابلوی عذرای صخره ها رو داره. درست نمیگم؟
شاد باشید
قلم عالی مستدام
پی نوشت:
با توجه به فرمایش شما که نقاش در باغ ، غار نقاشی کرده ، ظاهرا ایشون اعتقادی به وحدت مکان در نقاشی نداشتن.درسته؟
پی نوشت2:
چرا هاله دور سر حضرت مسیح ، چیزی شبیه به یه بعلاوه (یا صلیب) اضافه تر دارهو نشونه چیه ؟
پی نوشت 3:
اگه فرض کنیم که اون علامت روی هاله درور سر مسیح صلیبه ، چوبی که روی شونشه ، دنباله صلیبه !!!!!
kingfoska
سپتامبر 27, 2010 @ 08:59:24
سوم شخص عزیز:
سلام
فراآنجلیکو رو باید بیشتر شناخت… احتمالا تا فردا یک خلاصه از زندگینامه ایشون توی کامنت ها خواهم گذاشت تا بیشتر با خصوصیات اون آشنا بشیم.
درباره غار و باغ و وضعیت درخت ها و علف های هرس نشده و حالت پاهای عیسی و حالت نامتعادل مریم مگدالنا هم تعبیرات زیادی میشه انجام داد که شاید بهتر باشه بیشتر دربارش تحقیق بشه.
درباره هاله عیسی که علامت صلیب داره احتمالا به خاطر تقدس بیشتر اون هستش ولی به نظر میاد که نشونه ای برای یکی از فرقه های مسیحیت هم باشه. چون این «صلیب در هاله» رو فقط بعضی از نقاشان و اونهم در بعضی دوره ها ترسیم کرده اند.
درباره اینکه چوب دنباله صلیب باشه… تعبیر جالبی کردین… وسوسه شدم بیشتر تحقیق کنم
cg-hamidreza
نوامبر 12, 2010 @ 19:58:59
منم با حالت دستها موافقم
پ.ن3 :اگه دقت کنید زاویه صلیب با زاویه چوب یکی نیست !!!
سوم شخص مفرد
نوامبر 13, 2010 @ 10:21:26
سلام دوست عزیز
من در مورد مزاح کردم قربان!
جدی نگیرید
شاد باشید
michel
سپتامبر 22, 2010 @ 11:31:26
با سلام خدمت دوست عزيز
با تشکر، تندروی من رو به خود نگيريد. من هم هرگز نگفتم سعی می کنيد «شبه علمی» باشيد و تازه این حرف من بيشتر مخاطب محور بود، اما نگوييد ادعای علمي نداريم؛ باید داشته باشيد.
ضمناً ماهيت کانترنالدج لامصب بدجور جذابه و اینترنت هم بسيار مناسب حال. به همين دليل موضوعاتی مثل ازدواج مسيح و داوينچي و اين ها، نقطه داغ و خوراک کانترنالجيان هم هست. شما نيستيد، اما ميبينيم که به راحتي راه گم می شود
1- در مورد پاسخ شما، اول اين که لينک ها را فراموش کنيد. مار در اين نقاشي «وجود ندارد». نيست. ضمناً در انجيل هيچ جا «دقت کنيد» تا بيش از 100 صفحه پس و پيش اين داستان، ماری نيست. در داستان، قبر هست.
2- «سرو چمان من چرا ميل چمن نميکند» این را حافظ گفته و حافظ کلهم از دروازه شيراز بيرون نرفته. در شيراز 90 درصد کل درختان یا سروند يا نخل. دقيقا در کاليفرنيای جنوبي وضع همين است.
3- حتا اگر اين دو درخت هم اقليم نبودند، که کاملاً هستند، اين مي توانست خطاي مردی باشد در ايتاليا که به احتمال قريب به يقين فکر مي کرده در هند (براساس نقل علمي! مارکوپولو) ديو و جن و پرِی هست.
4- اما اگر فرض کنيم نقاش اثر را نه بر اثاث انجيل يوحنا _به نقل شما انجیل جان_ و بر اثاث اناجيل ارتدادی کشيده، پس در قرن 15 زير سبيل واتيکان نقاره زده، که نزده! چون خلاصتاً در داستان انجيل فرعی (چنان که ذکر کرده ايد و من بيلميرم) «مار» هست و «فرشته» و این ها که هيچکدام اين جا نيستند، در حاليکه در انجيل يوحنا «قبر» هست و «مسيح» و «مرط»» که در نقاشي هستند. اميدوارم اين سخن آخر قانع کننده باشد.
