در موزه کوچک شهر ساحلی برایتون در انگلیس بخشی به کشور ایران اختصاص داده شده است. این بار اما نه به تاریخ کهن ایرانی بلکه به هنر معاصر ایرانی . یکی از تابلوهایی که در این بخش توسط یکی از دوستان برای من فرستاده شده هیچ گاه در ایران اجازه نمایش نداشته است. این تابلو اثر نادر داودی است که از میان یک سری تابلوی دیگر انتخاب شده است.
در این تابلو چهرهٔ زنی دیده میشود که توسط حروفی قدیمی که به صورت سرو ته نوشته شده است احاطه میشود. خود خالق اثر در توصیف این تابلو میگوید: «بر اساس سنت اسلامی تنها بخشی از بدن زنان که قابل نمایش است صورت آنها است. در این تابلو بر روی صورت زن تمرکز شده در حالی که باقی بدن توسط حروفی قدیمی و رنگ و رو رفته که یادآور سنت و دین است پوشانیده میشود.
این تابلو که در سال ۲۰۱۱ خلق شده است توسط سارا که مدل این عکس است اینطور توصیف میشود:» نوشتهها سر و ته هستند و با اینکه تابلو قدیمی و رنگ و رو رفته است اما تصویر زن جدید و تازه است. این نشان دهندهٔ تضاد بین زمان و جهت [بین زن و سنت] است. به نظرم معنای آشکاری را دارد، زنان که توسط کلمهها پوشانده شده بودند هم اکنون از دل داستانها بیرون میآیند. مثل این میماند که لغات از روی صورتش محو میشود و ما میتوانیم او را ببینیم.
.
چند هزار سالی میشود که زن بودن برای خود داستانی دارد. چه از آن جمله داستانهای که در هزار و یک شب میتوان خواند و چه از آن جمله داستانهایی که تحت عنوان حمایت دین از زن تاریخ را میسازد و چه داستانهای اسطورهای… اما در واقع نفس این موضوع که گروههایی با جهت حرکتی کاملا مختلف احساس وظیفه میکنند که زن را نجات دهند نشان میدهد که یک جای کار میلنگد. چه از فمینیستهایی که فکر میکنند طرفدار زن هستند و چه مذهبیونی که اتفاقا آنها هم فکر میکنند طرفدار زن هستند. در واقع هر دو یک اشتباه فاحش میکنند. هر دو زن را در زمرهٔ نژادی دیگر قرار میدهند که میبایستی طرز رفتار با او در چارچوب قوانین (چه آزادی خواهانه و چه محدود کننده) تعریف شود نه به عنوان یک انسان. این موضوع بیشباهت به وضعیت نژادپرستی نیست. مادامی که در ذهنهای ما رنگهای سیاه و سفید پوست زمینهٔ پیش قضاوت است و مثلا برای احقاق حقوق سیاهان یک روز را به عنوان «روز ملی سیاه پوستان» در نظر میگیرند، نیست. چرا که اگر این موضوع عادی بود میبایست روز ملی سفید پوستان هم داشته باشیم پس این هم گرچه در ظاهر حالتی حمایتی دارد اما در باطن همان مرزبندی هاست.
البته که برای خاموش کردن آتش، نیاز به آب داریم و در برابر تندرویهای آن دسته شاید نیاز به تند رویهای این دسته هم باشد. اما به هر حال روزی خواهد رسید (که شاید چندان دور نباشد) که زن با همین چشمان گیرا از ورای کلمات، قوانین و سنتها بیرون آمده و به چشمان من نگاه میکند و این بار این نگاه برای من نه یادآور نگاهی متفاوت، بلکه یادآور نگاه خودم در آینه خواهد بود، و برای او نه نگاهی منفعلانه یا طلبکارانه بلکه نگاهی به مانند نگاه یک انسان باشد.
.
آخرین نظرات داده شده