پيش نوشت: كتاب ها علاوه بر اينكه مي تونند يك منبع گران بها و ارزشمند براي افزايش اطلاعات اشخاص در زمينه هاي مختلف باشند، مي تونند جنبه سرگرمي و "كذران وقت" پر رنگ تري هم پيدا كنند و علاوه بر پر كردن اوقات افراد، شايد باعث بشوند كه لبخندي هر چند كوچك بر لبان خواننده بشينه. بهتر ديدم كتابي كه اين بار معرفي مي كنم علاوه بر بهره مندي از مزيت فوق، از يك نويسنده وطني و نوشته شده به زبان پارسي باشه. موردي كه دوستان خواننده هم بهش اشاره كرده بودند و حقيقتا خودم هم خيلي علاقه مند بودم يك كتاب به زبان اصلي و نه ترجمه به فارسي رو خدمت دوستان ارائه كنم. اين شد كه كتاب "غلاغه به خونش نرسيد" رو كه يكي از دوستانم بهم معرفي كرده انتخاب كردم. كتابي با سبك و سياقي امروزي به روايت قصه ها و حكايت هاي ديروزي مربوط به وقايع و رخدادهاي دور بر خودمون در ولايت خودمون. اين كتاب رو صبح ها توي مسير خونه به محل كار مطالعه مي كردم و انصافا با اشتياق مي خوندمش. البته با اين ريسك كه بعضي وقت ها بغل دستيم توي مسير پيش خودش فكر مي كرد: "اين يارو اول صبحي انگار ديوونه شده الكي الكي نيشش باز ميشه!!!!" حالا اين شما و اينم داستان "غلاغه". ببينيم كه آخرش به خونه ميرسه يا نه! راستي چرا آخر قصه ها "غلاغ ها" به خونشون نمي رسن؟ بهش فكر كرديد؟

"غلاغه.." مجموعه اي از 56 داستانك و حكايت هاي امروزي هست كه ظاهرا در زمان هاي قديم و نديم! اتفاق مي افته.  "ابوالفضل زرويي نصر آباد" اين كتاب رو نوشته و توسط انتشارات "كتاب نيستان" در سال 1390 كتابش رو به چاپ رسونده. كتاب در قطع وزيري در 260 صفحه و با قيمت 4600 تومن قابل تهيه است.

نكته ي ويژه اي كه در مورد كتاب ميشه گفت اينه كه كتاب، داراي طنزي انتقادي و گزنده در ارتباط با مسائل اجتماعي هست ولي طنزي پنهاني و در لفافه داره. جاي تعجب داره كه با توجه به سبك انتقادي نويسنده از وضعيت و شرايط فعلي كه در تمامي حكايت ها وجود داره، كتاب مجوز چاپ گرفته. البته بعيد نيست اجازه چاپ هاي بعدي از كتاب گرفته بشه. در كتاب ناهنجاري هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه ما به شيوه اي كه به خودمون بر نخوره! مورد انتقاد قرار گرفته. در هنگام خوندن  حكايت ها ممكنه خواننده ناخودآگاه خنده اي ريز و پنهاني بكنه ولي بعدش اون رو به فكر ميبره و شايد خواننده پيش خودش بگه:….آره…آ…راست ميگه ها…و بعدش سرش رو تكون ميده به نشانه تاسف….

بيشتر داستان ها در ولايت غربت و كشور همسايه اون "ولايت جابلقا" اتفاق مي افته.  حكايت ها از داستان هاي كهن ايراني الهام گرفته شده اند ولي فقط خط كلي داستان حفظ شده و درون مايه داستان ها براي جامعه فعلي ايراني به روز شده. "ولايت غربت" كنايه اي از ايران فعلي است و حوادث و اتفاقاتي كه در اين ولايت پيش مياد با اتفاقات فعلي يا نه چندان دور از دوره ما قرابت و شباهت بسيارزيادي دارند. يه جورهايي هم شبيه يك بازي مي مونه كه اولا بايد با خوندن چند سطر اول حكايت متوجه بشيد كه داستان اصلي چه داستاني بوده (بعضي جاها مبناي داستان ها ايراني نيست ولي مثلا در داستان هاي كودكي يا كارتون ها اون ها رو ديديم) و دوم اين كه منظور نويسنده از كدوم واقعه يا ناهنجاري هست كه در جامعه ما وجود داره. وقتي خواننده اين دو مورد رو كشف مي كنه لذتي كه از خوندن حكايت نصيبش ميشه خيلي خيلي بيشتره. آخر حكايت هم كه با نتيجه گيري هاي كج و معوج و در بسياري از موارد نامربوط و خنده دار نويسنده به پايان ميرسه بر جذابيت و گيرايي حكايت ها اضافه كرده. به اينها اضافه كنيد جمله هاي معترضه و در پرانتز نويسنده رو و ديگر "كامنت هايي" كه نويسنده صلاح ديده در لابلاي سطور اضافه كنه.

يك نمونه كوچك از انتهاي يكي از حكايات رو اينجا ميارم كه با سبك كتاب بيشتر آشنا بشيد.

…پدر دختر در جواب ننه مراد كه به خواستگاري دخترش اومده بود گفت: "ما يك دختري داريم كه شاه ندارد و در خوشگلي همتا ندارد و اگر شاه ولايت غربت!!! هم با لشكرش بيايد و شاهزاده ها دور و برش باشند و بخواهند صبيه را براي پسر كوچكش بگيرند، نمي دانيم كه آيا بديهم يا ندهيم!!!) البته پسر شما بايد درخواست دختر ما را بپذيرد و آن "چشم پوشي از حق توليد سوخت هسته اي و تعليق غني سازي!" وكيلم؟؟؟؟؟ (كلمه آخر از بنده نگارنده (مشتبا!!!)/ تمّت). اگر از طنز انتقادي اين كتاب خوشتون اومد مي تونيد كتاب هاي "حدیث قند"و "رفوزه‌ها" كه به قلم همين نويسنده هست رو تهيه كنيد. موفق و شاد باشيد.

راستي تكليف "غلاغه" چي ميشه؟