همه ی ما در زندگی خود با داستان ها و قهرمان ها در ارتباط بوده ایم. جدای از اعتقاد داشتن یا نداشتن به آنها باید پذیرفت که اسطوره ها نقشی بزرگ بر روان انسانها دارند. اما در این میان نکته ی جالبی که در بررسی ادیان و اسطوره ها به آن بر می خوریم شبیه بودن ساختار کلی آنهاست. درباره یکسان بودن این ساختار مثالهای زیادی در همین وبلاگ آورده شده است که فکر نمی کنم نیازی به تکرار آنها باشد. اما امروز می خواهیم از جنبه ای دیگر به این موضوع بنگریم . جدا از اینکه آفرینندگان اسطوره ها و داستانها چه هدفی در سر داشته اند وجود چنین وحدت نظری در میان ادعاهای آنها که گاه هزاران کیلومتر از هم دور بوده اند بسیار جالب است. این موضوع وقتی جالبتر می شود که این یکتایی در ریاضیات نیز به چشم می خورد. مقایسه بین روح ریاضیات و روح اسطوره سازی را به شخصه جایز می دانم.زیرا هر دو نشان دهنده ساختار خاص ذهن بشر است.
به طور مثال در ریاضیات مثلث خیام- پاسکال را داریم که به شکل زیر است:
1
1 1
1 2 1
1 3 3 1
1 4 6 4 1
و در بخشی دیگر از ریاضیات که کاملا مستقل از جبر است داریم:
می بینیم که اعداد به همان صورتی که در مثلث خیام – پاسکال مشاهده شده اند در پایین نیز ظاهر شده اند.
اصولا به چنین پدیده ای می توان گفت یکتایی. این یکتایی به نظر اجباری و خارج از اراده انسان می رسد. زیر بنای این طرز فکر می تواند اتفاقی و یا فطری باشد و حتی ممکن است اکتسابی باشد.
خوب ! حالا به بحث اسطوره های خودمان بازگردیم. این حالت یکتایی ذهن بشری تا حدودی برای شخص من می تواند پاسخگوی سوالات بیشمارم در باب شباهت اسطوره ها و حتی ادیان باشد.
آنچه در اسطوره ها بیشتر به چشم می آید » قهرمان سازی » است. وجود این خصلت نشان دهنده عدم رشد روانی جامعه ای است که اسطوره می سازد. بهتر در اینجا به نقل قول از پرفسور رادن بپردازم تا شما هم بتوانید به راحتی قضاوت کنید، او می گوید :
<<چهار دوره در تحول اسطوره ی «قهرمان» متمایز شده اند : 1. دوره حیله گر 2. دوره سگ تازی 3.دوره شاخ قرمز 4. دوره دوقلوها:
1.دوره حیله گر : مربوط به ایتدایی ترین دوره زندگی انسان است. دوره ای که بشر تحت تسلط امیال خودبه سر می برد و وضعیت روحی یک کودک را دارد. او بی رحم ، بدبین و بی احساس است.
2. دوره سگ تازی :او ابتدا به شکل حیوان و سپس در اثر کمال به صورت یک انسان زندگی می کند. او متمدن تر از انسان قبلی است و غریزه های خود را اصلاح کرده است.
3. دوره شاخ قرمز : قدرتی فوق بشری دارد ، اما هنوز نیاز به خدایانی دارد که کاستی های او را جبران کنندتا بتواند بر نیروهای اهریمنی پیروز شود. در نهایت خدایان از زندگی او ناپدید می شوندو همانند یک انسان کامل زندگی می کند.
4. دوره دوقلوها : دوره ای که خدایان به کنار گذاشته می شوند و انسان ها به عمل می پردازند تا رویا ، آنها شکست ناپذیرند اما آنچنان مغرور می شوند که یکی از 4 حیوان نگهدارنده زمین را می کشند. پس به واسطه ی غرورشان مستحق قربانی شدن هستند.>>
به طور خلاصه پرفسور رادن عقیده دارد که عدم تکامل روانی در بشر این نیاز را در او به وجود می آورد که قهرمان سازی و » خدا سازی » کند تا بتواند کاستی های روان خود را جبران کند. هر چه این بشر ناپخته تر باشد نیاز به قربانی کردن برای خدایان را بیشتر در وجود خود حس می کند. مثلا در دوره سوم ، انسان ها برای خدایان قربانی می شدند و در دوره چهارم حیوانات برای آنها قربانی می شوند. همچنین افسانه دوقلوها تلویحا اشاره می کند که این بشر که اکنون بر طبیعت غلبه کرده و شکست ناپذیر شده است ممکن است آنچنان مغرور شود که یکی از چهار حیوان نگهدارنده زمین را بکشد (نابودی محیط زیست) و در نتیجه خود نابود شود.
