تالار آیینه، تالاری معروف در کاخ گلستان، یادگاری از دوره ناصری… تالاری که شهرتش را بیشتر از آنکه مدیون زیبایی اش باشد مدیون کمال الملک است. تابلوی نقاشی زیر با تمام شکوه و جزئیات خود کاری در خور، و قابل ستایش است که در کشوری با وضعیت ایران قدمی رو به جلو به حساب می آید. اما همین نقاشی هم نکات جالبی دارد که شاید شما هم دوست داشته باشید بدانید.
به نظر خود همایونی ( صرفا عبارت را اینچنین به کار بردم چون از عبارت نگارنده ی حقیر خوشم نمی آید!) می بایستی در ابتدا وضعیت ایران در آن دوران را برایتان تشریح کنم. در آن تاریخ که قدرتهای غربی جان گرفته بودند و چپ و راست به دنبال قلمروهای جدید می گشتند تا بتوانند کلنی ( مستعمره هم از آن لغت هاست!) های جدید برای خود دست و پا کنند، و در غرب ایران عثمانی ها یا همان ترکیه کنونی مدرنیزه کردن را شروع کرده بودند، ایران هم غافل و خواب آلوده با پادشاهانی خجسته! منتظر بود تا سرزمینهای خود را از غرب به دست عثمانی بدهد، و از شرق همزمان هرات از ایران در حال جدا شدن بود و تازه شاهان قاجار پایشان به فرنگ باز شده بود تا قصرهای خارجه را ببینند و یکی هم مثل آن بسازند که از قضا شد کاخ گلستان و تالار آینه…
در این نقاشی هم تالار آینه با شگوهی بی مانند ، و شاهی قدر قدرت در حالی که پشت به تخت طاووس و رو به قلمر همایونی دارد، قلمروی که خورشید تابان بر آن می تابد و گل و بلبل از وجناتش می بارد!
اما چرا اتاقی با این شکوه و جلال کمی به نظر عجیب می رسد؟ پرسپکتیو عجیب این تابلو ، علی رغم اینکه ثروت و شکوه را با آینه ها و طلاکاری های و فرش گران قیمت به رخ می کشد، اما در واقع پادشاه را در خود حل کرده است و هیچ آیینه در تالاری پر از آینه شاه را در خود دوباره نشان نمی دهد. این تابلو شاید مفهومی سیاسی داشته دارد، اما مفهومی که همانند جوک های هر روز ما در کوچه و بازار برای حاکمان قابل فهم نیست، مثل راز مگویی که همه در یک خانواده درباره حماقت و خرفتی پدربزگ پیر میدانند و به زبان نمی آورند.
اجازه بدهید برای اینکه بیشتر پی به منظور من ببرید عکسی از تالاری آینه واقعی برایتان بگذارم تا بتوانید حالت غریب پرسپکتیو را بیشتر درک کنید.
همانطور که می بینید تصویر واقعی بسیار کوچکتر و کم ابهت تر از تصویر نقاشی است. اما داستان به همین جا ختم نمی شود. قطعه سوم این معما که شاید از نظر نقاش هم پنهان نمانده است و آن طرحی است که تالار آینه از آن الهام گرفته است. همانطور که پیشتر گفتم ناصرالدین شاه در سفر خود به اروپا کاخها را دید و خواست که از آن کاخ ها در ایران هم داشته باشد. از قضا یک تالار آینه هم در اروپا داریم که عکس آن را در زیر می بینید.
فکر میکنم تصاویر گویای حرفی که میخواهم بگویم می باشند. حکایت ما مردم است از : چیزی که میخواهیم باشیم ( تالار آینه اصلی)، چیزی که واقعا هستیم ( عکس تالار آینه) و چیزی که فکر میکنیم هستیم (نقاشی کمال الملک).
آخرین نظرات داده شده