«ترسیم یک سلف-پرتره» روایتگر هنر زنانگی- فمینیستی

3 دیدگاه


آرتمیزیا جنتیلسکی شاید نقاش معروفی نباشد ولی نقاش مهمی است  از آن جهت که برگ مهمی از تاریخ زنان چه در عرصه هنر و چه در عرصه فمینیسم (البته به عقیده شخصی من) به حساب می‌آید.

دوره رنسانس اروپا هر چند که منشأ پیشرفت‌های زیادی در سبک زندگی بشری بود اما اگر منصف باشیم تأثیر واقعی و محسوس بر روی زندگی زنان نداشت. با این وجود زنانی  مثل آرتمیزیا وجود داشتند که به حق افق دید بسیار گسترده‌ای داشتند. زندگی عشقی پیچیده‌ی او در دوره جوانی و تجاوزی که به او شد، تأثیری بر او گذاشت که می‌توان اثر آن را بر روی آثارش دید. علت علاقه‌ی او به سرگذشت جودیث (که قبلاً درباره‌ی او هم مطلب نوشته‌شده) نیز ناشی از همین موضوع است.  دومین اثر عمیق بر زندگی هنری او از کاراواجو بود که می‌توان آن را تلاشی هوشمندانه جهت اثبات خود دانست از آن جهت که با توجه به تفکر حاکم در آن دوره که زنان را ناتوان از انجام کارهایی در سطح درجه یک مثل کارهای کاراواجو می‌دانستند، او با تسلطی بی‌نظیر مهارت خود را به رخ می‌کشید تا بتواند فکرهای درونی خود را برای افراد بیشتری به نمایش بگذارد.

در این یادداشت می خواهم تابلوی  «سلف_پرتره‌ی ترسیم یک نقاشی » را باهم به بحث بنشینیم.

 

 

Self-portrait as the Allegory of Painting by Artemisia Gentileschi-  (La Pittura), 1638-39

Self-portrait as the Allegory of Painting by Artemisia Gentileschi- (La Pittura), 1638-39

(ca. 1630, oil on canvas, 96.5cm by
73.7cm, The Royal Collection,
Kensington Palace, London)

تابلو خود نقاش را در حال ترسیم کردن نقاشی نشان می‌دهد.  متاثر از کارهای کارواجو، جلتینسکی هم از نورپردازی شدی استفاده کرده است. نور از سمت چپ تابیده می‌شود و به روی صورت و دست نقاش تابیده می‌شود. باقی جاهای تابلو تقریباً تاریک است اما با جزئیاتی دقیق ترسیم شده است. لباسی که بر تن نقاش است یک لباس کار نیست، بلکه لباسی است کاملاً مرتب و شاید کمی هم اشرافی با گردنبندی زیبا که در تضاد با دستانی است که در اثر کار کثیف شده است. البته به نظر می‌رسد پارچه‌ی ارغوانی رنگ برای جلوگیری از لکه‌های رنگ استفاده می‌شود. سایه پردازی و جزئیات صورت دست‌کمی از یک عکس ندارد!

 

اما چرا من این را یک اثر فمینیستی خوب می‌دانم؟  به چند دلیل. اول اینکه این تابلو درست است که یک سلف _ پرتره است اما همزمان » شغل » نقاش را هم مشخص کرده است. این موضوع از آن جهت جسورانه است که در آن تاریخ فقط افرادی که مهم بودند پرتره داشتند و » سلف _ پرتره» ها   هم توسط نقاشانی معروف ترسیم می‌شد که به خودشان و شهرتشان مطمئن بودند. حال در این میان زنی گمنام در عرصه‌ای که به ندرت در آن زن‌ها فعالیت می‌کنند اظهار وجود کرده است. حال از بخش شجاعانه کار که بگذریم، نوع ترسیم  » زن» در این اثر است. در واقع بر خلاف فمینسیت های امروزی که در واقع به دنبال » نفی» خود و زن بودند هستند تا حقوق برابری زنان ( این البته از رفتارهای آن‌ها که تلاش می‌کنند شبیه مردان شوند مشخص است) ، آرتمیزیا یک زن با لباس‌های زنانه‌ی معمول و شبیه به هر زن دیگری در آن دوران ترسیم کرده است. زنی با تمام ویژگی‌های زنانه‌ی خودش. همچنین با وجود زاویه خاص بدن، ماهرانه ویژگی‌های جنسی زن کمرنگ شده است، یعنی نه خبری از سینه‌های جذاب زنانه است و نه خبری از گیسوی افشان و پریشان و نه خبری از چشمان سوزان. بیشتر شبیه به زنی که در حال کار خانه‌داری است اما به جای خانه‌داری ، نقاشی می‌کند.

