امروز داشتم طبق معمول تابلوها را نگاه می کردم که باز هم رسیدم به همین تابلوی «کافه شب» ونگوگ. خواستم چیزی درباره آن بنویسم و به نظرم آمد که بهتر است قبل از نوشتن جستجویی هم بکنم تا از تکرار مکررات جلوگیری بشود و دیدم که 4 سال قبل درباره این تابلو نوشته بودم!  به راستی که پاک فراموشم شده بود.  اما آنچه باعث شد باز هم این تابلو نظر من را به خود جلب کند حس انسانی بسیار ثوی درون تابلو بود. وقتی که از یک » حس انسانی » صحبت می کنم منظورم انجام کار های شرافتمندانه یا خوب  بودن نیست، بلکه از قدرت درک بسیار بالای یک فرد از » انسان » صحبت می کنم.  درکی که اغلب آدمیان به ندرت به آن می رسند. به همین دلیل به مطلب قدیمی چند خطی اضافه کردم و غلط های آن را هم اصلاح کردم تا بلکه شما هم از حس این تابلو دوباره لذت ببرید.

ونگوگ به برادرش  » تئو »  9 سپتامبر 1888 اینگونه می نویسد :

تئوی عزیز :

امروز میخواهم نقاشی فضای داخلی کافه ای که در آن زندگی می کنم را ترسیم کنم.کافه ای که با چراغ گازی در طول شب روشن می ماند. اسمش  » کافه شب» است و تمام شب باز است برای پناه دادن به ولگردهای شب، آنهایی که پول پرداخت اتاق را ندارند، یا آنقدر مست هستند که همینجا خوابشان می برد.



Oil on canvas 70.0 x 89.0 cm. Arles: 5-8 September 1888 F 463, JH 1575 New Haven, Conn.: Yale University Art Galler Vincent Van Gogh The Night Café

 

   شاید به نظر خیلی ها این تابلو ارزش نگاه دوباره را نداشته باشد، تابلویی با رنگ های جیغ و متضاد که در نگاه اول به نظر می رسد جزییات کمی را ترسیم کرده و فقط به کلیات پرداخته است. تابلو نگاهی سهل و ممتنع را می طلبد تا بتوان جزئیات پرتوهای چراغ گازی، پنج فرد حاضر در کافه، که سه تای آن ها مست و خواب هستند و یکی هم با معشوقه اش در ساعت 12:10 نیمه شب از دنیا و مافیها جداست.  و البته نفر ششم که صاحب کافه ای است که به شما زل زده است، شمایی که در خلسه یک نگاه مات ، یک رویای در بیداری، فرو رفته اید و فضای وهم آلود کافه در واقع همان چیزی است که شما در ذهن خود از واقعیت موجود دارید.

 نقاشی  عمق عجیبی دارد و گویی شما می توانید هم اکنون وارد آن شوید… حس سرگیجه را در ذهن انسان فعال می کند. ون گوگ اعتقادش این است که << شب همیشه رنگین تر و زنده تر از روز بوده است>> . اما حقیقت این است که این تابلو یک مشکلی دارد تا آنجایی که خود نقاش در نامه ای که یک روز بعد از اتمام تابلو به برادرش می نویسد، می گوید :

تئو! در تابلوی  خودم سعی کردم تا نشان بدهم در این این کافه یک نفر می تواند خودش را نابود کند، دیوانه شود و یا مرتکب جنایتی بشود. بنابراین من تلاش کردم تا قدرت «تاریکی» را به کمک تضاد موضوع در رنگ ها نشان بدهم.

این تابلو به جنبه های پست بشریت اشاره می کند. با در نظر گرفتن فضاهای زیبا و عاشقانه ای که در دیگر اثر » هم موضوع » ونگوگ می بینیم تضادی غیر قابل انکار بین این و آن دیده می شود. گزاره بالا به این معنی است که یک کافه همانقدر که می تواند  محل دوستی، عشق و یا تبادل افکار باشد به همان شدت می تواند محل وقت کشی، بطالت و بیهودگی باشد، چیزی که از آن به عنوان بدترین جنبه های بشریت یاد می کنند چرا که انسانی که هدف و برنامه نداشته باشد به سمت آزار همنوع خود یا دیگر جانداران می رود. بی نظمی در ذهن انسان میتواند منجر به شکست روحی او و یا افسردگی اش شود.

ون گوگ خود اضافه می کند:  اینکه چطور تضاد رنگ سبز و قرمز می تواند چنین باشد هنوز بر من نامعلوم است اما شاید سبز در بالا که میتواند نمادی از روح متعالی انسان باشد بوسیله نواری به رنگ خون از انسان های پایین جدا شده است… انسان هایی که حتی نمی توانند سربالا ببرند تا سقف را ببینند و کافه چی که همچون شیطانی آنجا ایستاده است تا مردمان از ترس پاسخ دادن به سوالات احتمالی او ترجیح بدهند کماکان سر در گریبان داشته باشند .

در این میان نمیتوان به ساعت دیواری توجهی نشان نداد که زمانی گذشته از نیمه شب را نشان می دهد…ساعتی که ارتباط بین  » شرایط انسانی » و » احساسات انسانی » به اوج خود می رسد… 

منابع:

http://painting-analysis.blogspot.com/2011/02/vincent-van-gogh-night-cafe-painting.html

http://ezinearticles.com/?Analysis-of-The-Night-Cafe—Vincent-van-Gogh&id=305562

http://www.vggallery.com/painting/p_0463.htm