با تشکر از کار قشنگتون، در مورد حالت پاها، فکر کردم و احتمالا رمزی نيست، به شانه راست نگاه کنيد. موج لباس نشان از بي وزني دارد. فکر مي کنم نقاش با اين کار تعليق جسم مسيح رو تداعی کرده.
يوحنا رو بخونيد. راحت ميشه باهاش صد بار های شد. ترجمه قديم البته.
«از ازل کلمه بود…»
michel
سپتامبر 22, 2010 @ 11:41:36
پی نوشت!!! من به اشتباه فکر کردم شما اين بار به «مار» هم در داستان غير رسمي اشاره کرديد کهدر پاسخ گفتم در اثر نيست، اما شما گفته بوديد «ماری»!!!! ببخشيد. اما به هر حال چيزیو عوض نمي کنه ضمن اينکه اگه خونه ماری» بود و او «در حال کار»، او ابزاري در دست یا بر زمين ندارد، اما مسيح «چون شبيه باغبان بوده» بيل دارد.
جمله پيش از اين آيه مي گه:
«…مريم به گمان اينکه او باغبان است گفت:»آقا اگر تو او را برده ای بگو…» عيسی گفت: «…
قربون شما
farhad
سپتامبر 21, 2010 @ 11:50:49
chizi ya kasi ba nam masih vojod nadashte in shagerdan mani bodan ke in din ro sakhtan behtare tarikh bekhonid in vaghiat hastesh .dar in zamine hata namai shapor3 hastesh ke vazir darbar iran namai ferstadesh be armanestan ke davat kardeshon be monazere barai hamin matlab ke masih vojod nadashte va
michel
سپتامبر 22, 2010 @ 11:33:40
آقای فرهاد
شاگردان ماني که پدر و مادرش هر دو مسيحي بودند، مسيح رو درست کردند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من به همين ميزان اکتفا مي کنم.
راست ميگيو تاريخو بايد خوند.
farhad
سپتامبر 21, 2010 @ 11:55:15
va masih 1 afsane hastesh chon in armanestan ke masihi shode bodan shoro be kharab kardan mabad hai mitra karde bodan va batahrikat romi ha dashtan be iran hamle mikardan.baz ham migam masih faghat 1 afsanast hata az manai khode masih mishe in o fahmid .dini ke shagerdan farari mani sakhtan injor jahan gir shodesh age kami darbare manavian tahghigh konid mibinid hame chiz masihiat az mani gerfte shode.
mmmmm
سپتامبر 21, 2010 @ 11:58:09
کاملا معلومه که تو انجیل یوحنا تمام این داستان جلوی قبر عیسی پیش میاد (لا اقل تو این ترجمه ای که من دارم )برام عجیبه که تاکید دارین اونجا خونه مریمه .
منتظر توضیحات تکمیلی هم هستیم .
kingfoska
سپتامبر 21, 2010 @ 12:02:48
اونجا خونه ماری نیستش…شاید بهتره که جمله بندی رو اصلاح کنم… خونه ای که ماری کنار اون قرار گرفته بهتره و منظور خونه ای نیست که د مالکیت ماری باشه
michel
سپتامبر 22, 2010 @ 11:42:18
سلام
لطفاً نظر منو بالا بخون
mmmmm
سپتامبر 21, 2010 @ 12:15:52
موضوع شباهت های دین مانوی ومیترایی با مسیحیت هم جای بررسی داره البته فکر نمیکنم به اون صراحتی که آقای فرهاد گفتن که ساخته شاگردان مانی باشه .به هر حال این ادیان اون زمان در مناطق تحت سیطله روم رواج داشته و میتونسته چه پیش از مسیح وچه بعد اون تاثیرات زیادی روی این دین اعتقادات ومناسک اون داشته باشه .در کل چه به صورت ناخوداگاه وچه خوداگاه تا ثیر داشته.
sharareh73
سپتامبر 21, 2010 @ 19:58:44
سلام دوست عزیز از مطالب وبلاگت موقع خوندن کتاب کد داوینچی خیلی استفاده کردم…
خوشحال میشم اگه به وبلاگ منم سر بزنی
soha73.wordpress.com
آرش گیلانی پور
سپتامبر 21, 2010 @ 23:44:39
سلام
در مورد پستتون نظری ندارم/بسیار زیباست/برای اطلاعات عمومی گاهی به بلاگتان سر می زنم/در قسمت دوستانم لینک هستید و از به روز شدنتان آگاه می شوم/پایدار باشید/نوشته هایتان را چه حاصل قلم خودتان باشد یا نقل قول دوست دارم/با احترام:آرش
سوم شخص مفرد
سپتامبر 22, 2010 @ 15:41:53
سلطان به سلامت بادا
قربان عکس تالوهای تینتورتو ، گیوتو که فیلتره .دهن مهنم سرویس شد تا ببینمشون!!!