 

بالاتر اشاره کردم که استفاده‌ی او از سبک و روش کاراواجو شاید روشی هوشمندانه بود. این موضوع بی‌شباهت به داستان جودیث نیست که برای نفوذ به قلعه و غلبه بر سردار مرد از «شهرت» استفاده کرد . شهرت جودیث هر چند زیبایی بی‌مثال خود در  میان «مردان» بود تا بتواند با کمک آن بر مردان پیروز شود، اما  در اینجا آرتمیزیا از شهرت کاراواجو استفاده می‌کند تا بتواند در قلعه فعالیت‌های اجتماعی مردان نفوذ کند. این موضوع از آن جهت مهم است که  » مهم شدن» و قدرت یافتن زنی که به عنوان » جنس دوم » به حساب می آمده ( و هنوز هم در خیلی از جاهای نزدیک خودمان به حساب می‌آید) باعث می‌شود که به راحتی مورد تجاوز و آزار قرار نگیرد. نه به این جهت که قدرتی مردانه دارد ، بلکه از آن جهت که شخصیتی گیرا و باارزش دارد.

 

 

 

 

 

پ.ن:

کسانی که مایل به اطلاعات بیشتر و مقاله ای درباره این تابلو هستند می توانند این مقاله انگلیسی را بخوانند.

https://ritdml.rit.edu/bitstream/handle/1850/6095/MLesterKearse2007.pdf?sequence=1

شام در عمواس ، یا خسی در میقات

14 دیدگاه


پیش نوشت: با سلام دوستان عزیز. امیدوارم که از تغییرات ایجاد شده در وبسایت راضی باشید. این تغییرات در جهت بیشتر شدن امکانات سایت همچنین افزایش سرعت انجام گرفته است. همچنین صفحه فیسبوک سایت هم در اینجا قابل دسترس است و کافی است با بردن نشانگر ماوس روی علامت فیسبوک بروید و آن را لایک کنید. همچنین امکان نظر دادن از طریق حساب فیسبوک، گوگل یا وردپرس نیز فراهم شده است و شما می توانید هنگام نظر دادن روی گزینه مربوطه کلیلک کنید و با حساب کاربری خود نظر دهدید. به امید اینکه این تغییرات باب میل شما باشد و فرآیند نظر دهی را تسهیل کند.

————————————————————————–

شام در عمواس اثر کاراواجو

Artist: Caravaggio (1571-1610)
Medium: Oil and tempera on canvas
Genre: History painting illustrating a Biblical story
Movement: Caravaggism
Location: National Gallery, London.

 تابلوی "شام در عمواس " یا Supper at Emmaus یکی از موضوعات چالشی در میان هنر مسیحیت است.

موضوع این تابلو مربوط به داستانی از انجیل است که در آن دو تن از حواریون بعد از ماجرای تصلیب مسیح، شام خود را با غریبه ای شریک می شوند و در جریان شام متوجه می شوند که فرد غریبه در  واقع عیسی است که دوباره زنده شده است. این باعث ترس و تعجب دو حواری شده است در حالی که صاحب کافه در پشت سر آنها با حالتی عادی به این ماجرا نگاه می کند. در واقع کاراواجو همانند عکاسی عمل کرده است که دقیقا آن لجظه ی شوک دو حواری را برای ما ثبت کرده است و به زمان ما فرستاده است.

از نظر تاریخی در آن دوران زمانی بود که کلیسا با پروتستانیسم می جنگید و از نقاشان و هنرمندان تقاضا داشت تا به هنر مذهبی بپردازند تا بتواند با پیروان خود با زبانی دیگر نیز سخن بگوید. و اما تحلیل اثر:

تابلو بدون شک از بار دراماتیک بالایی برخوردار است و هر عضو تابلو دارای حس و عکس العملی خاص است. همانند آنچه در صحنه های تئاتر دیده می شود. همچنین این تابلو همانند باقی آثار هنرمند در فضایی بسته و تاریک ترسیم شده است. گویی نشان دهنده شرایط تاریک عصر خود است. اما حتی اگر اینطور هم نباشد ، بازی با نور و سایه این توانایی را به داده است  تا بتواند به قدرت روایتگری خود بیافزاید. مثلا  بدون اینکه کسی به ما بگوید ما میتوانیم بفهمیم که محلی که در آن شام سرو می شود محلی روستایی، فقیرانه با آب و هوایی سرد و فضایی دلگیر است که هرچند در آن غذا و خورد و خوراک خوبی پیدا می شود اما در آن شادی نیست.

همچنین فضاسازی تابلو بسیار ماهرانه صورت گرفته. وقتی که دست حواری سمت راست آنچنان باز شده است که گویی تابلو را از داخل آن لمس می کند و حواری سمت چپ اگر صندلی را بیشتر بکشد از تابلو بیرون خواهد افتاد. در کنار اینها ضرف میوه را قرار بدهید که جوری بر لبه میز قرار گرفته که گویی با یک تکان ممکن است بر روی زمین پخش شود و آن زمین در واقع زمین واقعی است که بیننده روی آن قرار گرفته است.

جزییات تابلو

 

اما طبق معمول همه داستان این نیست! در این میان شیطنت هایی از جانب نقاش صورت گرفته که بسیار مکارانه است. به عنوان مثال این تابلو قرار بود به مخاطب دیندار خود اینطور القا کند که حتی می تواند در جریان خلسه ی خود وارد تابلو شود و با عیسی رودررو شود. البته برای مخاطبی که هیچگاه جزئیات برایش مهم نیست و هر چیزی را باور می کند. اما از چشم بیننده یتیز بین چند نکته پنهان نیست. اول از همه صورت زنانه و بدون ریش عیسی است. دومین نکته حالت بی خیال و نگاه عاقل اندر سفیه مهمانخانه دار است که به جریان می نگرد. سوم حالت لباس های کثیف و وضعیت شلخته ی حواریون است که گویی می خواهد بگوید آنها چیزی از آداب اجتماعی نمیدانستند. و چهارم ظرف میوه ای که مربوط به آن فصل نیست. چون که این داستان برای فصل بهار است اما میوه های آن پاییزی است.

مجموع این نکات و حالت بی احترامانه ی مهمانخانه دار که حتی کلاه خود را برای عیسی بر نمی دارد به ما میگوید که باید جور دیگری به تابلو نگاه کرد. پس اگر تا به اینجا با من همراه بوده اید باید بگویم که وقتش رسیده تا به قسمت جالب ماجرا برسیم:

این نشانه ها به ما  میگوید که محتویات میز در واقع حالتی نمادین دارند نه واقعی. سیب که اشکارا در حال فاسد شدن است ما را به یاد اخراج انسان از بهشت می اندازد.. نوری که به جام شراب یا آب تابیده است نشان دهنده ی تولد از باکرگی است. به این معنی که نور از جام میگذرد بدون اینکه بر آن تاثیری بگذارد.  نان هم که مثل همیشه نشانه ی بدن عیسی است. حالت دستان عیسی که نشان دهنده ی نماد قربانی شدن عیسی است که از آن در کلیساها برای تبرک استفاده می کنند. انگور اما در این میان که به شراب تبدیل می شود نماد خون عیسی است.  انار همچنین نماد کلیسا است و البته حالت ماهی مانند سایه ای که تشکیل شده است نماد ماهی عیسی است که در دوران خفقان اولیه برای شناسایی پیروان استفاده می شده است. در این میان اضافه کنید سایه ی مرد بی ایمان که برای عیسی هاله ی تقدس را ساخته است!