انسان در دوره ای شاید نیاز داشته است که برای رسیدن به خودآگاهی نبردی با نیروهای اهریمنی داشته باشد. در این میان گاهی این «قهرمان » پیروز نمی شود.
مثل داستان بلعیده شدن یونس توسط ماهی که در شکم او به سفر دریایی شبانه از غرب به شرق که حرکت نمادین خورشید از غروب تا سحر است. این نشان دهنده ی قهرمانی است که نتوانسته بر «خود ویرانگر» پیروز شود اما به طرز عجیب و ناملموسی انسانی رفتار می کند. مقایسه کنید با قهرمانانی که باکشتن اژدهاها و عفریته ها به هدف دست پیدا می کنند. این خشونت و خونریزی ممکن است ما را به هدف برساند ولی چیزی به کمال بشری اضافه نمی کند. خشونتی که در داستان یونس و ماهی نیست.او در نهایت از دهان ماهی بیرون می آید و زندگی دوباره را شروع می کند.
سپتامبر 04, 2010 @ 10:01:06
khaste nabashil. mataleb jalebie. age man bekham bishtar dar in mavared etelaat dashteh basham( ertebate adyan) , mitunid komakam konid va ya siti ro moarefi konid. ghablan az shoma tashakor mikonam
سپتامبر 04, 2010 @ 10:10:30
اگه سوالی دارین میتونین همینجا یا از ایمیل بپرسین
سپتامبر 04, 2010 @ 14:59:16
مطلب بسیار جالبی بود. اگه ممکنه در مورد دو مثال ریاضی کمی بیشتر به من توضیح بدید. و میخواستم بدونم چه چیز باعث شده در این مورد تحقیق کنید
سپتامبر 04, 2010 @ 15:17:17
شاها درود
در این زمینه کتاب «قهرمان هزار چهره » از جوزف کمپل را سفارش میکنم که از مدرسان دربار شاهی ست و به خدمات مشغول.
– واژگونگی از جمله خصیصه های اسطوره/رویا است به این ترتیب، خورده شدن یونس در تقابل کشتن هیولا قرار میگیرد ولی در معنی یکی است. سفر قهرمان از مبدا و باز گشت ایشان به آن بعد از پشت سر نهادن امتحانات و خطرات دست مایه بسیاری از اساطیر (گیلگمش تا حالا!!!) است. و میتواند به آیین های تشرف اشاره داشته باشد. ضمن اینکه تفسیر نجومی سلطان نیز درست است.
سپتامبر 04, 2010 @ 16:03:19
سلام، خوبی حسین آقا؟
یادمه یه کتاب معرفی کردی در شباهت اسلام به یهود، اسمش چی بود؟ اگه داریش لطف می کنی برام بفرستی؟
سپتامبر 05, 2010 @ 06:27:43
مجتبی جون،
حسین شاید راجع به کتابهای دیگهای میگه، ولی به نظر من، اون کتابها قرآن و تورات هستن. واقعا این ۲ تا با هم فرق زیادی ندارن. حجاب توی دین کلیمیها هم هست. هنوز بعضی از زنهای کلیمیهای ارتدکس موهای سرشون رو میتراشن و ویگ میپوشن بجاش، چون موهاشون نباید معلوم بشه. اونها لباسهای بلند میپوشن و حتا توی آمریکا با لباس میرن توی دریا. حجاب در اصل از زنهای موبد اسوری اومده بود که برای سکس با پسرهایی که به بلوغ میرسیدند سرشون رو با یک پارچه سفید میپوشوندن؛ این یک رسم (ritual) بود که یک priestess آسوری سرش رو با یک پارچه (فکر کنم سفید) میپوشوند و با پسرهای جوان سکس داشت. این رسم بعد تبدیل به حجاب شد و به کلیمیها و از طریق اونها به مسلمانها رسید. حجاب در عربستان ممکنه به عنوان پوشش از آفتاب سوزان اونجا بوده باشه. مسیحیها هم خودشون رو میپوشوندن، چه مرد و چه زن. فکر نمیکنم عیسی با تیشرت توی بیابونها سرگردون بود اون روزها. ولی پایه حجاب از اسلام نیست، همونطور که پایه سنگسار از اسلام نیست و در دین یهودیها و مسیحیها هم بوده، ولی الان اجرا نمیشه، برای اینکه کسانی که از این ادیان پیروی میکنن بعد از قرنها به تمدن رسیدن و اون رو منع کردن. دلیل شباهت اسلام به دین یهود این هست که عربها و کلیمیها هر ۲ semite هستن (فکر کنم میشه سامی). همونطور هم که خودشون روایت میکنن، مسلمونها از ابراهیم از طریق زنش هاجر هستند که پسرشون اسماعیل بود و کلیمیها از طریق سارا و ابراهیم که پسرشون اسحاق بود. مسلمونها میگن ابراهیم میخواست اسماعیل رو قربانی بکنه و خدا براش یک گوسفند فرستاد، کلیمیها میگن، ابراهیم میخواست اسحاق رو قربانی کنه، خدا عوضش فکر کنم رسم ختنه رو به ابراهیم گفت اجرا بشه. رسم ختنه پسرها هم از کلیمیها شروع شده. نجس، پاکی هم از دین یهود به اسلام اومده. برای مثال در دین یهود، مرد نمیتونه همسرش رو که پریود داره لمس کنه و اون نجس به حساب میاد. اونها هم گوشت خوک، و ماهی بدون فلس، نمیخورن و ذبح شون مثل مسلمونها هست، ولی دعایی که میخونن قبل از اینکه حیوان رو بکشن فرق میکنه.
سپتامبر 05, 2010 @ 07:14:45
سلام سیما جان
میتونم رفرنس این چیزایی که اینجا نوشتی رو ازت بخوام. برام جالب بود که گفتی بحث ماهی بدون فلس و نجس و اینا از یهود بوده.
ممنون
سپتامبر 05, 2010 @ 07:58:48
http://www.come-and-hear.com/editor/america_3.html
تورات یا انجیل قدیمی رو میتونین بخونین. لینک بالا هم refernce خوبی هست. البته این فقط در کلیمیهایی که خیلی مذهبی هستند الان اجرا میشه مثل هاسیدیکها یا اعضای سنتی یا متعصب کلیمیهای دیگه. reference بالا راجع به دوره پریود زن هست و تعداد روزهایی که زن در این دوره نجس هست.
http://en.wikipedia.org/wiki/Kosher_foods
این بالا هم میتونین راجع به رژیمهای غذایی بخونین. کلیمیها به غذاهایی که اجازه دارن بخورن میگن kosher که به قوانین هلاخیک ربط داره (هلاخیک فکر کنم همون حلال هست). همونطور که اینجا میخونید قاشقی یا ابزاری که برای گوشت خوک استفاده شده، کلیمیها نباید استفاده کنن. رژیم غذایی کلیمیها خیلی سخت تر از مسلمانها هست.
سپتامبر 05, 2010 @ 19:01:30
سپاس فراوان
سپتامبر 05, 2010 @ 07:38:31
البته بیشتر این تفاسیری که شما فرمودین از دین زرتشت سرچشمه گرفته ولی بعضی از اونها مستفلا از یهود اومده مثل سنگسار
سپتامبر 05, 2010 @ 12:40:06
شاها چون همیشه سخن نکو بگفتی،
البته ما در ایران باستان خودمون هم مجازات هایی داریم در حد بنز !!! مثلا؛ سر زن جادوگر را روی تخته سنگی میگذشتن و با تخته سنگ دیگری رو صورتش میکوبیدند! این شیوه از سنگسار مطمئن تر بوده گویا!!!
فکر کنم ی مبحثی باید امر کنی تا از منظر جامعه شناختی به این مساله هم بپردازیم که چرا خشونت قانونی در ایران اینقدر رواج داشته؟
شاها فرمان تراست.
سپتامبر 09, 2010 @ 08:57:25
آره این فکر خوبی هست. من دلم میخواد راجع به رسومهای اون دوران بدونم. و ببینم اونا چه بلا هایی سر مردمشون میاوردن. چون اروپاییها که به طور وحشتناک وحشی بودن، مخصوصاً انگلو ساکسون ها. وایکینگها رو که خدا نسیب نکنه، عربها اونا رو خیلی وحشی میدونستند. خلاصه فکر نکنم، انسانها با هم خیلی فرق بکنن. ایرانیها هم مثل بقیه حتما یک بلا هایی سر هم دیگه و دیگران آوردن.
سپتامبر 05, 2010 @ 11:57:41
مخلصم مجتبی جان،
اون البته کتابی بود که به رابطه اسلام و مسیحیت میپرداخت من کپی شو دارم (دوستم که اتفاقا اونم اسمش مجتبی است اصلشو داره؛ نداد بهم نامرد) واست میتونم کپی شو بفرستم . تو فیس بوک اگه هستی آدرستو بنویس واسم، برات پست کنم . من حسین سلامی ام سرچم کن
سپتامبر 05, 2010 @ 06:29:58
سلام حسین جون،
دوست دارم بدونم چه کتابهایی رو در نظر داری؟ و چی فکر میکنی راجع به شباهت قرآن و تورات.
سپتامبر 05, 2010 @ 12:02:20
سیما جان، به جواب مجتبی مراجه کن لطفآ، البته علاوه بر اینها چنتا فیلم مستند بی بی سی هم دارم در خصوص صدر مسیحیت + کتاب آغاز تاریک و کتاب تاریخ اسلام که هر ۲ از آخرین دستاورد های باستانشناسی و زبان شناسی در این زمینه اند.
سپتامبر 05, 2010 @ 08:24:49
سلام حسین،
تو باید mind reader باشی. در صفحه بالاترین من برای یک نفر (من اینو به عنوان یک فیلسوف میشناختم) کامنت گذشتم که یک نفر تحقیقات زیادی راجع به اسطورههای مختلف کرده ولی اسمش یادم نمیاد و وقتی یادم اومد بهش میگم. اون Joseph Campbell بود که شما اینجا به عنوان رفرنس دادی. من کتابش رو نخوندم ولی مصاحبه هاش رو با bill moyer دیدم که واقعا شنیدنی هست. Joseph Campbell سواد بالایی داره و من هیچ وقت از دیدن ویدئو هاش سیر نمیشام. Joseph Campbell کاراکتر خیلی دوست داشتنیی داشت که سرشار از محبت بود و راحت همه به صحبت هاش جلب میشن. اگر میتونی ویدئو هاش راجع به power of myth رو پیدا کنی ببین.
سپتامبر 05, 2010 @ 11:37:28
رضا جان مخلص،
ممنون از نوشتت . تفسیر اسطوره ها روش های مختلفی داره که یکیش تفسیر مارکسیستی است. غلط نیست ولی لزوما تنها روش هم نیست.
سپتامبر 05, 2010 @ 11:49:21
سیما جان کجا بودی بابا!
من این نیمه خدا (کمپل) رو وقتی دانشجو بودم با کتاب «قدرت اسطوره » کشف کردم. فقط بهت بگم وقتی میخوندمش از حسادت اینکه چقدر میدونه ؛ کتابو تا ۱۰ روز بستم و نخوندمش. !!! تا انجا که میدونم ازش این کتابا به فارسی ترجمه شده: قدرت اسطوره ؛ اساطیر ایران ادا ی دین ؛ اساطیر مشرق زمین (شاهکاره) قهرمان هزار چهره.
حدیث از معصوم (س) داریم که» هرکس کمپل نخواند به بهشت وارد نشود!!!!!!!!!»
سپتامبر 09, 2010 @ 09:07:12
خیلی خوشحالم که دارم بهشت میرم!!!!!!!!!!!!!
من با کمپبل بعد از مردنش آشنا شدم و هنوز عاشقش هستم. من وقتی ویدئو هاش رو میدیدم، هیچ کار دیگهای نمیتونستم بکنم و پشت سر هم اینا رو نگاه میکردم. این راجع به اسطورههای سرخپوستهای امریکایی هم خیلی میدونه. Power of Myth رو که من دیدم، فکر کنم وقتی تهیه شده بود که سرطان داشت و میدونست داره میمیره. نمیدونم اونجا بود یا یک جای دیگه که راجع به سرطان ش حرف میزد.
سپتامبر 14, 2010 @ 19:04:28
ممنون حسین جان بخاطر جواب دادنت! اگه لطف کنی کپی کتاب رو برام بفرستی ممنون می شم! از شاه فوسکای عزیز هم خواهش می کنم ایمیل منو به شما بدن که به دستم برسونید. البته می فرمایید که از کتاب های این جناب کمپل کدومشون در بازار ایران پیدا میشه؟ (PDF هم قبوله!)
سیمای عزیز، دست شما هم درد نکنه واسه ی بیشتر باز کردن این مبحث!
سپتامبر 04, 2010 @ 17:49:28
Ba salam, va tashakor az matn, Khahashmandam ke baraie tahghigh va motale shakhsi 4 Enjile az ahde jadid ra niz motale befarmaied.Eradatmandetan. Nasser
سپتامبر 05, 2010 @ 01:00:50
به استفاده ایی که از مثال ریاضی کرده ایید شک دارم. احتمالا راحی هست که هردو را بر اساس یک اصل واحد بتوان به دست آورد
سپتامبر 05, 2010 @ 07:34:59
بله دقیقا…
شما می تونین بیشتر تساوی ها رو از راه جبر و یا از راه مثلثات اثبات کنین ولی بدون استفاده از همدیگه هم این موضوع امکان پذیر هستش… به طور خلاصه جبر و مثلثات در عین وابستگی از هم مستقل هستند
سپتامبر 05, 2010 @ 01:13:18
اتفاقا تمام ماجرای گشتن یک شاه به دنبال یک کودک که در خواب دیده که حکومت دولت – شهری (استعاره از حکومت ساخته و پرداخته ی روش تولید فاز پایین برده داری و دامپروری) نابود می کند ، در حدود 5 نقطه ی دنیا و در اسطوره های شان دیده می شود.در هند و در اسطوره ی گیل گامش بین النهرین و سومر و در مصر و یونان و اسکاندیناوی و فلات ایران و ماجرای ضحاک و فریدون
همه ی شاهان دولت شهر های نو برده داری بدنبال کودکی می گشتند که در خواب آنها را سرنگون می کند.این داستان ها ساخته ی ادبی مردم عام در برابر ستم طبقات بالا نشین بوده است
این تطبیق ها در اسطوره های هند و چینی پیرامون مبارزات طبقاتی داخلی نیز وجود دارد.نظام کاستی و نجس ها و طبقه ی مقدس نظامیان
همگی منعکس کننده ی مبارزات طبقاتی مختلف می باشند
سپتامبر 05, 2010 @ 04:17:55
در این مطالب تلویحا در مورد مهمترین بخش ادیان (مسئله خدا) نظر داده شده.
دین جنبه های مختلفی دارد. پایه ای ترین بحث در دین مسئله ی خداست. (برای بحث در مورد دیگر جزئیات دین و آفات و مزایای آن می شود به کتاب های روشنفکران دینی مثل دکتر عبد الکریم سروش رجوع کرد)
اگر بخواهیم در مورد «وجود یا عدم وجود خدا» نظر بدهیم بهتر است اول روی «تعاریفی که از خدا می توان داشت» بحث و گفتگو کنیم تا مسئله وجود و عدم وجود آن روشن تر و پرمعنی تر شود.
در مطالب فوق بعد از قهرمان سازی کلمه ی خداسازی به کار رفته. این سریعا یاد آوری می کند که خدا یک «قهرمان» یا اسطوره است. ممکن است خدا قهرمان هم باشد ولی فقط قهرمان نیست. مثلا با این تعریف:
که خدا را یک ابر نیرو در نظر بگیریم که به همه ی انسان ها بسیار بسیار نزدیک است و یه آن ها کمک می کند. به بیان دیگر شاید این ابر توانایی در عمق وجود هر انسانی بااشد. ولی به «فعلیت» نرسیده باشد و انسان برای سرعت بخشیدن به کسب ویژگیهای این ابر توانایی باید با او «خدا» گفتگو کند.
سپتامبر 05, 2010 @ 06:27:51
شرمنده، ولی خیلی بیربط و بهم ریخته و بدون مقدمه و نتیجهگیری بهدرد بخور
سپتامبر 05, 2010 @ 07:32:43
دشمنتون شرمنده…
قصد نتیجه گیری نداشتم و فقط تلاشی بود برای اینکه خواننده به فکر بیفته
سپتامبر 09, 2010 @ 08:34:10
سلطان به سلامت باداد
من رو که به فکر انداخت!!!
هر قدر هم به فکر افتادیم ، فکرمون به جائی راه نبرد!!!
شاد باشید
قلم عالی مستدام
پی نوشت:
قربان چرا اخیرا مطالبی مرقوم میفرمائید که از حیطه درک و فهم ! حقیر خارجه ؟!!!
سپتامبر 09, 2010 @ 09:11:06
سلام سوم شخص مفرد،
ناراحت نباش، ماهایی هم که چیزی نوشتیم، هیچ چی سر در نیاوردیم.
سپتامبر 13, 2010 @ 07:00:31
سلام سیما خانوم
حد اقل از شما باور ندارم که در مورد چیزی سر در نیارید و یا در مورد چیزی که سر در نمیارید مطلبی بنویسید.
میذارم به حساب شکسته نفسی !
شاد باشید
سپتامبر 12, 2010 @ 20:56:19
پیش از اینت بیش از این غم خواری عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود.
سپتامبر 13, 2010 @ 06:59:01
سلام دوست من
دل تنگ و سینه تنگ و نفس تنگ و کار تنگ
از هر طرف گرفته به ما روزگار تنگ
با روزگار در زد و خوردیم و میزنیم
او سنگ را به شیشه و ما شیشه را به سنگ
شاد باشید
سپتامبر 05, 2010 @ 08:01:42
Dearest king, please approve my comment. Thanks.
سپتامبر 13, 2010 @ 01:55:27
سلام
از وبلاگ عالی تون خیلی متشکرم ، من اطلاعاتم از نقاشی اندازه یه بچه 6 ساله هست :دی
تا حالا نمیدونستم نقاشی هم اینقدر دنیای گسترده و جذابی داره ، همیشه میگفتم چرا این همه آدم الکی پول میدن یه تابلوی مسخره میخرن که مفتیشم ارزش نداره :دی
یکی از بهترین بخش های وبلاگتونم نظرهای اون هست ، چون با بحث کردن افراد مختلف آدم خیلی نکته های جالبی رو میفهمه و صحبت های مخالفان و موافقان رو می خونه که خیلی هاش سوال خود من هست 🙂
حیف سر رشته ای تو این موضوع ندارم وگرنه کلی کمکتون میکردم .
بازم کلی از همه دوستان که چیزهای جدید یاده من دادن تشکر میکنم
فعلا به امید دیدار 🙂
اکتبر 07, 2010 @ 19:52:14
سیما گفتند:
ادیان ابراهیمی به هم خیلی شباهت دارن و دلیلش این هست که داستان صحبت کردن با خدا نمیتونه زیاد با هم فرق داشته باشه.
اما با شما موافق نیستم گرامی
ادیان در کل حرفشان یکی است چه ابراهیمی باشند و چه کذا
بحثی که البته مهرداد گرامی شروع کرده در ابهام است، ولی خودش باید نظراتش را روشن کند.
دین نمیتواند عاملی برای پیشرفت بشریت باشد بلکه عامل بازدارندهء آن بوده است. رابطهء عقل بشریت و تکامل آن با مذهب در جنگ بوده و هست. قوانین مذهبی چارچوبیست که خروج از آن باعث مرگ شده و میشود. اما در کنارش علم حد و مرزی ندارد و حتی مرگ را هم توانسته از انسان دور کند و براند.
در رابطه با اسطورهها، من از دید میبینم، به دلیل جو وحشت و مرگی که مذاهب در جوامع ایجاد میکردهاند و میکنند، افراد دانستههایشان را در اسطورهها و سمبلها بیان کرده و میکنند بنا بر این برای درک درستی از آنها احتیاج به دانش و علمی مسلط در حوزهء تاریخ و تفسیر آزادنهء علمی از آنها را داریم و نه مذهبی.
اکتبر 07, 2010 @ 19:57:29
شاید دین در برهه ای باعث رشد روان بشر شده باشد ولی تا آن زمانی که بشر همانند کودک بوده …یعنی دوره حیله گری و دوره سگ تازی ولی بعد از آن باعث بازداشت بشر شده است. هنوز هم انسانهایی که به خرافات بیشتری اعتقاد دارند از نظر روانی ناقص ترند
اکتبر 07, 2010 @ 19:59:38
دقیقا همین طور است. تا اواخر قرون وسطا، این تفکر در میان انسانها ریشه داشته است. بخاطر آنکه اسطوره های منتج شده از الهیات مسیحی خصلت استعاری و قیاسی داشتند، بنابراین توانستند با وجود مخالفت هایی که ریشه در تفکر دیونیسوسی یونان باستان داشت و در قرون وسطا توسط کسانی چون اریگنا و ارکهارت پی گرفته می شد، به حیات خود ادامه دهد. افول الهیات مسیحی در اواخر قرون وسطا، با افول اسطوره های استعاری مصادف بوده است. این دوران جدید که از اواخر قرن شانزدهم آغاز می شود، زبان قیاسی را نابسنده معرفی می کند و صغری و کبری کردن های وحی را فاقد معیار شناختی می داند. بنابراین الهیات مسیحی نه بر مبنای اسطوره های زنده جان و جسمانی شده، بل بر مبنای زبان اسطوره ای شکل گرفته بود. اگر در ادیان اولیه نوعی اتحاد میان اسطوره و خدا بوده است که جنبه ای نمایشی و کمتر زبانی دارد ، این در ادیانی چون اسلام و مسیحیت، به صورت زبانی پررنگ تر است.
اکتبر 07, 2010 @ 19:58:21
خداپرستی یکی از عواملی بوده که شانس زنده موندن انسان ها رو افزایش داد! در مغز هر انسانی نقطه ای وجود داره که هنگام فکر کردن در مورد خدا فعال میشه و علت به وجود اومدن این قسمت مغز اینه که شانس زنده موندن رو بیشتر میکرد. به زبونی دیگه میان انسان های اولیه، نسل خداپرستها زنده ماندن ولی نسل غیرخداپرست ها منقرض شدن…
Scientists say they have located the parts of the brain that control religious faith. And the research proves, they contend, that belief in a higher power is an evolutionary asset that helps human survival. Steve Connor reports
http://www.independent.co.uk
اکتبر 07, 2010 @ 19:53:47
<>
درود بر دوستان عزیز، برزو و مهرداد
شاید بشود این گونه به موضوع نگریست که اسطوره ها، حائز زبانی شاعرانه و تمثیلی بودند. زبان و آنچه به حرکت درمی آورد، حائز قدرتی جادویی و ویژه بودند و از این رو مرزی میان مقولات ذهنی و کنش های جسمانی وجود نداشته است. نگاهی به آثار هومر نشان می دهد که در آنها، مفاهیمی همچون: روح، ذهن، زمان یا عاطفه و فکر، مقولاتی بشدت جسمانی اند.
ادیان، محصول دورانی اند که انسان از عصر هیروگلیفی یا قهرمانی گذشته و وارد عصر هیراتیکی یا کاهنی شده است. این عصر در یونان باستان مشخصا با افلاطون آغاز می شود و در آن دوران، اندیشه ها و انگاره ها فردیت یافته تر می شوند و از احساسات و عواطف تمییز می یابند. بنابراین باید میان تکوین رویکرد اسطوره شناختی و ظهور ادیان نسبتی قائل باشیم. ادیان اولیه، بیش و کم حائز خصلت های اسطوره هایی هستند، از سنخ همان اسطوره هایی که تمناهای ذهن بشر آن دوران را بشکلی جسمانی بازتاب می دادند. اما ادیان پس از عصر هیراتیکی، ادیانی هستند که خصلت های اسطوره های در آنها، بیشتر در اشکالی زبانی و در قالب مفاهیم مجرد بیان شده است.
اکتبر 07, 2010 @ 19:54:19
اما اشاره ی جالبی به ریاضیات در این نوشته شده بود که قدری نیازمند شرح و توضیح است، که آنرا عینا از کتاب نورتروپ فرای می آورم:
<>
ریاضیات، محصول دوران استعاره گریزی است. دورانی که بشر، به جای روی آوردن به دنیای عینی، به آن چیزی می گراید که به لوگوس یا transcendent world معروف است. نوعی اتحاد که با کثرت عصر هومری مقابله می کند. زبان و ریاضیات، هر دو نیازمند توالی منطقی اند و این چیزی بود که در الهیات مربوط به ادیانی که پس از ظهور دوران هیراتیکی در یونان باستان سربرآوردند، دیده می شود.
اکتبر 07, 2010 @ 20:00:48
پس میتوان گفت ساختار وحدت گرایانه انسان ریاضیات را نیز وحدت گرا ساخته است؟
اکتبر 07, 2010 @ 20:02:04
بله همینطور بوده است. ولی من ترجیح می دهم به جای وحدت گرایی ، از نوعی توالی منطقی صحبت کنم که محصول همین استعاره گریزی است. راستش من الان به کتابی در مورد تاریخ تکوین علم ریاضی دسترسی ندارم که دقیقا مثال بزنم، ولی فراتر از ریاضیات، رفتن به سمت آنچه امروزه تفکر علمی نامیده می شود، با تلاش های جسته و گریخته ای حتی از دوران پیش از افلاطون آغاز شده بود. به هر حال آناکساغوراس یا دموکریت در دوران پیش از افلاطون، از این استعاره گرایی فاصله گرفته بودند. اما نظم و وحدت در زبان و تفکر، با افلاطون شکوفا شد.
اکتبر 07, 2010 @ 20:04:15
تفکر علمی یک طرف و منظور من از نوشته در طرف دیگه!
نمی دونم شما هم این نظریه رو شنیدین که میگن علم ریاضیات حاصل ذهن بشر نیست و نمایی از قوانین فیزیک حاکم بر زمین هستش؟
خوب اگر اینطور باشه اونوقت باید بپذیریم که دین ها و اسطور ها هم همین شکل رو دارند…یعنی اگر ما در مریخ بودیم شاید اسطوره های دیگه و خدایان دیگه ای داشتیم… خشونتی که در اسطوره های باستان موج میزنه یکی از دلایل منطقی خونریزی های چند هزار سال اخیر هستش…نیست؟
اکتبر 07, 2010 @ 20:05:41
خوب خشونت در عصر باستان وجهه ی شاعرانه داشته است. شما نگاه کنید به متون ادبی آن زمان، و مهمترین شان اودیسه و ایلیاد هومر، در آنها شما با تلقی متفاوتی از خشونت روبرو می شوید. مثلا افلاطون در کتاب جمهور می گوید:
<>
خوب این جملات محصول دوره ای است که اخلاق آریستوکراتیک سعی بر بنیان نهادن نظم طبقاتی خاصی بوده است و از این رو با خصلت های طبیعی اسطوره هایی که محصول زبان شاعرانه بودند مقابله می کردند. بنابراین تعارض میان میتوس و لوگوس در سطحی علنی تر، تعارض میان آپولون و دیونیسوس هم بود. تعارضی میان جوش و خروش و احساس مهارنشده، و عقل حسابگر، سرد و منطقی. گرچه در این دوتایی متعارض می شود شک کرد، ولی نشانه های زنده ماندن این تعارض را عصر حاضر نیز می شود ردیابی کرد… بویژه در نوشته های نیچه!
اکتبر 07, 2010 @ 19:54:57
فلسفه ادیان ابراهیمی میگه که همه چیز در کنترل خدا هست و خدا قادر و توانا هست… و شباهت بین ادیان و اسطوره ها میتونه از روی قصد و با هدفی خاص بوده باشه… مثلا این فلسفه ممکنه بگه که خدا انسان را از روی قصد طوری آفرید که اسطوره بسازد و ذهنیت خدا را خلق کند…
اکتبر 29, 2010 @ 20:15:09
سلام بر دوستان هنوز هم اسطوره وجود داره اما چون عقل مادی گرای انسان قدرت تشخیص اون رو نداره احساس می کنه که دوران اسطوره به پایان رسیده اسطوره یک نظام نشانه شناسیک داره مانند زبان با این تفاوت که در زبان بین مفهوم و واژه یا واحد انضمامی اون رابظه ی دال و مدلولد وجود داره یعنی یکی پشت دیگری مخفی شده اما در اسطوره بین فرم و مفهوم این رابطه وجود نداره اسطوره ساختار شکنه یعنی یک فرم همون مفهومه همه چیز در اسطوره یکیه مثلا وقتی یک کتاب در باره ی مفهومی نوشته بشه تمام کتاب دال برای یک مفهومه وهمینطور اون مفهوم دال برای اون کتاب به حساب میاد گفتم اسطوره ها وجود دارن ایدیولوؤی های جدید شکل دگرگون یافته ی اسطوره های کهن هستند انسان در دوران گذشته قربانی میکرده تا خدا رو ازخود راضی نگه داره اما امروز انسان با کمک عقل خود در کار خدا نیرنگ به کار می بره یعنی قهرمان امروزی یه عنصر وجودی خودش رو در برابر خدا قربانی میکنه و تن به خفت میده اسطوره مثل این میمونه که شما داخل ماشین نشستی و از شیشه ی ماشین به منظره ی بیرون نگاه میکنی تو میتونی چشمت رو فقط متوجه شیشه ی اتومبیل کنی و منطره رو نگاه نکنی وهمینطور میتونی به منطره نگاه کنی و شیشه رو نادیده بگیری.فرم اسطوره در عین تهی بودن پر از یک مفهوم درازه
اکتبر 29, 2010 @ 20:19:18
سیما جان ویدیو های جوزف کمپبل رو از پجا میتونم گیر بیارم اگه میتونی درمورد اسطوره و اسطوره شناسی کمکم کنی یا آثار کمپبل رو داری ممنون میشم اگه به ایمیل من مظالبت رو بفرستی
نوامبر 05, 2010 @ 23:54:30
سیما جان من هم مشتاق ویدئو هستم تا خوندن کتاب….ویدئوهاش ترجمه هست یا زیان اصلی ؟