دو ابر قدرت آنزمان، امپراتوری پارس و روم همواره در حالت جنگ ویا صلح ناپایدار زندگی می کردند. سرنوشت بخشهایی از آسیای صغیر،اران، گرجستان و ارمنستان وشمال آسورستان (عراق) در این جنگها رقم می خورد و بین دو قدرت شرق و غرب زمان دست به دست می گشت. هنوز اعراب بدوی در جنوب غربی هون ها درشرق و بربرهای شمال و شرق اروپا ازجمله فرانکها، آلمانها، گوتها، اسلاوها با راهزنی های کوچک به سرزمینهای حاصلخیز دو ابرقدرت با چشم حسرت نگاه می کردند و با راهزنی و تهاجم وغارت های غافلگیرانه در جستجوی نان جو و خرمایی بودند تا گرسنه نمانند و هنوز به خطر بزرگی علیه پارس و روم تبدیل نشده بودند. از پیدایش مسیحیت دوقرن گذشته بود و دین جدید به مرور در دو امپراتوری نفوذ می کرد. در سرزمینهای امپراتوری غرب با سرعتی بیشتر ولی در سرزمین های ابرقدرت شرق که خود صاحب دین یکتاپرستی زرتشت بود با آهنگی ملایمتر.

اسیر شدن امپراتور روم به دست شاپور پیروزی ابرقدرت شرق را بر غرب به نمایش گذاشت. چنین است که شاپور شرح لشکرکشی ها و فتوحاتش را با جزئیات به سه زبان در کعبه زردشت نقش رستم آورده است:

«… در طي جنگهاي سوم با روم ، هنگامي كه ما به » حران و رها » حمله ور شده بوديم ، قيصر » والريان » روي به ما آورد . او از شهرهاي اروپا و آسيا سپاهي جمع كرد كه در حدود هفتاد هزار تن مي شد . در آن سوي حران و رها جنگ بزرگي روي داد كه در آن ما قيصر والريان را به دست خود اسير و عده ای از سران سپاه و سناتورها و افسران و صاحب منصبان را در بند كرديم و آنان را به ايالت پارس برديم. پس از آن ، سوريه و كيليكيه و كاپادوكيه را ويران كرديم و سوزانديم . در اين جنگ، شهرهای سميساط ، اسكندرون ، كاتابولون ، اياس ، مصيصه ، مالون ، آدانا ، طرسوس ، ايچل و … عين زربه، نيكوپوليس، انامور، زلينون و … سلفكه، توانا … قيصريه، ارگلي و سيواس … و قرمان و قونيه را به تصرف در آورديم .»

این پیروزیهای ابرقدرت شرق جایگاه او را پس از شکست آخرین هخامنشیان از اسکندر به وی بازگرداند. ابرقدرت غرب با تردید و دو دلی با مسیحیت مبارزه می کرد و سرانجام چهار دهه پس از این رویداد، سه قرن پس از پیدایش مسیحیت، کنستانتین(قنستانتین) آنرا به مذهب رسمی امپراتوری روم تبدیل کرد. شاپور شاهنشاه ایران و غیرایران با پیروزی بر ارتش روم، والرین را همراه 70 هزار تن از افسران و سربازان رومی به شهر جندی شاپور آورد و آنانرا به ساختن سدی بررود کارون در نزدیکی شوشترواداشت.

خوب ! با سلام ! این یادداشت در واقع دو یادداشت است ! مطلب اصلی امروز درباره نقاشی بالا نیست بلکه درباره اثر دیگری از هانس هولباین است که از اثر بالا بسیار جذاب تر و شامل رازهای زیادی است. اما به نظرم رسید که معرفی اثر مربوط به شاپور اول ساسانی خالی از لطف نباشد.

سفرا  The Ambassadors -1533

تابلویی که در زیر به آن خواهم پرداخت طبق معمول پر از نکات و ظرائف جذاب است و نمی توان در یک یادداشت به آن پرداخت و طبق معمول به سنت قبلی با کمک دوستان در بخش نظرات اطلاعات تکمیلی خواهد آمد. بد نیست در ابتدا اشاره کنم که تابلوی زیر سوای از بحث سمبلیک خود دارای ریزه کاریهای ریاضی فراوانی است و حتما باید در بخش نظرات به ان بپردازیم.

Artist Hans Holbein the Younger Year 1533 Type Oil on oak Dimensions 207 cm × 209.5 cm (81 in × 82.5 in) Location National Gallery, London

آنچه در نگاه اول به نظر من می رسد این است که نقاش با چیدن بیش از حد اشیای مختلف تلاش کرده است تا آنچه در ذهن دارد به صورت نمادین بیان کند ، به نظرم این از ظرافت اثر می کاهد هر چند که بر بار معنوی آن می افزاید. البته تابلویی است معمولی و نه چندان زیبا ، با دو سفیر فرانسوی و صحنه ای شلوغ و شاید با وسایلی نامربوط !  اما خواهیم دید که اثری است منحصر به فرد.

مهمترین وجه تمایز این نقاشی همان شکل مورب نامفهمومی است که در پایین و به رنگ سفید استخوانی دیده می شود و مشخص نیست چیست. اما اگر از سمت راست نقاشی با فاصله ای نه چندان دور به آن نگاه کنید خواهید دید تصویر یه جمجمه است که فقط از زاویه ای خاص از سمت راست تابلو دیده می شود.