حال وقت این است که شما نتیجه بگیرید که این همه نماد که گاهی متضاد به نظر می  رسند در مجموع چه معنایی دارند.  بازگشت عیسی در حالی که سبد میوه ی مقدس در حال سقوط است؟ فریب کاری و ریاکاری از سوی مردمانی که هنوز واقعیت داستان را نمیدانند والبته از طبقات پایین جامعه هستند؟ یا وضعیت بغرنج تاریخ که همیشه همین بوده و خواهد بود؟

منابع:

http://www.telegraph.co.uk/comment/letters/8836892/Religious-symbolism-in-the-art-of-Caravaggio.html

http://www.visual-arts-cork.com/famous-paintings/supper-at-emmaus.htm

http://www.artbible.info/art/large/28.html

http://law-journals-books.vlex.com/vid/visualizing-caravaggio-supper-emmaus-56877861

تحلیل و بررسی تابلوی » کافه شب » اثر ونگوگ

5 دیدگاه


امروز داشتم طبق معمول تابلوها را نگاه می کردم که باز هم رسیدم به همین تابلوی «کافه شب» ونگوگ. خواستم چیزی درباره آن بنویسم و به نظرم آمد که بهتر است قبل از نوشتن جستجویی هم بکنم تا از تکرار مکررات جلوگیری بشود و دیدم که 4 سال قبل درباره این تابلو نوشته بودم!  به راستی که پاک فراموشم شده بود.  اما آنچه باعث شد باز هم این تابلو نظر من را به خود جلب کند حس انسانی بسیار ثوی درون تابلو بود. وقتی که از یک » حس انسانی » صحبت می کنم منظورم انجام کار های شرافتمندانه یا خوب  بودن نیست، بلکه از قدرت درک بسیار بالای یک فرد از » انسان » صحبت می کنم.  درکی که اغلب آدمیان به ندرت به آن می رسند. به همین دلیل به مطلب قدیمی چند خطی اضافه کردم و غلط های آن را هم اصلاح کردم تا بلکه شما هم از حس این تابلو دوباره لذت ببرید.

ونگوگ به برادرش  » تئو »  9 سپتامبر 1888 اینگونه می نویسد :

تئوی عزیز :

امروز میخواهم نقاشی فضای داخلی کافه ای که در آن زندگی می کنم را ترسیم کنم.کافه ای که با چراغ گازی در طول شب روشن می ماند. اسمش  » کافه شب» است و تمام شب باز است برای پناه دادن به ولگردهای شب، آنهایی که پول پرداخت اتاق را ندارند، یا آنقدر مست هستند که همینجا خوابشان می برد.



Oil on canvas 70.0 x 89.0 cm. Arles: 5-8 September 1888 F 463, JH 1575 New Haven, Conn.: Yale University Art Galler Vincent Van Gogh The Night Café

 

   شاید به نظر خیلی ها این تابلو ارزش نگاه دوباره را نداشته باشد، تابلویی با رنگ های جیغ و متضاد که در نگاه اول به نظر می رسد جزییات کمی را ترسیم کرده و فقط به کلیات پرداخته است. تابلو نگاهی سهل و ممتنع را می طلبد تا بتوان جزئیات پرتوهای چراغ گازی، پنج فرد حاضر در کافه، که سه تای آن ها مست و خواب هستند و یکی هم با معشوقه اش در ساعت 12:10 نیمه شب از دنیا و مافیها جداست.  و البته نفر ششم که صاحب کافه ای است که به شما زل زده است، شمایی که در خلسه یک نگاه مات ، یک رویای در بیداری، فرو رفته اید و فضای وهم آلود کافه در واقع همان چیزی است که شما در ذهن خود از واقعیت موجود دارید.

 نقاشی  عمق عجیبی دارد و گویی شما می توانید هم اکنون وارد آن شوید… حس سرگیجه را در ذهن انسان فعال می کند. ون گوگ اعتقادش این است که << شب همیشه رنگین تر و زنده تر از روز بوده است>> . اما حقیقت این است که این تابلو یک مشکلی دارد تا آنجایی که خود نقاش در نامه ای که یک روز بعد از اتمام تابلو به برادرش می نویسد، می گوید :

تئو! در تابلوی  خودم سعی کردم تا نشان بدهم در این این کافه یک نفر می تواند خودش را نابود کند، دیوانه شود و یا مرتکب جنایتی بشود. بنابراین من تلاش کردم تا قدرت «تاریکی» را به کمک تضاد موضوع در رنگ ها نشان بدهم.

این تابلو به جنبه های پست بشریت اشاره می کند. با در نظر گرفتن فضاهای زیبا و عاشقانه ای که در دیگر اثر » هم موضوع » ونگوگ می بینیم تضادی غیر قابل انکار بین این و آن دیده می شود. گزاره بالا به این معنی است که یک کافه همانقدر که می تواند  محل دوستی، عشق و یا تبادل افکار باشد به همان شدت می تواند محل وقت کشی، بطالت و بیهودگی باشد، چیزی که از آن به عنوان بدترین جنبه های بشریت یاد می کنند چرا که انسانی که هدف و برنامه نداشته باشد به سمت آزار همنوع خود یا دیگر جانداران می رود. بی نظمی در ذهن انسان میتواند منجر به شکست روحی او و یا افسردگی اش شود.

ون گوگ خود اضافه می کند:  اینکه چطور تضاد رنگ سبز و قرمز می تواند چنین باشد هنوز بر من نامعلوم است اما شاید سبز در بالا که میتواند نمادی از روح متعالی انسان باشد بوسیله نواری به رنگ خون از انسان های پایین جدا شده است… انسان هایی که حتی نمی توانند سربالا ببرند تا سقف را ببینند و کافه چی که همچون شیطانی آنجا ایستاده است تا مردمان از ترس پاسخ دادن به سوالات احتمالی او ترجیح بدهند کماکان سر در گریبان داشته باشند .

در این میان نمیتوان به ساعت دیواری توجهی نشان نداد که زمانی گذشته از نیمه شب را نشان می دهد…ساعتی که ارتباط بین  » شرایط انسانی » و » احساسات انسانی » به اوج خود می رسد… 

منابع:

http://painting-analysis.blogspot.com/2011/02/vincent-van-gogh-night-cafe-painting.html

http://ezinearticles.com/?Analysis-of-The-Night-Cafe—Vincent-van-Gogh&id=305562

http://www.vggallery.com/painting/p_0463.htm

تصاویری از فرش ایرانی که زینت بخش آثار نقاشانی چون ربنس ، ورمیر، رامبرانت بوده است

12 دیدگاه


مدتی پیش در جریان وبگردی های روزانه به طور اتفاقی متوجه فرشی در یکی از تابلوهای  کلاسیک شدم که کاملا مشخص بود که به فرشهای ایرانی بسیار شبیه است. از روی کنجکاوی جستجویی انجام دادم و متوجه شدم که فرش ایرانی ردپای پر رنگی از خود در آثار نقاشان اروپایی به جای گذاشته است. چکیده ی تحقیقات خود را به همراه منابع مورد استفاده قرار گرفته در پی می آورم.

پرفسور پوپ به هم اکنون در مقبره ای در نقش جهان اصفهان آرام گرفته است به درستی گفته است :

قالی‌های عالی ایران را شعرا مدح گفته و سیاحان تمجید و تعریف کرده‌اند، سلاطین کشورها بر آن حسد برده و کشورهای دیگر از آن تقلید کرده‌اند

آنچه در بررسی تابلوها جالب توجه است ، این است که بیشتر نقاشان از جمله ورمیر که قبلا در اینجا اثر بانویی با گوشواره مروارید را بررسی کردیم، چندین مرتبه از فرش ایرانی برای تابلوهای خود استفاده کرده اند

در اثر بالا که متعلق به " ورمیر " است همانطور که می بینید قالی با طرح ایرانی بر روی میز خودنمایی می کند.. در ادامه مقاله چند نمونه دیگر از این نقاشی ها را می آورم و به اختصار به مفهوم نمادین فرشهای ایرانی و نیز چگونگی راه یافتن آن به نقاشی های اروپایی اشاره می کنم:

اگر بخواهیم به طور دقیق بگوییم که از چه زمانی فرش ایرانی به هنر اروپا راه پیدا کرد باید بگوییم این مهم بعد از قرن 16 میلادی اتفاق افتاده است. هر چند قبل از آن میتوان نمونه هایی از فرشهایی با طرح های شرقی را در آثار مختلف پیدا کرد ولی امکان اثبات اینکه طرح مورد نظر حتما ایرانی است کمی دشوار است، بالاخص  برای من که هیچ اشرافی روی طرح های آن ندارم، اما در واقع بعد از قدرت گرفتن امپراتوری صفوی و تلاش این دولت برای صادر کردن محصولات لوکس ایرانی به اروپا، رفته رفته فرش های ایرانی محبوبیت فراوانی پیدا کردند وبه یکی از نمادهای اشرافیت خانواده های اروپایی تبدیل شدند. اگر به سیر نقاشی های دقیق بشویم خواهیم دید که در قرن 17 میلادی ترسیم تابلوهایی با  زینت فرش های ایرانی بسیار پرطرفدار بوده است خاصه اینکه فرش ایرانی مفهوم نمادین قوی و خاص خود را دارد.

