تابلویی از قضاوت کمبوجیه دوم ; پوست قاضی متخلف در حال کنده شدن اثر نقاش هلندی

بیان دیدگاه


تابلوی زیر مربوط به یک اثر تاریخی مربوط به دوران پادشاه هخامنشی است که در طی آن قاضی سیسامنس در جریان یکی از قضاوت های خود رشوه دریافت می کند. این موضوع به اطلاع کمبوجیه می رسد و او دستور می دهد قاضی متخلف را اعدام کنند و پس از اعدام پوست او را می کند و از پوست او برای روکش کردن صندلی قضاوت استفاده می کند. سپس فرزند او را به قضاوت می گمارد تا با نشستن بر همان صندلی که پوست پدرش بر او آن کشیده شده است حد و حدود خود را بشناسد.

Deutsch: König Kambyses und der Richter Sisamnes, Die Gefangennahme des Richters, Detail
English: The Judgment of Cambyses  1498 oil on panel

این مجازات ظالمانه با این هشدار به فرزند سیسامنس پایان گرفت :" به یا اشته باش که این پو ستین صندلی از کجا آمده است و مواظب تصمیماتی که میگیری باش" این دو تابلو که با هم تصویر شده است و با هم توسط حاکم شهر پراگ سفارش داده شد و در قضاوت خانه شهر آویزان شد تا هشداری باشد به قاضیان شهر برای تصمیم گیری های خود. این یکی از دلایلی است که افراد این تابلو با اینکه روایت کننده یک داستان اتفاق افتاده قبل از میلاد مسیح هستند اما لباس هایی مربوط به دوران قرن پانزده میلادی را پوشیده اند.

اما این تابلو به همین سادگی فقط روایت کننده ی محض نیست. شاید با بیان جزئیات تابلو بفهمید که تابلو جذاب تر از این حرف هاست. جرارد دیوید تلاش کرده است تا تمام جزئیات داستان را در تابلو بیاورد. مثلا در بخش پشتی تابلو یعنی در جزئیاتی که در پایین آورده ام صحنه ی دریافت رشوه را توسط قاضی می بینید.

جایی که پول به او پرداخت شده است. نکته جالب دیگر این است که ساختمانی که در پس زمینه دیده می شود در واقع یکی از لژهای شهر پراگ است. کمبوجیه، همان فرد ریش دار تاحدار در پنل سمت راستی است. افرادی که در کنار کمبوجیه دوم ترسیم شده اند اعضای شورای شهر پراگ هستند! دو بشقابی که در کنار صندلی قضاوت بر روی دیوار آویزان شده اند در واقع بی ارتباط با داستان نیستند. بشقاب سمت چپی مربوط به دساتان هرکول و همس خیانتکارش است که به مجازاتی دردناک می رسد. سیسامنس هم مجزات خیانت را عدالت را در اینجا در یافت می کند. بشقاب سمت راستی آپولو و مارسیاس را نشان می دهد. مارسیاس به جهت نافرمانی از آپولو که خدای او بود به سرنوشتی مشابه دچار شده است. پوست او نیز کنده می شود !

و در نهایت پرده آخر این داستان مربوط به پسر قاضی مجازات شده است در پشت صحنه قرار داردو بر روی صندلی قضاوت می نشیند. کلماتی که کمبوجیه به او می گوید که من برای شما به زبان انگلیسی می آورد تا سالیان سال برای هشدار دادن به قاضیان اتریشی استفاده می شده است.

“ You will sit, to administer justice, upon the skin of your delinquent father: should any one incite you to do evil, remember his fate. Look down upon your father’s skin, lest his fate befall you

هنر ممنوع معاصر ایران در موزه برایتون انگلیس

18 دیدگاه


در موزه کوچک شهر ساحلی برایتون در انگلیس بخشی به کشور ایران اختصاص داده شده است. این بار اما نه به تاریخ کهن ایرانی بلکه به هنر معاصر ایرانی . یکی از تابلوهایی که در این بخش توسط یکی از دوستان برای من فرستاده شده هیچ گاه در ایران اجازه نمایش نداشته است. این تابلو اثر نادر داودی است که از میان یک سری تابلوی دیگر انتخاب شده است.

در این تابلو چهرهٔ زنی دیده می‌شود که توسط حروفی قدیمی که به صورت سرو ته نوشته شده است احاطه می‌شود. خود خالق اثر در توصیف این تابلو می‌گوید: «بر اساس سنت اسلامی تنها بخشی از بدن زنان که قابل نمایش است صورت آن‌ها است. در این تابلو بر روی صورت زن تمرکز شده در حالی که باقی بدن توسط حروفی قدیمی و رنگ و رو رفته که یادآور سنت و دین است پوشانیده می‌شود.

این تابلو که در سال ۲۰۱۱ خلق شده است توسط سارا که مدل این عکس است اینطور توصیف می‌شود:» نوشته‌ها سر و ته هستند و با اینکه تابلو قدیمی و رنگ و رو رفته است اما تصویر زن جدید و تازه است. این نشان دهندهٔ تضاد بین زمان و جهت [بین زن و سنت] است. به نظرم معنای آشکاری را دارد، زنان که توسط کلمه‌ها پوشانده شده بودند هم اکنون از دل داستان‌ها بیرون می‌آیند. مثل این می‌ماند که لغات از روی صورتش محو می‌شود و ما می‌توانیم او را ببینیم.

.

چند هزار سالی می‌شود که زن بودن برای خود داستانی دارد. چه از آن جمله داستانهای که در هزار و یک شب می‌توان خواند و چه از آن جمله داستانهایی که تحت عنوان حمایت دین از زن تاریخ را می‌سازد و چه داستانهای اسطوره‌ای… اما در واقع نفس این موضوع که گروه‌هایی با جهت حرکتی کاملا مختلف احساس وظیفه می‌کنند که زن را نجات دهند نشان می‌دهد که یک جای کار می‌لنگد. چه از فمینیست‌هایی که فکر می‌کنند طرفدار زن هستند و چه مذهبیونی که اتفاقا آن‌ها هم فکر می‌کنند طرفدار زن هستند. در واقع هر دو یک اشتباه فاحش می‌کنند. هر دو زن را در زمرهٔ نژادی دیگر قرار می‌دهند که می‌بایستی طرز رفتار با او در چارچوب قوانین (چه آزادی خواهانه و چه محدود کننده) تعریف شود نه به عنوان یک انسان. این موضوع بی‌شباهت به وضعیت نژادپرستی نیست. مادامی که در ذهن‌های ما رنگ‌های سیاه و سفید پوست زمینهٔ پیش قضاوت است و مثلا برای احقاق حقوق سیاهان یک روز را به عنوان «روز ملی سیاه پوستان» در نظر می‌گیرند، نیست. چرا که اگر این موضوع عادی بود می‌بایست روز ملی سفید پوستان هم داشته باشیم پس این هم گرچه در ظاهر حالتی حمایتی دارد اما در باطن‌‌ همان مرزبندی هاست.

البته که برای خاموش کردن آتش، نیاز به آب داریم و در برابر تندروی‌های آن دسته شاید نیاز به تند روی‌های این دسته هم باشد. اما به هر حال روزی خواهد رسید (که شاید چندان دور نباشد) که زن با همین چشمان گیرا از ورای کلمات، قوانین و سنت‌ها بیرون آمده و به چشمان من نگاه می‌کند و این بار این نگاه برای من نه یادآور نگاهی متفاوت، بلکه یادآور نگاه خودم در آینه خواهد بود، و برای او نه نگاهی منفعلانه یا طلبکارانه بلکه نگاهی به مانند نگاه یک انسان باشد.

.

نقش امید

20 دیدگاه


جواهر کبود رنگی در دنیا وجود دارد که نام آن » جواهر امید » است.  این الماس زیبا رنگ سرگذشت پرماجرایی در طول زندگی  چهارصد ساله ی خود داشته است. این سنگ زیبا در ابتدا متعلق به مردمانی در هند بود که آن را در نزد خدای خودشان قرار داده بودند و متعلق به همه بود. تا اینکه روزی تاجری فرانسوی این الماس را دزدید و به دربار پادشاه خود برد تا گامید» صاحبی مشخص داشته باشد. از آن پس نفرین این الماس گریبان صاحبان خود را گرفت و آنها را نابود کرد. در جریان غارت قصر پادشاه این الماس هم ناپدید شد تا اینکه چند ده سال بعد دوباره «صاحب» پیدا کرد. اما باز تاریخ برای آنها تکرار شد تا آنکه نهایتا پس از خون های زیادی که به پایش ریخته شد به موزه اهدا شد و متعلق به » همه » شد و دست از خون ریزی برداشت…!

الماس امید بر سینه ی ماری آنتوانت همسر لویی شانزدهم

لحظه ی اعدام ماری آنتوانت

بد نیست امروز به طور تصادفی به بررسی تابلوی « امید» اثر گوستاو کلیمت اتریشی بپردازیم.

Gustav Klimt painted Hope II on canvas in 1907/8 using oil paints, gold, and platinum. It's 43.5x43.5" (110.5 x 110.5 cm) in size. The painting is part of the collection of the Musuem of Modern Art in New York.

تا کنون زنان زیادی در تابلوی های نقاشی به تصویر کشیده شده اند اما  معمولا باردار نیستند. این تابلوی قابل تامل و  عجیب تکه های جالبی را همانند پازل در کنار هم قرار داده است. زنی باردار با سینه هایی برهنه و البته آماده تغذیه برای کودک در راه، با سری پایین، چشمانی بسته و دستی نمادوارانه در حالت تعادل. در زیر پای او سه زن دیگر تعظیم کرده اند و هر سه آنها حالتی مشابه زن ایستاده دارند. جمجمه ای از کنار شکم در نزدیکی جنین دیده می شود. به جز آن هاله نور مادر و نقش نگارهای روی شنل زن که برای ترسیم آن از طلا و نقره استفاده شده است جلب توجه می کند.

زن ایستاده حالتی شبیه به عبادت، مراقبه یا خلسه دارد. هر سه حالت می تواند درست باشد چرا که هنوز کودک متولد نشده و کار به انجام نرسیده است و برای امنیت کودک متولد نشده باید مراقبت کرد. اما در هر سه حالت اراده ای استوار از صورت او استنباط می شود که هنگامی که آن را در کنار حالت ایستاده و مصمم او قرار می دهیم حالت «عمل آگاهانه» از آن دریافت می شود. عملی که با وجود خطراتی که ممکن است داشته باشد باز هم پذیرفته می شود. سه زنی که در پای او تعظیم کرده اند حالتی مشابه با زن ایستاده دارند جز اینکه حالت احترام آنها بیشتر است.  حالتی آمیخته به درک و فهم از موقعیت که زن باردار در آن قرار دارد. نقش و نگارهای روی شنل ما را به یاد رفتار اسپرم و تخمدان می اندازد ولی در نهایت اسکلتی که در کنار بچه است ما را از خوش باوری بر حذر می دارد. حضور اسکلت در واقع تلنگر وجود خطری است که هم برای مادر وجود دارد و هم برای کودک متولد نشده. زایمانی که هم میتواند منجر به زندگی شود و هم مرگ.

نقش و نگار و رنگ های شاد این تابلو هر چند ما را به شعف وا میدارد اما همواره در کنار دنبال کردن رنگ ها ناخود آگاه گریزی به اسکلت خاکستری می زنیم و با نگرانی به آن نگاه می کنیم. اما این فلسفه ی زندگی است. زندگی با امید جلو می رود و نه با ترس از مرگ. مادر با وجود اینکه به خوبی از خطرات زایمان آگاه است ولی  » امید» خود را از دست نمی دهد. پیوستگی بین اجزای تابلو به یاد ما می آورد که همه چیز در این دنیا از هم تاثیر می گیرد. اسپرم ها، رحم، زمین، زندگی ، آدمهای کنار ما و تغییری که از یک جزء (اسپرم) شروع می شود، نطفه ی آن در تخمدان و رحم ساخته می شود و در نهایت پس از یک پروسه ی طولانی و دردناک به دنیا می آید. پروسه ای که بدون امید به انتها نخواهد رسید.

در انتها شاید بد نباشد بدانید که گفته می شود که گوستاو کلیمت اتریشی نقش و نگارهای کارش را از فرش ایرانی الهام گرفته است.

 

 

 

رازی که در تابلوی تیشان آشکار شد

15 دیدگاه


تیشان هنرمند ایتالیایی قرن پانزده را که حتما به یاد دارید که در کارهایش شیطنت ها کرده است. این بار تابلوی شهادت سنت لارنس او را با هم میبینیم که تقریبا دو هفته پیش در اوائل خرداد ماه سال جاری بعد از حدود یکسال مرمت تابلو کشف شد.

Titian. The Martyrdom of St. Lawrence. 1548-1559. Oil on canvas. Chiesa dei Gesuiti, Venice, Italy

اگر تابلو را با اندازه اصلی ببنید جزییات جالبی در آن می بینید . لارنس قدیس را می بینید که در مرکز تابلو به دلیل عقاید مسیحی خود توسط حکومت رومی در حال کباب شدن بر روی آتش است. در سمت چپ 3 برده دیده می شود که یکی قدیس را گرفته و یکی در حال دمیدن در آتش و دیگری در حال آوردن هیزم است. در سمت راست یک نفر دیگر با سیخی آهنین که در پهلوی لارنس فرورفته او را بر روی آتش نگه داشته است . سربازی پرچمی را پیروزمندانه بالا برده است. در آن سو تر  نزدیک به آتش و پشت سربازان مردی هراسان دیده می شود و در میان آنها ، مابین آتش و سربازان، کودکی با تاج دیده می شود که همانند روح ایستاده است و گویی چیزی بر آن اثر ندارد.فضای کلی و شعله های آتش و مجسمه ها و سربازان آتش به دست و فضای تیره و وهم آلود اطراف ما را به یاد جهنم می اندازد که البته با کمک نوری سبز از آسمان و مجسمه زنی که بر روی دستانش فرشته ای معلق است در سمت چپ فضا را ملایم تر کرده است. در پشت تابلو هم مردی در بالکن ایستاده است و نظاره گر است.

نشانه هایی که در این تابلو به کار رفته است جالب و قابل تامل است. هراس و دستپاچگی در عوامل حکومت نشان دهنده درماندگی آنها در برابر مردی بی دفاع اما آرام است و حالت پیروزمندانه پرچم ظلم در دستان سرباز جز به ناپایداری آن اشاره نمیکند. در این تصویر مهم نیست که کدام طرف  » درست » میگوید بلکه مهم این است که آنکه مظلوم واقع شده است به هر حال پیروز می شود. کودک تاج به سر ، مجمسمه زن و نور آسمانی ما را به یاد عیسی، مریم و روح القدس می اندازد که البته قابل توجه است زیرا که از حالت مردانه کلیسا که پدر پسر و روح القدس بوده کاسته و نقشی اساسی تر به مریم مقدس داده است. پسرک تاجدار که نماد کلیساست در عین معصومیت خود ترسناک هم است. زیرا که این کودک از خون شهدای خود به قدرت می رسد. در مجموع تابلویی بدون تعصب و آینده نگر است.  اما راز تابلو چیست؟

پرتره تیشان در تابلو مخفی شده بود

تیشان از خود تصویری در تابلو به جای گذاشته است که شبیه به بقیه » سلف- پرتره » های اوست. البته در اینجا مردی با دستار  و ریش بلند دیده می شود. او که با مهارت تصویر خود را در تابلو قرار داده به طوری که گویی دست سنت لاورنس دست اوست چه منظوری داشته است؟ او خود را در نقش چه کسی می دیده است؟

تابلویی از سفیران ایرانی هخامنشی در دربار اتیوپی

4 دیدگاه


طبق معمول در جستجوهای اینترنتی خود به تابلویی با مضمون ایران رسیدم که در وبسایت های فارسی ناشناخته بود. برای پیدا کردن روایت تاریخی آن چیزی در وبسایت های ایرانی پیدا نکردم و ناچار شدم به منابع انگلیسی زبان سر بزنم.  در جریان این جستجو متوجه شدم که روایت  فارسی مشهور در وبسایت های فارسی یا کاملا تحریف شده و یا اینکه ناقص است. در این یادداشت ضمن معرفی تابلو بخش ناقص روایت را اضافه خواهم کرد. ابتدا تابلو را با هم ببینیم:

سفرای ایران در حضور حاکم اتیوپی

Artist: Franciszek Smuglewicz

Medium: Oil Painting Reproduction on Canvas

داستان مربوط به سفرای ایرانی دوران کمبوجیه هخامنشی می شود که به سرزمین اتیوپی یا همان حبشه سابق می روند.  من ابتدا داستان این تابلو که بر گرفته از روایت هرودت می باشد را از این وبلاگ کپی می کنم و سپس مفهوم «تیر کمان» و خشونت رفتار حاکم را که برگرفته از سایت ایرانیکا است توضیح خواهم داد:

 در جنگی که بین سپاه ایران و مصر در شرق رود نیل روی داد ، سرانجام سپاه مصری ها پس از مقاومت فراوان شکست خورده و در کمال بی نظمی به ممفیس(پایتخت مصر در آن زمان) پناه بردند. بعد» از آن تمام شهر های مصر یک به یک تسلیم شده و هر یک برای کمبوجیه هدایایی فرستادند. موافق نوشته های هرودوت کمبوجیه پس از تسخیر مصر به خیال جهانگشایی های جدید افتاد و سه مملکت قرطانجه(لیبی) ، آمون و حبشه(اتیوپی) را در نظر گرفت. حمله به قرطانجه می بایست از طرف دریا به عمل آید ، اما آمون و حبشه از طرف خشکی. کمبوجیه چون از این سرزمین ها هیچ اطلاعاتی نداشت ، سفیری را به عنوان اینکه هدایایی را برای شاه می فرستد ، بدان جا فرستاد اما پنهانی به او دستور داد جاسوسی کند.»

 اما همانطور که می بینید در دست سفیر ایرانی یک تیرکمان می بینید که برای من عجیب بود و رفتار مرد سفیدپوش یا همان حاکم حبشه پرخاشگرانه است. در سایت ایرانیکا نوشته شده است که هنگامی که سفیران ایرانی به سمت حبشه می روند حاکم اتیوپی با تیزهوشی متوجه می شود که این هدایای اشرافی چیزی جز حیله نیست و به نیت آنها پی می برد. برای همین یک کمان که نشانه ای برای خانواده سلطنتی ایران بود می فرستد.  کمان نشانه ای برای قدرت بوده است و منظور این بوده است که تنها کسی که بتواند این کمان را بکشد می تواند بر سرزمین حبشه فرمانروایی کند و به آنجا لشکرکشی کند. البته کمبوجیه به دلایل مختلف هیچگاه نتوانست به اتیوپی برسد.

Older Entries

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: