در نوشتار قبلی به آنجا رسیدیم که پادشاهان و روحانیون از هم جدا شدند و در واقع قدرت اصلی در دست روحانیون باقی ماند.این که در طول تاریخ در جدال قدرت بین این دوطیف چه گذشت از حوصله ی این یادداشت خارج است.
قرار بر این بود که درباره محراب ها صحبت کنیم. محراب ها مکان هایی بودندکه جهت انجام عمل قربانی کردن و دادن پیشکش به کار می رفتند. محوریترین آیین در پرستش هر خدایی ، قربانی کردن بود.محراب ها به صورتی ساخته می شدند که نشان دهنده ابعاد معبد در مقیاس کوچکتر بود. با این مقدمه فهم شباهت محراب های مسیحی و به خصوص اسلامی از نظر رنگ و فرم به آسمان چندان دشوار نیست. در اکثر نگاره هایی که از دوران باستان به جا مانده است ، پادشاهانی را در حال عبادت می بینید در حالی که از روحانیون خبری نیست. علت البته واضح است. روحانیون پیشکش ها و قربانی ها را تحویل می گیرند. این موضوع رفته رفته به این شکل در آمد که بشر برای خدایان قربانی می کرد اما هدایا و پیشکش خود را به روحانیون تحویل می داد. هدف از قربانی کردن ادامه ی رابطه ی رضایتمند بین بشر و خدا بود. به نوعی رشوه دادن !
حال سعی می کنیم به حل این معما بپردازیم که چرا مردمان با شاهان دشمنی داشتند. علت این امر را می توان دراسطوره ها یافت.اسطوره ای که در زیر می آید به اشکال مختلف در فرهنگ های مختلف دیده می شود.کاملترین آن افسانه ادیپ است.
داستان از این قرار است که پیشگوی معبد دلف پیش بینی کرد که اگر لائیوس ِ پادشاه صاحب پسری بشود، این پسر پدرش را کشته و با مادرش زنا می کند. بچه به دنیا می آید و لائوس او را در کوه سیترون زندانی می کند. او را پیدا می کنند و به دربار پادشاهی دیگر می سپارند. وی ادیپ را به نیک سیرتی تربیت می کند. ادیپ هنگامی که بزرگ می شود با پیشگو مشورت می کند و به داستان خود پی می برد. جهت فرار از این سرنوشت از قصر فرار می کند و در سفر به پیرمردی می رسد و در جدالی او را می کشد. او پدرش بود! سپس در نزدیکی کشور تبس ابولهول را می بیند که از عابران سوال می پرسید و اگر جواب صحیح را می دادند پادشاه کشور تبس و اگر نمی دادند خورده می شدند.
ادیپ جواب سوال را به درستی می دهد و پادشاه مملکت می شود و با ملکه آن سرزمین ازدواج می کند. طاعون نازل می شود و مردمان زیادی می میرند. سپس می فهمد که آن ملکه مادرش بوده است…! ادیپ راز خود را فهمید ، مادرش خود را به دار آویخت و ادیپ چشمان خود را از حدقه در آورد…
افسانه ی ادیپ نمادی برای کین بین پدر و پسر است. افسانه ی رستم وسهراب ،کیکاووس و سودابه و سیاوش ، نادرشاه و شاه عباس با فرزندانشان شیرویه و خسرو پرویز همه نمونه هایی ایرانی از این اسطوره هستند و این نماد هستند. فروید عقیده دارد این نفرت ناخواسته باعث رفتاری تا خودآگاهانه می شود. تمایل فرزند به جانشینی پدر و تصاحب داشته های او و نیز عشق پسر به مادر خود باعث رفتاری کاملا ناخودآگاه می شود. اگر سهوا فرزند پدرش را و یا کسی که شبیه به پدرش است مثل شاه یا رئیس قبیله را بکشد و به آرزویش برسد آنگاه دچار عذاب وجدان های سهمگین می شود و کمبود خود را با عزاداری جبران می کند. رفتاری که مردمان با مسیح داشتند کاملا نشان دهنده این موضوع است. همچنین اطاعت اغراق آمیز از پدر و یا سرپرست به دلیل همین احساس گناهی است که از افکار شرورانه سرچشمه می گیرد.
آخرین نظرات داده شده