از طرفی در آن دوره تاریخی پرتغال و هلند حضوری پر رنگ و قوی در تنگه هرمز و خلیج پارس داشتند و این موضوع به طور خاص اثری قابل توجه روی آثار نقاشان هلندی گذاشته است.آنطور که از شواهد امر بر می اید  فرشهایی که گل گلی و با طرح طبیعت بودند بسیار مورد توجه قرار گرفتند . در آن دوره معمولا گل هایی ریز و درشت به همراه درخت برگ انگور ( مو) اساس این طرح ها را شکل می داد.

آنچه مشخص است سوای اینکه نقاش با انتخاب طرحی مخصوص از یک طرح فرش میتوانسته فضای تابلو را به سمت دلخواه خود بکشد ، نمادهایی را هم مد نظر داشته.به عبارت دیگر میتوان گفت مثلا طرحی که برای یک دیدار عاشقانه به کار رفته است با طرحی که برای یک خانواده اشرافی به کار میرود کاملا متمایز است.

حالا بد نیست کمی به مفاهیم نمادشناسانه بپردازیم. بدین منظور از دو سایت کمک گرفته ام که هر دو سایت را در قسمت منابع آورده ام :

1) مجله ی دستها و نقشها، شماره ی اول،بهار 1371،فرش ایران،نقش مواج و زیبای هنر بر بستر پر تب و تاب کار،تولید و زندگی 2) ) مجله ی فرش ،نماد در قالی (2)،شماره ی 19،ص 80

و راز و رمز کثرت عالم وجود بوده است؛واز دل قصص بشر بر می آید و به عنوان نقش مقدسی در مجموعه ی 
هنر اسلامی و نشانی از شجره ی طیبه یا همچون درخت کیهانی،مظهر هماهنگی اجزای سماوی است .همچنین نشانی از سیر روح انسان در مراتب سلوک به عوالم قدس است.مفردات ختایی چون برگ ،ساقه و غنچه ،با وجود گل معنی می یابند و جملگی نشان و اشاره ای از گل هستند.

2((آرایه ها و نقوش ختایی،امیر هوشنگ آقامیری،ص 116،1379 )

گل در کنار اسلیمی ها و بند های آن،گاه چون غنچه ،فروبسته و پنهان و گاهی شکفته و عیان می گردد. گل همزاد نور است و سالکی که در این طریق نور است می تواند همدم گل شود.گل رو در روی خورشید و ماه می گشاید و نشان از نور دارد.از این رو به هنگام شکفتن روایت نور می کند و بر زمینه ی لاجوردی ،همچون ستاره هایی درخشان می درخشند.قاعده ی گل نیز همچون ماه و خورشید بر «دایره»است. شکل مقدسی که کمال اشکال است،گویی هر جا که روایت نور می شود ،در ظرفی دایره وار چون خورشید و ماه منتهی می گردد.

به جز آن برداشتی که نمادشناسان اروپایی از این موضوع داشتند به صورت زیر است:

1)فرش نماد موفقیت بازرگان ایرانی بوده است به این معنی که هر بازرگانی با داشتن فرشی گرانبهاتر در خانه خود هم نشان میداده است که هنردوست است و هم اینکه ثروتمند است.

2)فرش نمادی برای شرفیابی به امپراتور بوده است به این معنی که در دربار ایران کسانی که با شاه کار داشتند و باید صحبت میکردند بر روی فرشهایی که در حضور شاه قرار داشت صحبت می کردند.