لطفا دستور بدید رفع فیاتر بشه!!!
مطلب بسیار جالبی که در دیدن این تابلوها متوجه شدم رنگ صورتیه
در تمامی تابلوها تمام یا قسمتی از لبای ماری صورتی رنگه . در تابلوی اول که لباس حضرت مسیح هم صورتیه
شاد باشید
قلم عالی مستدام
پی نوشت:
مگه اسم این تابلوها به من دست نزن نیست؟ پس چرا در تابلوی آخری (کانو) دست حضرت مسیح روی پیشونی ماریه ؟ فقط ماری نباید به مسیح دست بزنه ؟ مسیح میتونه به ماری دست بزنه ؟ فکر کنم اون وقتها تساوی حقوق زنان و مردان مد نبوده !!!!
kingfoska
سپتامبر 22, 2010 @ 16:44:33
سلام دوستان… اگر اجازه بدهید ما دو روز به ولایات ییلاقی برویم و خوش بگذرانیم… امید که کودتایی نشود… بدرود
Raheleh Bahador
سپتامبر 22, 2010 @ 23:20:48
سلام دوستان.
خلاصه ایی از رمان پرفروش اسپانیایی»Noli Me tangere».نوشته ی نویسنده ی فیلیپینی،خوزه ریزال.
«خوان لبارا مگ سالین جوان، پس از اتمام تحصیلاتش در اروپا و غیبتی هفت ساله به فیلیپین برمی گردد.به افتخار برگشتن او دوست خانوادگیشان-دن سانتیاگو لوس سانتوس- که به کاپیتان تیاگو معروف است، یک میهمانی ترتیب می دهد که در آن راهبان و شخصیت های برجسته هم حضور دارند.یکی از مهمانها به نام» فری داماسو» که یکی از معاونان سابق سن دیگو است، لبارا را تحقیر کرده و به او تهمت می زند.لبارا اعتنا نمی کند و ناراحتی اش را بروز نمی دهد.در عوض مودبانه عذرخواهی میکند و آنجا را به علت یک کار فوری ترک می کند.روز بعد، لبارا نامزدش ماریا کلارا را می بیند.کلارا دختر زیباروی کاپیتان و ساکن ثروتمند»بینودو» است.عشق دیرینشان در این ملاقات آشکار می شود و ماریا نامه هایی را که لبارا قبل از عزیمت به اروپا برایش نوشته را دوباره می خواند.قبل از اینکه لبارا به سان دیاگو برود، ستوان گاوارا، حوادثی را برای او روشن می کند که قبل از مرگ پدرش-دن رافائل- اتفاق افتاده.بر طبق گفته های گاوارا، دن رافائل به ناحق به ارتداد و غارتگری نظامی محکوم می شود-ادعایی که توسط داماسو مطرح می شود- بدلیل عدم حضور دن رافائل در آیین های مذهبی چون اعتراف و عشا ربانی.خصومت داماسو علیه پدر لبارا زمانی اوج می گیرد که دن رافائل در یک دعوا بین مامور جمع آوری مالیات و یک کودک، درگیر میشود و مرگ غیر عمد کودک به او نسبت داده می شود.ناگهان بدگمانی دشمنان او دوچندان می شود.او زندانی می شود و زمانی که موضوع مختومه اعلام میشود، به علت بیماری در زندان می میرد.داماسو ناخشنود از دن رافائل، ترتیبی می دهد تا جسد او از کلیسای کاتولیک نبش قبر شده و به یک گورستان چینی منتقل شود چرا که او دفن یک مرتد را در گورستان کاتولیک ها نادرست می داند.به علت بارش باران و سنگینی جسد، ماموران تدفین، جسد را در یک دریاچه در همان حوالی رها می کنند.
لبارا به انتقام فکر نمی کند، و تصمیم می گیرد تا نقشه ی پدرش را برای تاسیس یک مدرسه عملی کند، چون اعتقاد داشت تحصیلات، راه را برای پیشرفت کشورش هموار می کند.(در سرتاسر رمان، نویسنده به اسپانیا و فیلیپین به عنوان دو کشور متفاوت اشاره می کند که بخشی از یک ملت یا خانواده را شکل می دهند؛ اسپانیا به عنوان مادر و فیلیپین به عنوان دختر).در جریان افتتاح مدرسه، لبارا در جریان یک خرابکاری عمدی کشته خواهد شد که الیاس_ مرد مرموزی که قبلا به لبارا این هشدار را می دهد- او را نجات نمی دهد.قاتل مزدور در پایان می میرد.
توالی حوادث، برای ماریا که به شدت بیمار شده، بسیار دردناک است.اما خوشبختانه بوسیله ی دارویی که لبارا فرستاده درمان می شود.پس از افتتاح مدرسه لبارا میزبان ضیافتی ست که در جریان آن داماسو ناخوانده وارد می شود و دوباره به او توهین می کند.لبارا گستاخی کشیش را نادیده می گیرد.اما وقتی که او به پدر مرحومش توهین می کند او به داماسو حمله ور می شود.در ادامه داماسو او را طرد می کند و از این فرصت استفاده می کند تا تیاگوی مردد را تشویق کند مانع ازدواج دخترش با لبارا شود.او آرزو دارد که ماریا با «لینارس» که تازه از اسپانیا برگشته ازدواج کند.با کمک ژنرال کل، حکم تکفیر لبارا لغو می شود و اسقف اعظم تصمیم می گیرد بار دیگر او را به عضویت کلیسا بپذیرد.اما برخی حوادث که روح لبارا از آن بی اطلاع است، به او نسبت داده می شود.او دستگیر و زندانی می شود.افترا علیه او رد می شود چرا که کسی شهادت نمی دهد که او در درگیریها حضور داشته.نامه ی لبارا به ماریا به دست هیئت منصفه می افتد و طوری استادانه توسط کشیش شهر-فرس سالوی- دستکاری می شود تا مدرکی علیه او باشد.با دقت افراد ماکیاویلی، سالوی زندگی لبارا را ویران می کند چرا که تنها در آن صورت می تواند مانع ازدواج او با ماریا شود و ماریا را به عقد خود در آورد.در این بین جشنی درخانه ی کاپیتان تیاگو برگزار می شود تا در آن خبر ازدواج ماریا با لینارس اعلام شود.لبارا به کمک الیاس از زندان فرار می کند.قبل از ترک زندان او ماریا را به خیانت متهم می کند چرا که گمان می کند او نامه را به هیئت منصفه داده است.ماریا نمی پذیرد و می گوید مجبور شده تا نامه را به سالوی بدهد تا در عوض آن نامه های مادرش-پیا آلبا- را پس بگیرد.نامه هایی که به داماسو نوشته شده و در آن به فرزند متولد نشده شان اشاره دارد.ماریا فرزند خونی تیاگو نیست، بلکه دختر داماسو ست.پس از آن الیاس و لبارا با قایق فرار می کنند.الیاس، لبارا را با علف می پوشاند.اما توسط دشمنانشان شناسایی می شوند.الیاس گمان می کند می تواند آنها را گول بزند و در آب می پرد.گارد او را به گلوله می بندد و نمی دانند آن مرد لبارا نیست.ماریا فکر می کند لبارا در جریان تیراندازی کشته شده، و غمگین می شود.ناامید و دل بریده از عشق لبارا، از داماسو می خواهد او را در یک صومعه محبوس کند.وقتی ماریا تهدید به خود کشی می کند، خبر ندارد که لبارا زنده و الیاس کشته شده است.
کریسمس بود که الیاس در جنگلی زخمی بیدار میشود و ترتیبی می دهد تا لبارا با او ملاقات کند.الیاس-پسر مذبح، باسیلیو- را در حال تابوت کردن مادر تازه درگذشته اش-سیسا- می یابد.مادر وقتی متوجه شده که دو پسرش؛ کریسپین و باسیلیو؛ از صومعه به جرم دزدیدن اموال مقدس اخراج شده اند، دیوانه می شود.(حقیقت اینست که متصدی اموال کلیسا آنها را دزدیده و به دو پسر اتهام زده.متصدی در جریان بازجویی در مورد اموال دزدی، کریسپین را می کشد.جسد هرگز پیدا نمی شود و حادثه توسط سالوی پنهان می ماند.).الیاس به باسیلیو کمک می کند تا مادرش را دفن کند و در حال تدفین به باسیلیو می آموزد تا رویاهایش را در مورد آزادی موطنش با کلمات» من می میرم، بی آنکه سپیده دمان سرزمین مادریم را ببینم، تو که آنرا می بینی، به آن سلام کن! و آنهایی را که در طول شب کشته شدند، فراموش نکن.» و سپس می میرد.
در پایان تیاگو به افیون معتاد می شود.ماریا کلارا در جایی راهبه می شود که در انجا سالوی-که از ابتدای داستان به او سوء نیت داشته- بارها از او برا ی فرونشاندن شهوتش استفاده می کند.در یک عصر طوفانی، یک زن دیوانه ی زیبا، بر فراز صومعه گریان دیده می شود در حالی که آسمانها را به دلیل چنان تقدیری که برا ی او رقم زده اند نفرین می کند.هویت زن هرگز مشخص نمی شود.گفته می شود که آن زن ماریا کلارا ست.
سوم شخص مفرد
سپتامبر 23, 2010 @ 07:26:59
سلام دوست من
اگرچه تعدد نامهای نامانوس ! کمی دست انداز در فهم داستان ایجاد میکنه(من بیشتر با بیژن و منیژه و سیاوش و گل اندام ارتباط برقرار میکنم) اما مثل همیشه از نوشته شما لذت بردم.
من تصور میکردم این داستان باید در مورد مریم مجدلیه باشه ، سنخیت این داستان با اون جمله و این نقاشی چیه ؟
شاد باشید
پی نوشت:
نمیشه یه مترجم وقتی یه رمان رو ترجمه میکنه ، اسامی رو هم عوض کنه؟
پی نوشت2:
خیلی وقته از وبلاگ زیباتون بی نصیب موندیم. به روز نمیکنید؟
Raheleh Bahador
سپتامبر 23, 2010 @ 11:52:23
سلام دوست خوب من.
من هم هر چه فکر کردم سنخیت داستان این رمان رو با داستان مریم مجدلیه، نفهمیدم.شاید به لحاظ مضمونی ارتباطی بین این دو داستان هست که قطعا نقدهای این رمان می تونه کمک بزرگی باشه.شاید هم نویسنده صرفا از این عنوان برای رمان استفاده کرده تا رمانش رو پرفروش بکنه!.هر چه هست، داستان بسیار زیبایی داره و خودم هم از این داستان خیلی لذت بردم.نمی دونستم فیلیپین هم نویسنده داره!.
پی نوشت:
مترجم اولین وظیفه اش اینه که به متن اصلی وفادار بمونه، از جمله حفظ اسامی .
پی نوشت2:
باشه.
kingfoska
سپتامبر 25, 2010 @ 09:12:46
سلام…
ممنون از کامنتتون …
درود بر شما
Raheleh Bahador
سپتامبر 22, 2010 @ 23:28:19
http://en.wikipedia.org/wiki/Noli_Me_Tangere_%28novel%29
fagadget
سپتامبر 24, 2010 @ 16:42:28
سلام
وبلاگ بسيار خوبي داريد
مطالب بسيار ارزنده اي هم داريد
فقط مي خواستم خواهش كنم يك مقدار اندازه فونت مطالبتان را بزرگتر كنيد
و در برخي از مطالبتان هم عكس ها باعث به هم خوردن محل نوشته ها شدند
سوم شخص مفرد
سپتامبر 25, 2010 @ 07:51:34
سلام دوست من
احتمالا شما این صفحه رو با اکسپلورر باز میکنید که نوشته ها جابجا میشن
اگه با موزیلا این کار رو بکنید ، همه چیز برمیگرده سر جاش
در مورد فونت هم صاحبش میاد توضیح میده !!!
شاد باشید
شرحی بر تابلوی ” معجزه ایگناتیوس ” اثر ربنس و تاملی بر فعالیت های مخفی ژوزئیت ها در ایران « فوسکا
اکتبر 03, 2010 @ 14:14:52
maryam
ژانویه 20, 2011 @ 18:40:12
osulan adat nadaram ke comment bezaram va hata be dalile mashghalehaiy ke daram kamtar ya shayad begam aslan varedeh internet nemisham valy vaghean ja dareh az hamatoon bekhatereh estefadeyeh dorost az internet va etelaateh khoob va az hame mohemtar ehteram gozashtan be aghayedeh dustanetun tashakor konam