آثار سوزان جیمسون : ترکیبی از مینیاتور ایرانی، زنان برهنه و نمادهای کلاسیک

بیان دیدگاه


پیش نوشت: پس از کش و قوس های فراوان دوباره به همین کلبه ی قدیمی برگشتیم تا قدر عافیت بدانیم. چرا اینطور شد؟ مهم نیست … مهم است؟ شاید مهم باشد. اما فعلا همینجا  دور هم هستیم 🙂

———————————————————————————-

سوزان جیمسون Susan Jamisonهنرمند آمریکایی است که آثاری منحصر به فرد و عجیب دارد. تابلوهای او در واقع غیر قابل درک و سخت است.  او در وبسایت خودش می گوید زمینه  ی کارهای من زنانگی، نمادها به خصوص نمادهای داستان «سفید برفی» و مینیاتور ایرانی است. او به طور مشخص از لفظ «فمینستی» برای کارهای خودش استفاده می کند و چیرگی نمادهای داستان سفید برفی را می پذیرد. او توضیح زیادی در باره آثارش نمی دهد. البته این روش معمول همه ی هنرمندان است. اما با این وجود درک کارهای او سخت است. خیلی سخت..

ما زیبا هستیم

ما زیبا هستیم

در همه ی آثار او زنان برهنه هستند و چشمانی بسته دارند. همچنین در همه ی آثار زنان از گردن به بالا بدون پوست ترسیم شده اند و رگ ها و ماهیچه های آنها آشکار شده است. علت این موضوع با توجه با محوریت زنانه ی تابلوها می تواند تاکیدی بر احساسی بودن زن باشد. زنی که نمی خواهد ببیند و بر پایه آنچه از خواس فکری و شنیدن و دیدن که همگی بالاتر از گردن قرار دارد استفاده کند. بلکه میخواهد حس کند و طبیعی باشد. البته این حس بر خلاف تصور ما ضعیفتر از قدرت تفکر و خرد انسانی نیست. زیرا همانطور که میبینیم بر روی بدن اون که با تمام وجود لمس می کند نقش و نگارهایی صورتی رنگ و زنده شکل گرفته، حیوانات وحشی و خاص را رام و شیفته ی خود کرده البته شمای بیننده را مسحور خود می کند.  پس زمینه ی بدون شکل و اغلب تیره ی کارها حالتی بی نهایت به اثر می بخشد و تضاد رنگهای بدن فروغی فرازمینی به زن می بخشد.

مار سفید همواره نماد نیروی زندگی و انرژی است. مارها در بیشتر فرهنگ ها منبع اولیه زندگی به حساب می آیند  و منشا زندگی هستند. مار دو سر خود نماد باروری و زندگی بخشی است. عنوان تابلو نیز که می گوید » ما » حاکی از همذات پنداری با خصوصیات زنانه ی مار یعنی انرژی بخشی و باروری دارد.

trsut me in

Trust in me

CuriousWalk

Curious Walk

تابلوی دوم البته ترکیبی جالب دارد. جغد که پرنده ای مرموز و نمادین است به معنای بخش عجوزه ی الهه ها محسوب میشد. پیرزن یا عجوزه ای پیر که دست فریبکاران را نیز رو می کرده است. یکی از دلایلی که بشر از جغد می ترسد این است که او ترجیح می دهد در شب پرواز کند. در واقع عنوان تابلو و جغدی که کلمات » به من اعتماد کن» را می آورد یک پارادوکس ذهنی را ایجاد می کند مخصوصا وقتی که در نگاه اول  به نظر می رسد که جغد ماری را شکار کرده و برای زن می آورد. اما دست زن که در اینجا دوباره به حالتی بدون پوست درآمده گویی می خواهد که آن را پس بزند. آمادگی گرفتن شکار جغد را ندارد.  کلمات البته قابل اعتماد نیستند. زیرا که بیشترین جنگ های تاریخ به خاطر کلمات یا بد منتقل شدن مفاهیم بوده اند.  زنان گرچه معروف به استفاده بیشتر از کلمات و حرف زدن هستند اما به آن اعتمادی ندارند و احساس را از ورای پوستشان حس می کنند.

و اما تابلوی آخر که پیاده روی با حیوانات است می بینیم که از تیرگی سر و گردن زن کاسته شده و لبخندی محو دارد. این شاید به دلیل این است که او اکنون با حیوانات است و بیش از پیش با طبیعت رد آمیخته است.  شاهین که خود نماد آزادی، پیروزی و امید است شاید بیش از هرچیزی به زن رضایت خاطر می دهد.

تابلوهای زیاد و نمادین دیگری هم از این هنرمند وجود دارد که آنها را در صفحه فیسبوک قرار خواهم داد.

شام در عمواس ، یا خسی در میقات

14 دیدگاه


پیش نوشت: با سلام دوستان عزیز. امیدوارم که از تغییرات ایجاد شده در وبسایت راضی باشید. این تغییرات در جهت بیشتر شدن امکانات سایت همچنین افزایش سرعت انجام گرفته است. همچنین صفحه فیسبوک سایت هم در اینجا قابل دسترس است و کافی است با بردن نشانگر ماوس روی علامت فیسبوک بروید و آن را لایک کنید. همچنین امکان نظر دادن از طریق حساب فیسبوک، گوگل یا وردپرس نیز فراهم شده است و شما می توانید هنگام نظر دادن روی گزینه مربوطه کلیلک کنید و با حساب کاربری خود نظر دهدید. به امید اینکه این تغییرات باب میل شما باشد و فرآیند نظر دهی را تسهیل کند.

————————————————————————–

شام در عمواس اثر کاراواجو

Artist: Caravaggio (1571-1610)
Medium: Oil and tempera on canvas
Genre: History painting illustrating a Biblical story
Movement: Caravaggism
Location: National Gallery, London.

 تابلوی "شام در عمواس " یا Supper at Emmaus یکی از موضوعات چالشی در میان هنر مسیحیت است.

موضوع این تابلو مربوط به داستانی از انجیل است که در آن دو تن از حواریون بعد از ماجرای تصلیب مسیح، شام خود را با غریبه ای شریک می شوند و در جریان شام متوجه می شوند که فرد غریبه در  واقع عیسی است که دوباره زنده شده است. این باعث ترس و تعجب دو حواری شده است در حالی که صاحب کافه در پشت سر آنها با حالتی عادی به این ماجرا نگاه می کند. در واقع کاراواجو همانند عکاسی عمل کرده است که دقیقا آن لجظه ی شوک دو حواری را برای ما ثبت کرده است و به زمان ما فرستاده است.

از نظر تاریخی در آن دوران زمانی بود که کلیسا با پروتستانیسم می جنگید و از نقاشان و هنرمندان تقاضا داشت تا به هنر مذهبی بپردازند تا بتواند با پیروان خود با زبانی دیگر نیز سخن بگوید. و اما تحلیل اثر:

تابلو بدون شک از بار دراماتیک بالایی برخوردار است و هر عضو تابلو دارای حس و عکس العملی خاص است. همانند آنچه در صحنه های تئاتر دیده می شود. همچنین این تابلو همانند باقی آثار هنرمند در فضایی بسته و تاریک ترسیم شده است. گویی نشان دهنده شرایط تاریک عصر خود است. اما حتی اگر اینطور هم نباشد ، بازی با نور و سایه این توانایی را به داده است  تا بتواند به قدرت روایتگری خود بیافزاید. مثلا  بدون اینکه کسی به ما بگوید ما میتوانیم بفهمیم که محلی که در آن شام سرو می شود محلی روستایی، فقیرانه با آب و هوایی سرد و فضایی دلگیر است که هرچند در آن غذا و خورد و خوراک خوبی پیدا می شود اما در آن شادی نیست.