3) در فرشهایی که در مکان های مذهبی استفاده می شده است فضایی روحانی حاکم بوده است

 

منابع :

http://www.cafedexign.com/showthread.php?t=9733

http://www.gostareshonline.com/report/91184-2011-09-19-11-02-07.html

http://www.dilmaghani.com/blog/large-rugs-carpets-oversized/

http://tea-and-carpets.blogspot.com/2010/08/safavid-floral-and-polonaise-carpets.html

http://en.wikipedia.org/wiki/Oriental_carpets_in_Renaissance_painting

 

تابلویی از داوینچی که در آن دخترکی باکره طعمه ای است برای شکار اسب شاخدار

9 دیدگاه


مطلبی به دست من رسیده بود از طرف یکی از دوستان در دانشگاه آکسفورد که مجموعه ای از چندین اثر داوینچی را که در موزه آشمولن آن دانشگاه نگه داری می شود را برایم ارسال کرده بود. متاسفانه به دلیل اینکه نمایش این تابلوها فقط در شرایط خاص و فقط به علاقمندانی که درخواست می کنند انجام می شود ، لذا استفاده از عکس های گرفته شده توسط ایشان امکان پذیر نیست زیرا این دوست عزیز فرمی پر کرده اند که طی آن متعهد شده اند عکس ها را در فضای عمومی منتشر نکنند اما نکات بسیار جالبی داشت که می شود آنها را با شما در میان گذاشت.

به طور کلی 5 اثر از داوینجی در این موزه نگهداری می شود ابتدا به اثر " باکره و اسب تک شاخ " می پردازیم.

این عکس البته از این وبلاگ کپی شده است. در این عکس شما دخترکی جوان و ظریف و جذاب را می بینید که با دست خود به اسب تک شاخی اشاره می کند که به اون نزدیک می شود. قبل از شروع بررسی شخصی بهتر است ترجمه دستخطی که داوینچی شخصا در پای این تقاشی خود آورده است را بیاورم:

تک شاخ به دلیل زیاده روی و عدم توانایی خود در کنترل کردن خودش ، به سمت دخترک می آید و طبیعت خود و خوی وحشیگری خود را فراموش می کند و بر روی پای باکره می خوابد ، آنگاه شکارچی او را شکار می کند 

داستان از این قرار است که در دوران قدیم طبق اسطوره ها شکار اسب تکشاخ تنها به کمک طعمه قرار دادن دختران باکره امکان پذیر بود زیرا این اسب ها فقط توسط این دوشیزگان رام می شدند. این تابلو در ابتدا بخشی از یک تابلوی بزرگتر بوده است که بعدا با کمک کادری نامنظم مستقل شده است. به طور مشخص دست چپ و پای چپ دخترک هنوز کامل نشده است و چیزی که برای من غیر قابل درک است این است که اسب به کمک افساری در دست دخترک نگه داشته شده است که دراینصورت معنی طعمه بودن از بین می رود.

بر طبق فولکلور دوران قرون وسطی اروپا ، اسب تک شاخ نماد تقدس و ترس از دست دادن باکرگی است.یونگ، می‌نویسد: اسب تک شاخ، هم نمادی از  روح،  روح القدس، است و هم به نظر برخی از اندیشمندان همان سویه‌ی "شرّ آدمی" است: «اصلا حیوانی است هیولایی و افسانه‌ای که در وجود خود تضاد درونی، نوعی اضداد ( Complexio oppositorurn ) را نیز تشکیل می‌دهد و به همین دلیل، مظهر مناسب هیولای نر ـ ماده‌ی کیمیاگری است.»

در همان وبسایت در ادامه می خوانیم :اسب تک شاخ، نیز آمیزه‌ای از دو نیروی خیر و شر، سویه‌های اهورایی و اهریمنی و تن و جان آدمیزاد است.

مسلما تابلوی داوینچی دارای چندین راز است که بهتر است آن را به همراه یک مطلب دیگربازکنم اما در این لحظه وضعیت اسطوره بسیار جذاب است. چرا یک "باکره" فقط میتواند یک اسب تک شاخ را که نمادی از یک "انسان نامتعادل" است رام کند. گفتم انسان نامتعادل چون در عین اینکه میتواند نماد روح القدس باشد می تواند نماد خیر هم باشد. آیا شهوت است که او را رام می کند یا پاکی دخترک؟ چرا همیشه باکره گی باید نمادی برای پاکی به حساب بیاید؟ مخصوصا که داوینچی با هوش سرشار خود حتما می دانسته که میتوان باکره بود و خطاکار!

آیا اسب مغرور قصه ی ما با سیب حوای دخترک باز به دام میافتد؟ چه داستان تکراری بی شرمانه !چه تکرار فریبنده ای…

 

 

Older Entries

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: