در قسمت اول مختصری از ستاره شناسی ایرانی صحبت کردیم… طبق بحث جالبی که در ادامه این مطلب به وجود آمد مشخص شد که نگاره هایی که در این یادداشت دیدیم همان کارکرد کارت های تاروت را دارند.
جاماسپ وزیر گشتاسپ شاه بود. و پیشگویی هایی به او نسبت داده اند. مثل پیشگویی (که البته در اینجا ظاهرا شبیه به پیش بینی می باشد) پیروزی زرشتیان در یکی از جنگ های مهم آن دوران بود. مثلا در تاریخ مزدیسنا می خوانیم <<زرتشت به کمک اهورامزدا و با نوشیدن «خرد همه آگاهی» که به صورت آب بر روی دستانش ریخته شد به خواب عمیقی فرو رفت و می توانست از آنچه در آینده رخ می دهد آگاهی یابد>>
در همانجا می خوانیم که او به دنیای دیگر رفت و بهشت و دوزخ را دید و بازگشت. مشابه آنچه در روایت معراج پیامبر مسلمانان می بینیم.
بد نیست افسانه بالا را جهت استفاده بعدی موشکافی کنیم :
ریختن آب بر دست: آب سوای همه ی مفاهیمی که دارد و ممکن است به ذهن شما خطور کند یک مفهوم قدیمی نیز دارد وآن اعطای مقام الوهیت می باشد. با کمی دقت دربیشتر مراسم مدهبی دنیا می توانیم مفاهیم تقدس بخشیدن را در میان همه ی آنها پیدا کنیم. پس به نظر می آید در اینجا ریختن آب بر دست به مفهوم دست یافتن به یک مقام خدایی و روحانی باشد.
نوشیدن خرد همه آگاهی : این هم یکی از اسطوره های قدیمی است. از جنبه ای می توان این نماد را همردیف با خوردن میوه آگاهی آدم در بهشت فرض کرد. میوه ای که به او دانش را بخشید اما در عوض رنج را نیز به او داد.
اما واقعا یک سوال؟! چطور با «نوشیدن» آب بر روی دستان ریخته می شود؟؟؟!!
و در نهایت خواب هم همیشه محلی بوده برای پرواز روح به عالم ماورا…
راستی حدس می زنید قدیمی ترین اسطوره مربوط به معراج یا همان به دنیای ماورا رفتن مربوط به کدام دین باشد؟
شباهت دیگری که در این میان وجود دارد و مرا به فکر می اندازد این است. جاماسپ با بوییدن گلی خاص و ارتباط با زرتشت به این مقام دست پیدا کرد ، در اسلام داریم که علی امام اول شیعیان با آب دهان پیامبر به علم ماورایی دست پیدا کرد ( اگر اشتباه می گویم تذکر بدهید) .
به راستی چه دلیلی برای تکرار اسطوره ها وجود دارد؟ چه نیازی در جوامع بشری است که اینگونه اسطوره ها را از دل خاک بیرون می کشد؟
از جاماسپ متنی به یادگار مانده به نام «جاماسپ نامه». جاماسپ نامه متن مکالمات جاماسپ و گشتاسپ می باشد.این کتاب خود بخشی از یک کتاب سه قسمتی به نام «زند هومن یسن » اثر صادق هدایت است. صادق هدایت این کتاب را بر اساس نسخ خطی و نوشته های زرتشتی جمع آوری کرده است. به عنوان مثال نوشته شده که شروع هزاره هوشیدر که پس از پایان هزاره زرتشت صورت می گیرد به این صورت است که دختر جوانی از نطفه ی زرتشت که توسط 99999 فرشته در میان آبها نگهداری می شود آبستن می شود.
باز هم نمادهای تکراری آب و آبستن شدن دختران بدون عمل جنسی و …
یکی دیگر از اسطوره هایی که به ستاره شناسی اعتبار می بخشد داستان سه » مغ ایرانی » یا سه شاهزاده شرقی می باشد. چندین بار تابلوهای مربوط به این افسانه را در همین وبلاگ بررسی کردیم،از جمله تابلوی مربوط به بوتیچلی . خلاصه داستان به این صورت است که این 3 شاهزاده از طریق علم ستاره شناسی متوجه حضور مردی می شوند که می تواند سرنوشت دنیا را عوض کندو هزاران کیلومتر راه می روند تا اینکه او را می یابند.

Byzantine art usually shows the Magi in Persian dress (breeches, capes, and Phrygian caps). Mosaic, Ca. 600 Basilica of Sant'Apollinare Nuovo, Ravenna, Italy- restored.
به نظرتان چه دلیلی وجود داشته که چنین اسطوره هایی خلق شده است؟ چرا برای ستاره ها از اشکال عجیب و غریب و موجودات عجیب الخلقه کمک گرفته اند؟
——————————————-
با تشکر از نویسنده وبلاگ زیربرای این مقاله جالب:
آخرین نظرات داده شده