تصویر همان جمجمه است هنگامی که از سمت راست نقاشی به آن نگاه می کنید

جمجمه ، همانطور که قبلا در یادداشت مربوط به قبادی هم گفته بودم مربوط به ونیتاس Vanitas می شود. اینکه چرا هولباین باید در یک نقاشی تاریخی نشان مرگ را ترسیم کند به راستی نامشخص است اما شاید بتوان آن را اینگونه تفسیر کرد که وقتی از بالای نقاشی به سمت پایین می آییم به ترتیب با پس زمینه سبز که نشان آسمان ها و بهشت و دنیای دیگر است روبرو هستیم و در میانه با کتابها و ابزارها که نماد زندگی زمینی هستند، و در نهایت جمجمه که نشان مرگ است.

شاید بد نباشد که اشاره کنم که جمجه نمادی برای memento mori است . دوستانی که قبلا مطالب را دنبال کرده باشند احتمالا متوجه ارتباط عجیب نماد جمجمه در سلسله مراتب تاریخی خواهند شد.

حالا به بخشهای دیگر تابلو می پردازیم ، گلچینی از ابزارهای ریاضی و موسیقی و جغرافی دیده می شود که هر کدام مفهوم خاص خود را دارد و جالب است بدانید که طرح موزاییک کف اتاق کاملا مشابه کلیسای وست مینیستر انگلیس است. فرشی در زیر ابزارها در طبقه بالایی است که کاملا سبکی شرقی دارد و طرح آن کاملا مشابه فرش عثمانی است که این نقاش سه بار در کارهای خود از آن استفاده کرده است.

حتی افراد داخل نقاشی هم نمادین هستند ، به این معنی که یکی از آنها لباس مربوط به سکولارها و دیگری لباسی سنتی و مذهبی پوشیده است و کتابی که باز است را هم قبلا دیده ایم و نماد مریم باکره است. و البته می تواند نماد تلاش کلیسا برای یکی کردن مذهب و کپیتالیسم یا سرمایه داری باشد.

از نکات دیگری که به آن اشاره شده است این است که ساعت چوبی روی تاقچه زمان مرگ پدر نقاش را نشان می دهد و دو مطلب دیگر که من نتوانستم به چشم خودم ببینم !!! این بود که یکی از تارهای عود پاره شده است و دیگر اینکه روی کلاه یکی از سفرا علامت جمجمه با اندازه ای بسیار کوچک ترسیم شده است.

پ.ن:

هانس هولباين، نقاش آلماني در 27 مارس 1497م در اوكسبورگ آلمان به دنيا آمد. وي در خانواده‏اي نقاش رشد نمود و از دانش و كارگاه پدرش كه از اساتيد مورد احترام بود، بهره گرفت. سپس به سوئيس مهاجرت و در آنجا اقامت نممود و از همان جواني به عنوان يك نقاش برجسته به ارائه آثار خود پرداخت. تخصص اصلي هولباين، چهره‏سازي انفرادي بود و در همين رشته اطلاعات جامعي درباره تركيب‏بندي با عظمت، ساختار بدني و شكل پيكره‏وار ايتاليايى از خود نشان داد. در آثار وي ريزه‏كاري‏هاي دقيق و ظريف طراحي شده و تضاد ميان سايه و روشن در كارهايش شديد نيست. به علت پيش امدن جنگ داخلي، هولباين كه در «دوره يخ‏بندان هند» گرفتار آمده بود، به انگلستان سفر نمود و به دربار اين كشور نزديك گرديد. وقوع جنگ صدساله مذهبي باعث شد تا هند در كشورهاي آلماني زبان به سرشيبي نزول گرفتار آيد اما هولباين در انگلستان موفق گرديد سبك هندي خويش را با تغييراتي، تكميل نمايد. وي كه در آثارش، اشياء متعلق به طبيعت بي‏جان را با دقت و وسواس خاصي بدون حذف كوچك‏ترين جزءشان ترسيم مي‏نمود، اين بار به حذف اشياء در آثارش پرداخت و به پس زمينه ساده و خنثي در پشت سر موضوع اصلي اكتفا نمود. وي در اين سبك با ساده‏سازي، موفق شده است تاثيرات عظمت ساختمانيِ سبك دوره رنسانس را بر بيننده بگذارد. وي علاوه بر چهره‏نگاري در عرصه طراحي، چاپ‏گري و مينياتوري نيز استادي برجسته بود و با ناشران سوئيسي در طراحي لوحه‏هاي چاپ كتاب و چهره‏نگاري و مصورسازي كتاب‏ها و از آن جمله انجيل لوتر همكاري مي‏نمود. هولباين از هنرمندان نامدار اروپاي قرن شانزدهم به حساب مي‏آيد كه طراحي‏هاي وي در نوع خود بي‏نظير تلقي شده‏اند. از آثار هولباين مي‏توان از چهره هنري هشتم پادشاه انگلستان، چهره كريستيناي دانماركي، شام آخر و سفيران ياد كرد. هانس هولباين سرانجام به تاريخ 4 ژانويه سال 1543م در 46 سالگي درگذشت. با مرگ وي مكتب بزرگ رنسانس آلماني نيز از ميان رفت و چون جانشين معتبري نداشت، پس از او هند آلمان در غرش جنگ‏هاي يك‏صد ساله مذهبي رخ در نقاب خاموشي نهاد.