چکیده کتاب “پاسخ به ایوب” نوشته یونگ همه آن چیزی است که در تاریخ ادیان بشریت رخ داده است و رخ خواهد داد:

داستان از اینجا آغاز میشود که خداوند از کمال جاودانی جهان نور…آسمان ها و زمین را آفرید اما در همان روز دوم که خداوند آب ها را جدا میکند و افلاک را میافریند اشارت شومی وجود دارد.در دنیای زیر آسمان خداوند نمونه ای از خود یعنی آدم و نمو نه هایی از پسران خود یعنی شیطان و مسیح را درقالب قابیل و هابیل قرار میدهد.همسر اول او سوفیا است.سوفیا نماد  زنانگی و حکمت قبل از ظهور جهان است.اما یهوه با اسراییل نیز ازدواج میکند.آدم نیز دو همسر دارد لیلیت دختر شیطان که همسر اول اوست و حوا همسری که در تورات از او سخن رفته.عیش ادم و حوا به زودی با ظهور مار منغص میشود و نیز طولی نمیکشد که قابیل هابیل را میکشد.در این هنگام نقشه آفریننده با مشکل مواجه میشود زیرا شیطان بشر را زیر پر و بال خود میگیرد و به او دانشی میدهد که ویژه جهان ملکوت است.لیکن اقدام قاطعی همچون غرق کردن همه به جز چند انسان برگزیده هم نمیتواند مخلوقات یهوه را از عصیان بازدارد.(اشاره به طوفان نوح) در این هنگام یهوه که از سوفیای ملکوتی خود غافل شده است اسراییل را به زنی میگیرد.(اشاره به برتری قوم اسراییل) و هرچه سوفیا را که نماد حکمت  است فراموش میکند نسبت به وفاداری امتش حساستر میشود.در یک روزسرنوشت ساز  شیطان به طعنه میگوید ایوب که تا آن زمان از بدبینی یهوه در امان مانده بود تنها به دلیل نعمتها به او وفادار مانده. یهوه بی درنگ و “برخلاف قوانین خودش” نیروهای ویرانگر را رها میکند تا همه اموال و فرزندان و تندرستی ایوب را تاراج کنند.و هنگامی که ایوب با تضرع و زاری از او میپرسد که “چرا؟” خداوند بی درنگ 71 آیه !! درباره قدرت مطلق خود صادر میکند.اگر چه ایوب به نیروی وحشیانه یهوه تسلیم میشود اما در نهان به آگاهی دست پیدا میکند که قبل از آن هم خدا از آن بی خبر بود.و آن تضادی است که منبع قدرت هولناک اوست.و برای نشان دادن این تضاد زیرکانه از او میخواهد که عدالت  خویش را در سرنوشت شوم او قرار دهد.و در اینجا یهوه میفهمد که هم شیفته عشق و پرستش بشر است و هم همانند ستمگری تندخو رفتار کرده است.در اینجا یهوه میفهمد که در این مورد از بشر عقب افتاده است.پس از این تلنگر تا زمان ظهور مسیح کم کم سوفیا تفکر خود را در خداوند تقویت کرد.ظهور سوفیا نشان دهنده ی یک تحول است.خداوند میخواهد خود را دگرگون سازد و انسان شود.او به مخلوق خود ستم ورزیده بود و فقط با انسان شدن میتواند تاوان این بی عدالتی را  بپردازد و به پای ایوب برسد.در این هنگام مریم به عنوان تجسد سوفیا با حداکثر مراقبت آماده میگردد تا “مادر خدا” شود زیرا یهوه بالاخره پی به پلیدی اسراییل برده است.با رهاندن مریم از  گناه نخستین از او حمایت میکند و مسیح متولد میشود.اما هنوز  هم فاصله پرنشده است تا اینکه مسیح بر روی صلیب فریاد میزند”خدایا …خدایا …چرا مرا از یاد برده ای؟” و در این لحظه خداوند چیزی را تجربه میکند که به ایوب تحمیل کرده بود…او در میان مسیح رنجی را که ایوب تحمیل کرده است را درک کرده است….

اما داستان ناتمام نمانده است…مسیح وعده میدهد که پس از او یک “روح القدس” خواهد آمد.اما  از جنبه دیگر نیز داستان ناتمام است..خداوند نتوانست جنبه ظلمانی خود را بشناسد.حتی پسرش مسیح درباره تحول عمیق او تردید داشت و از روی دعای اسرار آمیز او”ما را به سوی وسوسه رهنمون نکن!” این را میفهمیم.در این میان آنچه دیده میشود و خواهیم فهمید این است که طبق مکاشفه یوحنا در “آخرالزمان” باید منتظر سلطه ی زودگر دجال و پس از آن خونریزی و جنگ فراوان باشیم.و پس از این خونریزی فراوان است که سوفیا دوباره به خداوند میپیوندد و حالت نورانی اولیه قیل از تولید انسان برقرار میشود.

این داستان تمثیلی در تمام طول تاریخ دین است و شما این داستان را در تمام ادیان با کمی اختلاف خواهید دید.نکته مهمی از این خلاصه بدست میاید …به نظر شما آن چیست؟من نتیجه ای که خود میگیرم را در میان بحث شما خواهم گفت.