همچنین فضاسازی تابلو بسیار ماهرانه صورت گرفته. وقتی که دست حواری سمت راست آنچنان باز شده است که گویی تابلو را از داخل آن لمس می کند و حواری سمت چپ اگر صندلی را بیشتر بکشد از تابلو بیرون خواهد افتاد. در کنار اینها ضرف میوه را قرار بدهید که جوری بر لبه میز قرار گرفته که گویی با یک تکان ممکن است بر روی زمین پخش شود و آن زمین در واقع زمین واقعی است که بیننده روی آن قرار گرفته است.

جزییات تابلو

 

اما طبق معمول همه داستان این نیست! در این میان شیطنت هایی از جانب نقاش صورت گرفته که بسیار مکارانه است. به عنوان مثال این تابلو قرار بود به مخاطب دیندار خود اینطور القا کند که حتی می تواند در جریان خلسه ی خود وارد تابلو شود و با عیسی رودررو شود. البته برای مخاطبی که هیچگاه جزئیات برایش مهم نیست و هر چیزی را باور می کند. اما از چشم بیننده یتیز بین چند نکته پنهان نیست. اول از همه صورت زنانه و بدون ریش عیسی است. دومین نکته حالت بی خیال و نگاه عاقل اندر سفیه مهمانخانه دار است که به جریان می نگرد. سوم حالت لباس های کثیف و وضعیت شلخته ی حواریون است که گویی می خواهد بگوید آنها چیزی از آداب اجتماعی نمیدانستند. و چهارم ظرف میوه ای که مربوط به آن فصل نیست. چون که این داستان برای فصل بهار است اما میوه های آن پاییزی است.

مجموع این نکات و حالت بی احترامانه ی مهمانخانه دار که حتی کلاه خود را برای عیسی بر نمی دارد به ما میگوید که باید جور دیگری به تابلو نگاه کرد. پس اگر تا به اینجا با من همراه بوده اید باید بگویم که وقتش رسیده تا به قسمت جالب ماجرا برسیم:

این نشانه ها به ما  میگوید که محتویات میز در واقع حالتی نمادین دارند نه واقعی. سیب که اشکارا در حال فاسد شدن است ما را به یاد اخراج انسان از بهشت می اندازد.. نوری که به جام شراب یا آب تابیده است نشان دهنده ی تولد از باکرگی است. به این معنی که نور از جام میگذرد بدون اینکه بر آن تاثیری بگذارد.  نان هم که مثل همیشه نشانه ی بدن عیسی است. حالت دستان عیسی که نشان دهنده ی نماد قربانی شدن عیسی است که از آن در کلیساها برای تبرک استفاده می کنند. انگور اما در این میان که به شراب تبدیل می شود نماد خون عیسی است.  انار همچنین نماد کلیسا است و البته حالت ماهی مانند سایه ای که تشکیل شده است نماد ماهی عیسی است که در دوران خفقان اولیه برای شناسایی پیروان استفاده می شده است. در این میان اضافه کنید سایه ی مرد بی ایمان که برای عیسی هاله ی تقدس را ساخته است!

حال وقت این است که شما نتیجه بگیرید که این همه نماد که گاهی متضاد به نظر می  رسند در مجموع چه معنایی دارند.  بازگشت عیسی در حالی که سبد میوه ی مقدس در حال سقوط است؟ فریب کاری و ریاکاری از سوی مردمانی که هنوز واقعیت داستان را نمیدانند والبته از طبقات پایین جامعه هستند؟ یا وضعیت بغرنج تاریخ که همیشه همین بوده و خواهد بود؟

منابع:

http://www.telegraph.co.uk/comment/letters/8836892/Religious-symbolism-in-the-art-of-Caravaggio.html

http://www.visual-arts-cork.com/famous-paintings/supper-at-emmaus.htm

http://www.artbible.info/art/large/28.html

http://law-journals-books.vlex.com/vid/visualizing-caravaggio-supper-emmaus-56877861

حوا، آفرودیت، آرش… من ماندم و برهنگی اخلاق

16 دیدگاه


امروز جمعه چهارم آذرماه سال یک هزار و سیصد و نود خورشیدی برابر با بیست و پنج نوامبر سال دوهزار و یازده میلادی از سری داستانهای قرن معروف بیست و یکم است.

مدتها از زمانی که مادرمان حوا گستاخانه مرزها را شکست و سیب سرخ را به آدم زمخت و بی احساس و کسل کننده تقدیم کرد می گذرد. من به عنوان یک مرد می توانم وحشت آدم را وقتی که برای "اولین" بار بدن برهنه ی یک زن را می بیند درک کنم. ترس از ندانستن و تفاوتی که همراه با کنجکاوی و هوس همراه می شود و شرمی که از حضور خدای خود در همان نزدیکی دارد. لابد هنگامی که می فهمد تمنای تصاحب آن را دارد بیشتر وحشت می کند، بیشتر از ترس سرزنش همان خدا، حالا حوایی که ضعیف و ظریف بود و تنها از یک دنده ی بدن او ساخته شده بود این چنین قدرتمند می شود.

سالها می گذرد و فرزندان این آدم در زمین گسترده می شوند. هنوز بعد از چندهزار سال درک بدن زنان برای مردان دشوار است. آخر این چه موجودی  است که اینهمه خونریزی می کند ولی نمی میرد؟ او چه موجودی است که ابرها او را بارور می کنند و انسانهای دیگری می سازد؟ نکند شیاطین را بزاید؟ چه سری در این بدن مرموز است؟

دیری نگذشت که آدم با قدرت بدنی بیشتر و احساس ضعیفتر، قدرتی را که بی اختیار به حوای خود بخشیده بود و او را "جادوگر" ، "پیشگو" ،  و " دانای " قبیله خود می پنداشت را نادرست دانست. اما این بار به فکر برابری نبود بلکه به فکر  تصاحب قدرت بود.

مدتها گذشت تا بار دیگر حوایی در میانه ی تاریخ ظاهر شود که به دنبال برابری باشد.

حوایی به نام آفرودیت ( ونوس). آفرودیت خود را برهنه کرد  و  " نظم جهان را به هم ریخت" . او را الهه عشق و زیبایی نام نهادند البته! او جذابترین زن المپ بود و همه مردان خدایی عاشق او شدند و به دنبالش راه افتادند. او تبدیل به چشمه ی الهام  شعر و ادبیات و نقاشی و هنر شد! البته کسانی هم به او بی احترامی کردند که به نفرین آفرودیت دچار شدند: <> بدترین مصیبت عالم برای یک عاشق چیست جز این؟ در این میان آرتمیس و آتنا سعی کردند شبیه او باشند. خود را برهنه کردند تا مثل او شوند اما فقط به زن بودن خود توهین کردند. در نهایت آفرودیت را به فساد اخلاقی متهم کردند. تهمت تنها سلاح آنها بود. او روز به روز برای مردان ترسناک تر می شد و مردان بزرگ نامیرا نمی توانستند با وجود او با هم متحد شوند، چون هر کدام دل در گرو عشق او داشتند. او قدرت مردان را به سخره گرفته بود. در عین ضعف قدرتمند بود. بعدها آفرودیت به نفرین خودش دچار شد…

روزگار غریبی است نازنین…

مدتها گذشته است از زمانی که آرش کمانگیر " برهنه " شد و به ما گفت : ببینید این بدن برهنه ی مرا، سالم و تندرست هستم و هیچ بیماری ندارم، اما پس از پرتاب تیر جان خواهم داد زیرا که تمام وجود خود را برای پرتاب تیر خواهم داد.

تیر او پرتاب شد و البرز بلند بالا را فتح کرد. " خبرش در همه عالم پیچید" و به راستی که آرش داستان ما خیلی شجاع بود. شجاعت قبول مرگ ، قبول شکست احتمالی، شجاعت قهرمان بودن.

برهنگی همواره ترسناک بوده است چون همیشه نقطه آغاز بهم ریختن نظم موجود است. چون در اسطوه ی قبلی بشر به دنبال فهمیدن نبوده و فقط خواسته نظم بی نظم دنیای خود را حفظ کند…او محکوم به تکرار است. برهنگی لبه ی تیغ است. یک سو شرم و فساد و گستاخی و سوی دیگر مادرمان حوا و دعوت به برابری است.

من سر تعظیم فرود می آورم به شجاعت حوا، آرش و به شجاعت آنکه بی پروا و عاشق به درون جمعیت  " پا برهنه ها *" رفت! 

راستی فرامش کردم بگویم در خط اول… امروز روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بود… در همین روز شاهد عریان ترین خشونت علیه یک زن بودیم.

پ.ن: *اشاره به حمله به زن مصری

تجاوز به اروپا…!

6 دیدگاه


ژوپیتر خدای خدایان را که یادتان هست؟ اوکه زمانی ناجی برادران و خواهران خود شده شده بود  هنگامی که در صحرایی زیبا در حال گشت و گذار بود " اروپای " زیبا و جوان را می بیند و سخت دلباخته اش می شود. طبق معمول  افسانه ها که هیچگاه معشوق به عاشق توجهی ندارد این بار هم با بی توجهی یار روبرو می شود و برای بدست آوردن او خود را به شکل گاوی سپید در می آورد و با فریب دادن اروپا او را سوار کرده و می رباید و به سرزمین اروپای امروزی می رود… جایی که هنوز هم میتوان آنها را دید :

و اما ژوپیتر این خدای قدرتمند که در برابر هوس؟ عشق آنچنان بی تاب می شود که ناچار وظایف خدایی خود را فراموش می کند و به شکل گاوی هوس باز در می آید  تا دخترک را با حیله برباید، پرنسس را به سبک زنانه ( نشستن از یک طرف) سوار خود کرده است و او را از میان جزیره شناکنان خارج می کند در حالی که دوستان پرنسس از درون جزیره او را مشاهده می کنند . در این میان کوپیدها یا کودکان پرنده ای که با تیر عشقشان همیشه ناظر این چنین چالش هایی هستند به نتیجه شیطنت بچه گانه خود که طبق معمول نظم جهان را به هم ریخته با کنجکاوی می نگرند و حتی یکی از آنها از یک ماهی برای سواری در آب بهره گرفته است.

و اما تیشان (تیتان) که با سابقه ی ترسیم تجاوزهای مشکوک!  همیشه بیننده را معذب میکند و او نمی تواند مصممانه بگوید که زن و مرد در چه احساسی هستند. عناصر تابلو دایره وار می رقصند و موجی که از سمت جزیره با تک ضرب کوچک دخترکان (نیمف ها) در سمت چپ تابلو شروع می شود شبیه به موجی به کوپیدها و سپس به زن و گاو می رسد. زن که به سختی تعادل خود را حفظ کرده و این بی تعادلی ناخودآگاه پوشش او را به کنار زده است تا شهوت گاو را بیشتر کند و در نقطه آخر این دایره به چشمان گاو می رسیم، چشمان ژوپیتر که به ما زل زده است و ناگهان چرخه از حرکت می ایستد… نگاهی آزاد دهنده است که بیننده را دو دل می کند که با او همدردی کند یا او را سرزنش… نگاه گربه ای که جوجه ای را شکار کرده!

و اما نماد گاو  که نماد باروری و  حاصلخیزی زمین هستند و  طبیعت بدون گاو همواره خشک خواهد ماند… شاخ گاو که شبیه به هلال ماه است و نمایش دهنده ابرهای باران زا و گرماست و در نهیات اولین گاو-مرد تاریخ در بسیاری از اسطوره ها حضور داشته است…شبیه به کیومرث که اولین گاومرد تاریخ ایران باستان است و  کارکردی مشابه ژوپیتر داشته است. نماد ماهی به همراه نماد برهنگی هر دو میتواند به دو معنی به کار برود. ماهی همانطور که یکی از نمادهای شیاطین است نماد رستگاری هم است. در این میان گردش نمادهای ماهی و گاو که ما را به یاد زودیاک می اندازد که البته بی این دو ماه زودیاک یک ماه دیگر هم باید حضور داشته باشد که همان  گوسفند است یا نماد شهوترانی… آیا اروپا در اینجا  قصد شهوترانی هم داشته است؟ اگر داشته است چه باک؟!

آنچه عجیب است تکرار هر روزه تاریخ اسطوره هاست. بی شک نیکان ما قدرت درک بیشتر از دنیای اراف داشته اند که چنین اسطوره هایی خلق کرده اند که نمونه های آن را هر روزه در دنیای امروز می بینیم. خدایانی که اینچنین زندگی کردند و بشر را اینچنین نیز تربیت کردند. شاید وقت آن رسیده است که اسطوره های جدیدی بیافرینیم.

منابع :

http://www.themasterpiececards.com/

Stephen J. Campbell, "Europa," in Eye of the Beholder, edited by Alan Chong et al. (Boston: ISGM and Beacon Press, 2003): 103-107.

 

بررسی تعدادی از نقاشی های مربوط به پیامبر مسلمانان که در طول تاریخ ترسیم شده و بررسی نمادین آنها

11 دیدگاه


همانطور که می دانید در این وبسایت تا بحال نقاشی های زیادی از ادیان مختلف قرار داده ایم و با هم بررسی کرده ایم اما همیشه نقاشی هایی که مربوط به دین اسلام باشد کمتر بوده است که گاهی باعث دلخوری دوستان شده است. البته در جواب دلخوری دوستان همیشه گفته ام که ما اینجا بر اساس مذهب یا دین تابلوها را بررسی نمیکنیم که فرضا بیشتر تابلوها مربوط به مسیحیت می شود بلکه صرفا این موضوع مربوط به بیشتر بودن تابلوهای با موضوع مسیحی است، از طرف دیگر به دلیل محدودیت های مربوط به رسم نقاشی در اسلام طبیعتا تعداد آثار بسیار محدود و یا فاقد ارزش هنری است و تنها جنبه تاریخی دارد. با این حال در این یادداشت می خواهم تعدادی از تابلوهای با ارزش را با هم بررسی کنیم.نکته جالب این است که بیشتر این آثار هم اکنون در اسکاتلند نگه داری می شوند.

.یکی از غنی ترین منابع نقاشی مربوط به پیامبر مسلمانان که تقریبا از تمام دوره های زندگی پیامبر مسلمانان تصویر گذاشته است کتاب "جامع التواریخ" است.جامع التواریخ یا تاریخ رشیدی از آثار ارزشمند و کهن تاریخی به زبان فارسی درباره تاریخ، اسطوره‌ها، باورها و فرهنگ قبایل ترک و مغول و همچنین تاریخ پیامبران از آدم تا محمد پیامبر اسلام، تاریخ ایران تا پایان دوره ساسانیان و سایر اقوام است که توسط رشیدالدین فضل‌الله همدانی سیاستمدار و تاریخ‌نگار ایرانی در اواخر سده هفتم خورشیدی/اوایل سده ۸ قمری و سده ۱۴ م. نگاشته شده است.

 

تصویر اول مربوط به اولین سفر محمد به همراه عمویش ابوطالب به شام است که در دوران نوجوانی او رخ داد. البته در این سفر اختلاف هایی وجود دارد ولی تصویر بالا که نشان دهنده این تصویر است بحیرای ترسا را نشان می دهد که در حال صحبت کردن با محمد نوجوان است. کسانی که می خواهند مطلب را به صورت کامل بخوانند میتوانند به اینجا مراجعه کنند ولی به صورت خاصه به اینصورت است که هنگامی که کاروان قریش به صومعه مسیحیان می رسند بحیرا که به کمک کتابی که داشته از علوم اینده با خبر بوده است با توجه به تکه ابری که بالای سر کاروان بوده، متوجه می شود که پیامبر مسلمانان درون این کاروان است پس به سمت او می آید و از او سوالاتی می پرسد که همه آن را جواب می گیرد و در همانجا پیامبری او را پیشگویی می کند. 

همانطور که میبینید ابری در بالای سر وجود دارد که اشاره به همان تکه ابر داستان است با این تفاوت که فرشته ای از آسمان به نظر می رسد دانش و علم را به او می دهد تا بتواند سوالات را پاسخ بگوید. نکته جالب توجه دیگر در این تصویر واضح بودن ترکیب عددی تابلو است . از عدد یک که خود محمد باشد شروع کنید به عدد دو راهب در گوشه راست و 3 راهب در روبروی پیامبر و 4 کیسه گندم متحد الشکل و پنج شتر و الخ. عدد 4 یا 6 در این ترتیب گم شده است است به این معنی که اگر فرض کنیم کیسه ها را به عنوان نماد عدد 4 در نظر بگیریم آنگاه عدد 6 حذف می شود و بالعکس. عدد 4 عددی نماینده زنانگی و عدد 6 عددی مقدس در دین یهود است که با توجه به سابقه یهودی بودن نقاش می تواند نشان از شیطنت او باشد.

تصویر بالا همانطور که می دانید مربوط به معراج پیامبر مسلمین است و طبق روایات اسلامی جرئیل و میکائیل و اسرافیل براق را برای ایشان می آورند تا سوار بر اسب بالدار به معرج بروند. در مورد کتابی که در دست براق است در حقیقت چیزی در روایات اسلامی پیدا نکردم اما بعید نیست قرآن باشد. همانطور که می بینید براق به صورت یک زن ترسیم شده است و در دست یکی از فرشتگان نیز ظرفی وجود دارد که در آن احتمالا شربت یا سوپی باید موجود باشد.. این دو نکته می تواند از شیطنت های دیگر نقاش و یا اشاره به نمادین بودن این سفر داشته باشد. نکته بسیار ظریف و عجیب در این تابلو این است که به جای هاله های مقدسی که معمولا در این نوع نقاشی ها دیده می شود با " تاج" رو برو هستیم مخصوصا براق که حتی لباسی شبیه به زنان حرمسرای شاهی و تاجی ملکه وارانه بر تن دارد و اسب بال ندارد. برای من شخصا وضعیت شاهنشاهی آن دوران ایران در مقابل اعراب و استفاده اعراب از ایران را به خاطر می آورد.

تصویر بالا مربوط به تماشای بهشت به همراه جبرییل که در بالا سمت چپ می بینید می باشد.در تصویر غلمان و حوری ها را می بینید که در حال گشت و گذار در بهشت هستند اما جالب اینجاست که در حالی که پیامبر خود سوار بر اسب است وسیله نقلیه مرسوم در بهشت شتر است. باز هم در این تابلو هاله نور نشان دهنده ی وضعیت خاص آن دوران است. معمولا هاله نور به صورت دایره ترسیم می شود که این موضوع در همه فرهنگ ها تقریبا همه گیر است اما در اینجا به صورت هاله ای شبیه به آتش تصویر شده ایت که میتواند به علت تقدس آتش در میان ایرانیان باشد و نمادهایی که از دین زرتشت به دین اسلام راه پیدا کرده است. قبلا هم در این یاددشت به شباهت هایی چند در این زمینه اشاره کرده بودم.

 

Older Entries

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: